آشنایی با کوچینگ کسب و کار (Business Coaching)

اغلب اوقات در بالاترین سطوح رهبری تجاری یک پارادوکس بزرگ وجود دارد: هرچه مسئولیت شما بیشتر می شود، فضای امنی که بتوانید در آن بدون قضاوت فکر کنید، سوال بپرسید و به چالش کشیده شوید، کمتر خواهد شد. مدیران عامل و رهبران ارشد اغلب در نوک یک هرم تنها ایستاده اند. همه برای گرفتن پاسخ به آنها نگاه می کنند، اما خودشان به چه کسی می توانند مراجعه کنند؟

به طور سنتی مدل یک رهبر موفق تصویر یک قهرمان همه چیزدان بود؛ فردی که باید تمام پاسخ ها را می دانست و هرگز نشانه ای از تردید یا ضعف از خود بروز نمی داد. این تصویر، نه تنها غیرواقعی، که به شدت مخرب و محدودکننده بود. دنیای کسب و کار امروز آنقدر پیچیده، پرسرعت و غیرقابل پیش بینی است که هیچ فردی به تنهایی نمی تواند ادعای دانستن تمام پاسخ ها را داشته باشد.

اینجاست که یکی از قدرتمندترین ابزارهای توسعه رهبری مدرن، یعنی کوچینگ کسب و کار وارد صحنه می شود. بسیاری هنوز کوچینگ را با یک هزینه لوکس و غیرضروری یا در بدترین حالت یک اقدام اصلاحی برای مدیران ضعیف اشتباه می گیرند. اما برترین و موفق ترین رهبران جهان، از اریک اشمیت در گوگل گرفته تا بیل گیتس در مایکروسافت، به این نتیجه رسیده اند که کوچینگ نه نشانه ضعف که نشانه قدرت است. 

درست همانطور که یک ورزشکار المپیک برای رسیدن به اوج عملکرد به یک مربی نیاز دارد، یک رهبر نیز برای عبور از پیچیدگی ها و به حداکثر رساندن پتانسیل خود، به یک شریک فکری استراتژیک نیاز دارد. ماجرا جالب شد، نه؟

کوچینگ دقیقا چه چیزی نیست؟

برای درک ارزش واقعی کوچینگ، ابتدا باید بدانیم که این فرآیند چه چیزی نیست. ابهامات زیادی حول این مفهوم وجود دارد که باعث می شود بسیاری از مدیران از آن دوری کنند.

مطلب مرتبط: درس های رهبری تجاری از کارآفرینان موفق

•    کوچینگ، تراپی نیست: تراپی اغلب بر روی گذشته، بهبود زخم های روانی و رسیدن به سلامت عاطفی تمرکز دارد، اما کوچینگ کاملا آینده محور است. یک کوچ به دنبال تحلیل دلایل مشکلات گذشته شما نیست؛ او شریک شما در طراحی و رسیدن به آینده ای است که آرزویش را دارید.

•    کوچینگ، منتورینگ نیست: یک منتور، فردی باتجربه در صنعت شماست که از جایگاه دانش و تخصص خود، به شما راهکار و مشاوره مستقیم ارائه می دهد. او به شما می گوید: «من اگر جای تو بودم، این کار را می کردم». اما یک کوچ، هرگز به شما پاسخ مستقیم نمی دهد. او تظاهر نمی کند که پاسخ مشکلات شما را می داند.

•    کوچینگ، مشاوره نیست: یک مشاور استخدام می شود تا یک مشکل مشخص را تجزیه و تحلیل کرده و راه حلی برای آن ارائه دهد یا حتی آن را اجرا کند. آنها اغلب کار را برای شما انجام می دهند.

پس کوچینگ چیست؟ کوچینگ، فرآیندی مبتنی بر گفت وگو است که در آن یک مربی با استفاده از هنر پرسیدن سوالات قدرتمند به شما کمک می کند تا پاسخ ها را در درون خودتان پیدا کنید. او یک آینه شفاف و بدون قضاوت است که افکار شما را به خودتان بازمی تاباند تا بتوانید با وضوح بیشتری آنها را ببینید.

آینه شفاف در اتاق مدیریت: قدرت خودآگاهی

بزرگ‎ترین دشمن یک رهبر تجاری نقاط کور اوست؛ آن دسته از باورهای ریشه دار فرضیات ناگفته و عادات رفتاری که خود فرد از وجود آنها بی خبر است، اما اطرافیانش به وضوح آنها را می بینند. یک مربی حرفه ای امن ترین فردی است که می تواند این نقاط کور را بدون هیچ ترس و ملاحظه ای به شما نشان دهد.

اریک اشمیت، مدیرعامل سابق گوگل، در ابتدا ایده داشتن یک مربی را به شدت رد می کرد و آن را غیرضروری می دانست اما بعدها، استخدام یک کوچ را بهترین تصمیم حرفه ای خود نامید. چرا؟ چون کوچ او تنها کسی بود که می توانست به او بگوید: «به نظر می رسد در این بخش از صحبت های تان، کمی تناقض وجود دارد.» یا «وقتی این تصمیم را گرفتید، چه فرضیات دیگری را در نظر نگرفتید؟».

