ما در عصر شگفت انگیزی زندگی می کنیم. هر روز یک ابزار هوش مصنوعی جدید یک پلتفرم اجتماعی نوظهور یا یک استراتژی دیجیتال پیچیده معرفی می شود و بازاریاب ها سراسیمه می کوشند تا از این قطار سریع السیر جا نمانند. اما در این هیاهوی بی پایان برای چیزهای جدید، یک حقیقت ساده و قدرتمند در حال فراموشی است: فناوری تغییر می کند، اما انسان نه!
سیستم عامل مغز ما با تمام ترس ها، امیدها، آرزوها و میانبرهای ذهنی اش در طی هزاران سال تکامل تغییر چندانی نکرده است. بنابراین درک عمیق این قوانین نانوشته روانشناسی انسان نه یک گزینه، بلکه قطب نمای اصلی برای هر کسب و کاری است که می خواهد در هر دورانی چه امروز و چه در سال ۲۰۵۰ پایدار و مرتبط باقی بماند. آیا آماده اید تا از پوسته تکنیک ها عبور کرده و به هسته استراتژی، یعنی انسان سفر کنید؟ ما در این مسیر به شما کمک خواهیم کرد.
معمای تصمیم گیری احساسی

ما دوست داریم خودمان را موجوداتی منطقی تصور کنیم که با دقت گزینه ها را تحلیل و بهترین را انتخاب می کنیم. این یک توهم شیرین است. حقیقت این است که تقریبا تمام تصمیمات خرید ما در کارخانه احساسات گرفته شده و سپس در بخش روابط عمومی مغزمان (منطق) بسته بندی و توجیه می شود.
مطلب مرتبط: بازاریابی در عصر هوش مصنوعی: هر آنچه باید بدانید!
هیچ کس یک عطر گران قیمت را به خاطر ترکیب شیمیایی مولکول های آن نمی خرد؛ او اعتماد به نفس، جذابیت یا خاطره یک روز خاص را می خرد. برند عطر فرانسوی دیپتیک (Diptyque) استاد این بازی است. آنها شمع یا عطر نمی فروشند؛ آنها «بوی یک کتابخانه قدیمی در پاریس» یا «عطر یک باغ انجیر در یونان» را می فروشند.
هر محصول یک داستان است که مستقیما به مرکز احساسات شما شلیک می کند. بازاریابی هوشمند مشخصات فنی محصولش را فهرست نمی کند؛ بلکه احساسی را که مشتری پس از استفاده از آن خواهد داشت، به تصویر می کشد. آیا استراتژی شما با مشتریان تان صحبت می کند یا احساسات شان را لمس می کند؟
اعتماد، سرمایه نامرئی و ارزشمند برندها

در بازاری که همه ادعای بهترین بودن را دارند، گوش مشتریان به طور خودکار در برابر شعارهای تبلیغاتی کر شده است. در این محیط پر از بی اعتمادی، تنها یک ارز وجود دارد که می تواند توجه واقعی را جلب کند: اعتماد.
اعتماد یک شبه ساخته نمی شود؛ بلکه محصول جانبی صدها تعهد کوچک و انجام شده است. این یعنی ثبات در کیفیت، شفافیت در زمان بروز مشکل و ارائه مداوم ارزش، حتی قبل از درخواست پول. شرکت پوشاک پاتاگونیا دهه هاست که با شفافیت رادیکال در مورد زنجیره تامین خود اهدای بخشی از سود به اهداف زیست محیطی و حتی تشویق مشتریان به کمتر خریدن اعتماد عمیقی ساخته است که فراتر از یک رابطه تجاری و شبیه یک بیعت است. مشتریان آنها صرفا لباس نمی خرند؛ آنها به یک ماموریت بزرگ تر رأی می دهند. در عصر دیجیتال، نظرات و امتیازات آنلاین اولین لایه ساخت اعتماد هستند، اما این تعهد بی قید و شرط به ارزش های برند است که آن را به یک دژ مستحکم تبدیل می کند.
ویروس تقلید اجتماعی

ما موجوداتی عمیقا اجتماعی هستیم و برای تصمیم گیری ناخودآگاه به رفتار دیگران نگاه می کنیم. این یک میانبر ذهنی قدرتمند است: اگر همه این کار را می کنند، حتما دلیلی دارد. این پدیده که به آن اثبات اجتماعی می گویند، نیروی محرکه پشت موفقیت بسیاری از کسب و کارهاست. صف طولانی در مقابل یک رستوران از خود غذا تبلیغ قدرتمندتری است. رستوران های زنجیره ای هندی دیشوم (Dishoom) در بریتانیا با عدم قبول رزرو برای گروه های کوچک به طور هنرمندانه ای صف های طولانی در مقابل شعب خود ایجاد می کنند. این صف هر شب به صورت زنده به عابران اعلام می کند: چیزی بسیار ارزشمند در داخل وجود دارد که دیگران حاضرند برای آن صبر کنند.
از نمایش نظرات مشتریان و مطالعات موردی گرفته تا برجسته کردن تعداد کاربران راضی، هر کسب و کاری باید به طور فعال رد پاهای مشتریان قبلی را به مشتریان بالقوه نشان دهد تا مسیر تصمیم گیری آنها را هموارتر کند.
مطلب مرتبط: هوش مصنوعی در صنعت بازاریابی: مروری بر مزایا و معایب
قدرت روایت در دنیای داده ها

