در فرهنگ سازمانی سنتی یک دیوار بلند و اغلب نامرئی میان دپارتمان های فروش و بازاریابی وجود داشت. در یک سوی این دیوار تیم بازاریابی قرار داشت؛ گروهی خلاق که با کمپین های هوشمندانه و محتوای جذاب در حال پر کردن بالای قیف فروش با سرنخ های جدید (لیدها) بودند. در سوی دیگر تیم فروش، یعنی گروهی عمل گرا و رقابتی، این سرنخ ها را...
عبارت «مصاحبه شغلی» برای اکثر ما ترکیبی از اضطراب، امید و عدم قطعیت را به همراه دارد. حس می کنیم قرار است زیر یک نور شدید بنشینیم و به سوالاتی پاسخ دهیم که انگار برای به دام انداختن ما طراحی شده اند. در این تصور سنتی مصاحبه یک جلسه بازجویی است که در آن باید به هر قیمتی خود را بی نقص نشان دهیم. اما این تصویر...
تصور کنید ساعت 11 شب است؛ شما روی کاناپه نشسته اید و در اینستاگرام چرخی می زنید. ناگهان یک تبلیغ توجه شما را جلب می کند. یک فروشگاه آنلاین که تا به حال اسمش را نشنیده اید محصولی را می فروشد که مدت ها دنبالش بوده اید. عکس ها عالی به نظر می رسند. قیمت هم منطقی است. شما روی لینک کلیک می کنید. وارد یک وب سایت زیبا می شوید...
تصور کنید در قرون وسطی یک سنگ تراش تمام روز خود را صرف تراشیدن یک تکه سنگ می کند. کاری تکراری، طاقت فرسا و به ظاهر بی اهمیت. وقتی از او می پرسند چه می کند، او پاسخ نمی دهد «من سنگ می تراشم». او با چشمانی درخشان پاسخ می دهد: «من در حال ساختن یک کلیسای جامع هستم». این تفاوت، تمام داستان است. در دن...
لحظه ای چشمان خود را ببندید و فضای بی کران اینترنت را مانند یک کلانشهر شلوغ و پرهیاهو تصور کنید. در این شهر میلیاردها نفر در حال گفت وگو، خرید، جست وجو و به اشتراک گذاری هستند. حال برند خود را در نظر بگیرید. آیا برند شما در این ازدحام عظیم چهره ای آشنا و صدایی قابل تشخیص دارد؟ یا تنها یک غریبه در میان جمعیت است که فریا...
تصویری که اغلب ما از یک رهبر تجاری در ذهن داریم، تصویر یک سخنران ماهر است. فردی که پشت تریبون می ایستد، با کلمات الهام بخش دیگران را به وجد می آورد و با دستورات قاطع مسیر را مشخص می کند. ما رهبری را با صحبت کردن، اعلام نظر و هدایت کلامی برابر می دانیم، اما اگر به شما بگویم قدرتمندترین، تاثیرگذارترین و محترمانه ترین رهب...
در فروشگاه های آمازون گو یک پدیده جادویی و کمی نگران کننده رخ می دهد؛ شما وارد می شوید، کالای موردنظر خود را از قفسه برمی دارید و به سادگی از فروشگاه خارج می شوید. هیچ صندوق داری، کارت کشیدنی و فرآیند پرداختی وجود ندارد. این تجربه که توسط شبکه ای پیچیده از دوربین ها و سنسورها ممکن شده، بسیار عمیق تر از یک نوآوری فناورا...
در دنیای امروز که اطلاعات مانند یک سونامی بی پایان بر سر ما آوار می شود، همه ما به دنبال یک مزیت رقابتی پنهان هستیم: یک ذهن تیزبین، حافظه ای قوی تر و توانایی یادگیری سریع. ما در جست وجوی هک های مغزی، اپلیکیشن های تمرین حافظه و مکمل های غذایی گران قیمت هستیم که قول می دهند قفل پتانسیل کامل شناختی ما را باز کنند. ...
اینترنت را یک کتابخانه بی نهایت بزرگ تصور کنید که هر کسب و کار یک کتاب در یکی از قفسه های آن است. بعضی کتاب ها در قفسه های بالایی و پر رفت وآمد قرار دارند و برخی دیگر در گوشه های تاریک و فراموش شده. حالا گوگل را کتابدار اصلی این مجموعه در نظر بگیرید؛ فردی که مردم برای پیدا کردن کتاب مورد نظرشان اول از همه به سراغ او می...
تصور کنید موتورخانه یک کشتی غول پیکر دچار آتشسوزی شده است. در میانه آشوب، دود و فریاد ناخدای کشتی با چهره ای مصمم و آرام دستورها را صادر می کند، تیمش را هدایت می نماید و با مجموعه ای از تصمیمات سریع و شجاعانه آتش را مهار کرده و کشتی را از خطر نابودی نجات می دهد. در این لحظه او یک قهرمان است؛ سرزنده، متمرکز و سرشار...
آیا تا به حال برای تان پیش آمده که وارد فروشگاهی شوید و از همان بدو ورود، حس خوبی به شما دست بدهد؟ شاید به خاطر لبخند گرم فروشنده، چیدمان زیبای محصولات، موسیقی ملایمی که پخش می شود یا حتی رایحه دلپذیری که در فضا پیچیده است. یا برعکس، تجربه خرید آنلاینی را به یاد بیاورید که آنقدر روان و ساده بوده که از انجامش لذت برده ا...
شاید تاثیرگذارترین معلمی که در زندگی حرفه ای خود داشته اید، همان کسی باشد که بیشترین آسیب را به انگیزه و اعتماد به نفس شما زده است. این یک گزاره تلخ و متناقض است، اما در قلب آن یک حقیقت قدرتمند و رهایی بخش نهفته است. ما در فرهنگ عامه و کتاب های مدیریتی دائما در حال ستایش رهبران الهام بخش و کاریزماتیک هستیم؛ آن مدیران ا...
یک لحظه به این نمادها فکر کنید: یک کمان طلایی غول پیکر در کنار یک بزرگراه. یک سیب نقره ای گاز زده در پشت یک لپ تاپ. یک منحنی سفید مواج روی پس زمینه ای مشکی. نیازی به گفتن نام هیچ شرکتی نیست. مغز شما در کسری از ثانیه، این نشانه های بصری را پردازش کرده و آنها را نه تنها به یک نام تجاری، بلکه به مجموعه ای کامل از احساسات،...
مسیر رسیدن یک محصول از کارخانه به دست شما برای دهه ها یک جاده طولانی و پر از واسطه بود. یک برند، محصولی را طراحی و تولید می کرد، آن را به یک عمده فروش می فروخت، عمده فروش آن را به قفسه های یک فروشگاه زنجیره ای بزرگ می رساند و در نهایت شما آن را از آن قفسه برمی داشتید. در این مدل سنتی برندها تقریبا هیچ ارتباط مستقیمی با...
اولین روز کاری یک کارمند جدید را در نظر بگیرید؛ او شب قبل را با ترکیبی از هیجان و اضطراب به صبح رسانده، بهترین لباسش را پوشیده و با ذهنی پر از امید و انگیزه برای تاثیرگذاری از در شرکت وارد می شود، اما در آنجا با چه روبهرو می شود؟ یک میز خالی، یک کامپیوتر که هنوز راه اندازی نشده، یک مدیر سرشلوغ که به سختی سرش را از...
برای دهه ها کسب و کارها براساس یک سنت ثابت اما عمیقا معیوب ساخته می شدند: خلق یک نقشه جامع برای آینده. مدیران ارشد هفته ها در اتاق های دربسته بر روی پیش بینی های خطی و بودجه های دقیق کار می کردند تا سندی بی نقص برای سال پیش رو تدوین کنند. این نقشه مانند یک ریل قطار مسیر حرکت سازمان را با دقتی ماشینی مشخص می کرد. ...
دنیای مدیریت مالی شخصی برای اکثر ما شبیه به یک اقیانوس ناشناخته، مه آلود و ترسناک است. ما خود را سوار بر یک قایق کوچک و لرزان حس می کنیم که بی هدف با هر موجی از هزینه های پیش بینی نشده و فشارهای اجتماعی به سویی پرتاب می شود. ما به افق نگاه می کنیم و جز آب های بی کران و هیولاهایی به نام تورم، بدهی و آینده نامعلوم، چیزی...
روزگاری نه چندان دور قوانین بازی در دنیای دیجیتال ساده به نظر می رسید. موفقیت آنلاین به یک استراتژی مشخص خلاصه می شد: بهینه سازی برای موتورهای جست وجو. هنر این بود که با تکرار هوشمندانه کلمات کلیدی، ساختن لینک هایی از سایت های دیگر و کمی جادوی فنی خودتان را به صفحه اول نتایج جست وجوی گوگل برسانید. این یک مسابقه قابل فه...
در سال ۲۰۰۱ جهان شاهد رونمایی از یک اختراع انقلابی بود؛ ماشینی آنچنان هوشمند و پیشرفته که مخترع اش با اطمینان پیش بینی می کرد که شهرها برای تطبیق خود با آن معماری شان را تغییر خواهند داد. این اختراع سگوی (Segway) نام داشت. یک شگفتی مهندسی که با سرمایه گذاری سنگین از سوی معتبرترین نام های سیلیکون ولی پشتیبانی می ش...
نقشه راه موفقیت حرفه ای در طول قرن بیستم شبیه یک بزرگراه مستقیم و کاملا مشخص بود. شما تحصیل می کردید، به یک شرکت بزرگ می پیوستید، با وفاداری و سخت کوشی از نردبان ترقی بالا می رفتید و در نهایت با یک حقوق بازنشستگی مطمئن از بازی خارج می شدید.
شغل یک هویت یکپارچه و سنگین بود؛ یک قرارداد بلندمدت که در ازای ثبات، مال...