این سوالات ساده، جرقه هایی هستند که تفکر عمیق را شعله ور می کنند. یک کوچ به شما کمک می کند تا از تله «تفکر گروهی» در تیم تان خارج شوید، تصمیمات خود را از زوایای مختلف به چالش بکشید و در نهایت، به درک بسیار عمیق تری از سبک رهبری، نقاط قوت و زمینه های قابل بهبود خود برسید. این سطح از خودآگاهی، سنگ بنای هر رهبری موثر و ماندگار است.

مطلب مرتبط: رهبران تجاری موفق دنیا چه درس هایی برای ما دارند؟

کوچینگ کسب و کار: از تفکر تا عمل

کوچینگ فقط یک تمرین ذهنی برای رسیدن به خودآگاهی نیست؛ این یک فرآیند کاملا عمل گراست. پس از مرحله شفاف سازی، یک کوچ به قدرتمندترین شریک پاسخگویی (Accountability Partner) شما تبدیل می شود.

همه ما ایده های بزرگی در ذهن داریم، اما تبدیل این ایده ها به اقدامات واقعی و مستمر، بخش دشوار ماجراست. وقتی شما یک هدف را تنها در ذهن خود دارید، به راحتی می توانید انجام آن را به تعویق بیندازید، اما وقتی آن را در یک جلسه کوچینگ به زبان می آورید و متعهد می شوید که تا جلسه بعدی، قدم های مشخصی را برای آن بردارید، یک نیروی بیرونی قدرتمند برای حرکت ایجاد کرده اید. کوچ شما به شما کمک می کند تا اهداف بزرگ و مبهم را به گام های کوچک، قابل اندازه گیری و قابل دستیابی تقسیم کنید. او شما را تشویق می کند تا از منطقه امن خود خارج شوید و ریسک های حساب شده انجام دهید و در این مسیر، به عنوان یک مشوق بی طرف که تنها به موفقیت شما متعهد است، در کنارتان می ماند.

سرمایه گذاری بر یک نفر، رشد برای همه

شاید بزرگ ترین و استراتژیک ترین دلیل برای سرمایه گذاری بر روی کوچینگ رهبران، «اثر موجی» آن بر کل سازمان باشد. کوچینگ یک رهبر، یک فعالیت منزوی و فردی نیست. وقتی یک مدیر یاد می گیرد که بهتر گوش دهد، بازخورد سازنده تری ارائه دهد، وظایف را به شکل موثرتری تفویض کند و با همدلی بیشتری با تیم خود ارتباط برقرار کند، او در عمل در حال تغییر فرهنگ کل تیم یا سازمان خود است.

یک رهبر که خودش تجربه قدرتمند کوچینگ را چشیده باشد، به احتمال زیاد از همین رویکرد کوچینگ-محور در مدیریت تیم خود استفاده خواهد کرد. او به جای دادن دستورات مستقیم، از اعضای تیمش سوال می پرسد و آنها را به تفکر مستقل تشویق می کند. این کار به مرور زمان، یک فرهنگ مالکیت، مسئولیت پذیری و نوآوری را در سراسر سازمان ایجاد می کند.

بنابراین، هزینه کوچینگ برای یک مدیر، یک هزینه فردی نیست. این یک سرمایه گذاری بر روی سلامت و بهره وری کل تیمی است که آن مدیر رهبری می کند. از این منظر، کوچینگ یکی از بالاترین نرخ های بازگشت سرمایه را در میان تمام ابزارهای توسعه سازمانی دارد.

مطلب مرتبط: تاثیر تجربه در رهبری تجاری

سخن پایانی

دنیای کسب و کار مدرن دیگر نیازمند رهبرانی نیست که تظاهر می کنند تمام پاسخ ها را در اختیار دارند. این دنیا، به رهبرانی شجاع نیاز دارد؛ رهبرانی که آنقدر شجاعت دارند که بگویند نمی دانم و آنقدر فروتنی دارند که برای پیدا کردن پاسخ، درخواست کمک کنند.

کوچینگ کسب و کار دیگر یک کالای لوکس یا یک برنامه اصلاحی نیست. این یک بخش استاندارد از جعبه ابزار هر رهبر کارآمد و آینده نگری است. این یک فضای امن برای تفکر عمیق یک آینه برای خودآگاهی صادقانه و یک موتور قدرتمند برای تبدیل بینش به عمل است. درست مانند یک ورزشکار حرفه ای رهبرانی که به دنبال رسیدن به اوج پتانسیل خود هستند، می دانند که نمی توانند این مسیر را به تنهایی طی کنند. سوال این نیست که آیا شما به اندازه کافی «مشکل دارید» که به یک کوچ نیاز داشته باشید یا نه. سوال واقعی این است: آیا اهداف شما به اندازه ای «بزرگ» هستند که برای رسیدن به آنها، به یک شریک فکری نیاز داشته باشید؟

منابع:

https://www.indeed.com

https://www.betterup.com