حقایق و آمار به مغز ما اطلاعات می دهند، اما داستان ها آن را به آتش می کشند. از هزاران سال پیش انسان ها از طریق داستان با یکدیگر ارتباط برقرار کرده، دانش را منتقل نموده و دنیا را درک کرده اند. یک داستان خوب داده های خشک را به یک تجربه عاطفی تبدیل می کند که در حافظه حک می شود. شرکت لگو را در نظر بگیرید. در اوایل دهه ۲۰۰۰، این شرکت در آستانه ورشکستگی قرار داشت، زیرا سعی می کرد با ورود به حوزه های مختلف، با همه رقابت کند. ناجی آنها چه بود؟ بازگشت به داستان اصلی خود: خلاقیت از طریق بازی. آنها با تمرکز بر این روایت قدرتمند، نه تنها خود را نجات دادند، بلکه به یکی از محبوب ترین برندهای جهان تبدیل شدند. مشتریان لگو نمی خرند؛ آنها آجرهای کوچک ساختن رویاهای بزرگ را می خرند. بازاریاب های موفق فروشنده محصول نیستند؛ آنها راویان بزرگی هستند که به مشتریان خود نقشی در یک داستان هیجان انگیز پیشنهاد می دهند.
جذابیت کمیابی

یکی از قدرتمندترین سوگیری های ذهنی ما این است که برای چیزهایی که کمیاب، محدود یا انحصاری هستند، ارزش بیشتری قائل می شویم. این اصل روانشناختی موتور محرک بسیاری از استراتژی های بازاریابی موفق است. از «فقط ۲ عدد در انبار باقی مانده است» در آمازون گرفته تا عرضه های محدود کفش های ورزشی توسط آدیداس که باعث می شود مردم ساعت ها در صف منتظر بمانند. این استراتژی ها حس فوریت ایجاد کرده و ترس از دست دادن (FOMO) را فعال می کنند، اما کمیابی همیشه به معنای تعداد محدود نیست؛ می تواند به معنای دسترسی محدود نیز باشد. باشگاه های خصوصی یا نرم افزارهایی که در ابتدا فقط با دعوت نامه قابل دسترس هستند، از همین اصل برای خلق یک هاله از انحصار و جذابیت استفاده می کنند. با محدودکردن هوشمندانه دسترسی یا تعداد، شما می توانید ارزش درک شده محصول خود را به طور چشمگیری افزایش دهید.
قدرت پیام های شفاف و بی واسطه

در دنیایی که از اطلاعات اشباع شده است، شفافیت و سادگی یک مزیت رقابتی فوق العاده است. کسب وکارهایی که می توانند پیشنهاد ارزش اصلی خود را در یک جمله ساده و قدرتمند خلاصه کنند، برنده می شوند. شرکت بریتانیایی وایز (Wise)، که قبلا «رنسفروایز نام داشت، بر پایه یک ایده بسیار ساده ساخته شد: انتقال پول به خارج از کشور با کمترین کارمزد ممکن.
مطلب مرتبط: هوش مصنوعی چطور مدیریت سئو را راحت می کند؟
آنها صنعت پیچیده، گران و غیرشفاف حواله های ارزی را گرفتند و آن را به یک تجربه ساده، ارزان و شفاف تبدیل کردند. تمام پیام های بازاریابی آنها حول همین ایده مرکزی می چرخید. از خود بپرسید: آیا یک جوان ۲۰ ساله می تواند در کمتر از ۱۰ ثانیه بفهمد کسب و کار شما دقیقا چه مشکلی را حل می کند؟ اگر پاسخ منفی است، شما یک مشکل بازاریابی ندارید؛ شما یک مشکل شفافیت دارید.
سخن پایانی
همانطور که می بینید، هیچ یک از این اصول به یک پلتفرم یا فناوری خاص وابسته نیست. اینها قوانین بنیادی رفتار انسان هستند. در واقع این موارد اهرم هایی هستند که همیشه کار کرده اند و همیشه کار خواهند کرد. نقش فناوری های جدید جایگزین کردن این اصول نیست، بلکه فراهم کردن ابزارهای قدرتمندتر و مقیاس پذیرتر برای اجرای آنهاست. هوش مصنوعی می تواند به ما کمک کند تا داستان های شخصی سازی شده تری بگوییم. رسانه های اجتماعی می توانند اثبات اجتماعی را با سرعت نور منتشر کنند، اما در نهایت موفقیت از آن کسب و کارهایی خواهد بود که به یاد دارند در آن سوی هر صفحه نمایش یک انسان نشسته است؛ انسانی که بیش از هر چیز به دنبال ارتباط، اعتماد و احساس درک شدن است.
منابع: