دکتر اکاترینا چرکوسکایا، استاد دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه لوند سوئد است. وی در گروههای سازمانی و همچنین پایداری، اکولوژی و اقتصاد فعالیت میکند. مدیریت انتقادی، مطالعات انتقادی سازمان، جامعهشناسی کار، قدرت اجتماعی شرکتها و تاثیرات سیاست بر مصرف از جمله حوزههای پژوهشی مورد علاقه وی است. رساله دکترای او به بررسی نقش شرکتهای تجاری در شکلگیری برنامه درسی دانشگاهها و نیز زندگی و آرزوها و اهداف شغلی دانشجویان میپردازد. در ادامه گفتوگویی با وی انجام دادهایم که میخوانید.
تعریف شما از مدیریت انتقادی چیست؟
بهطورکلی میتوان گفت که مجموعهای از مباحث است که مسائل مربوط به قدرت، کنترل، سلطه و ایدئولوژی را در محیط کار و سازمان مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد. رویکردهای سنتی به مقوله مدیریت برخی از اهداف سازمانی همچون اثربخشی و سودآوری را بدیهی فرض کرده و سایر عوامل را در چارچوب این اهداف بررسی میکند. مدیریت انتقادی این مولفههای بدیهی را زیرسوال میبرد و مدیریت سازمان را بهعنوان پدیدهای اجتماعی و سیاسی مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد. علاوه بر این، مدیریت انتقادی نه تنها سازمانهای تجاری را مورد بررسی قرار میدهد، بلکه سایر انواع سازمانها همچون جنبشهای اجتماعی را نیز زیر ذرهبین خود میگیرد.
میتوان سنتهای نظری برخاسته از مارکسیسم و فوکو را نقطه شروع مدیریت انتقادی دانست. با این حال، این رویکرد به بررسی مدیریت و سازمان از بسیاری از حوزههای نظری دیگر همچون آنارشیسم، نظریه انتقادی، فمنیسم، پساساختارگرایی، پسامدرنیته، پسااستعمارگرایی و روانکاوی بهره میبرد.
ممکن است برخی از محققان برجسته در این حوزه را معرفی کنید.
من ترجیح میدهم این گونه به موضوع نگاه نکنم و تصور میکنم بسیاری از اساتید و کارشناسان نیز آن را تایید کنند. از آنجا که فضای حاکم بر مدیریت انتقادی غیرسلسلهمراتبی است، بهتر است که ارزیابی آثار و افکار پژوهشگران بر مبنای ایدههای ارائهشده صورت بگیرد نه براساس نام افراد. معرفی چند نفر بهعنوان «محقق برجسته» بر خلاف روح مدیریت انتقادی است. الگوبرداری از رویکرد آنها و بازتولید آرا و افکارشان همسو با انگارههای مدیریت انتقادی نخواهد بود.
با این وجود، برای آشنایی خوانندگان نشریه شما با مدیریت انتقادی چند اثر را معرفی میکنم. چارچوبهای جامعه شناختی و تحلیل سازمانی «نوشته گیبسون بورل و گرت مورگان»، «ضد مدیریت» نوشته پارکر و «هندبوک مدیریت انتقادی آکسفورد» و «مفاهیم کلیدی در مدیریت انتقادی» به گردآوری مارک تاداجوسکی و همکاران را میتوانم نام ببرم.
چرا شرکتها و سازمانها باید به مدیریت انتقادی توجه کنند؟
در پاسخ به این سوال باید تاکید کنم که مدیریت انتقادی ابزاری نیست که مدیران بخواهند از آن استفاده کنند. یکی از مولفههای کلیدی مدیریت انتقادی ساختارشکنی است. به این معنا که اهداف و اصول پذیرفتهشده در مدیریت زیرسوال میرود. به چالش کشیدن عقل سلیم و بررسی آن در پرتو بافت سیاسی و اجتماعی به خودیِ خود و صرفنظر از اینکه عملکردها و تصمیمگیریهای فردی و سازمانی را تحت تاثیر قرار دهد، دارای اهمیت است.
بهعنوان مثال یکی از موضوعاتی که در تحقیقات خود به آن پرداختهام چگونگی شکلگیری ایدئولوژی خاصی از کار در دانشگاههاست. دراین محیطها کار کردن برای شرکتهای بزرگ بهعنوان یک گزینه ایدهآل به دانشجویان معرفی و تبلیغات وسیعی در مورد آن در دانشگاهها انجام میشود. چنین تصوری دیدگاه دانشجویان نسبت به جامعه خود را محدود میکند و سرنوشت آنها را به نوع خاصی از شکل سازمانی پیوند میدهد. ترغیب جوانان به پیوستن به چنین سازمانهایی همچنین باعث میشود که آنها فضای معیوب و غیراخلاقی حاکم بر این شرکتها را به چالش نکشند. بنابراین برجسته کردن این موضوع از منظر من اهمیت بسزایی دارد.
بهعنوان نمونه دیگر، میتوانم بگویم که در بسیاری از تحقیقات حوزه مدیریت انتقادی، شکلهای جایگزین سازمانی همچون جنبشهای اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد. این شکلها معمولا ساختار غیرسلسلهمراتبی دارند و تصمیمگیری در آنها-که معمولا اهداف خیرخواهانه دارند ـ بهصورت دموکراتیک است. تحقیقات این حوزه نشان میدهد که برخی از الگوها در این جنبشها برخلاف روح آنها است و باعث کاهش تاثیرگذاری آنها میشود.
مدیریت انتقادی چگونه میتواند کارایی مدیران را بهبود دهد؟
کارایی و اثربخشی یکی از همان مفاهیمی است که در مدیریت انتقادی شالودهشکنی میشود و من البته خوشحال هستم، زیرا این سوال باعث میشود که پاسخ پرسش قبلی را بهتر توضیح بدهم. غالبا اینطور تصور میشود که اثربخشی به خودیِ خود امر مطلوبی است. در مباحث مدیریتی، این مقوله مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرد. بنابراین ساختارشکنی مفهوم اثربخشی به این معنا است که این مقوله نباید بهتنهایی یک هدف مدیریتی، سازمانی یا فردی در نظر گرفته شود. زمانی که از مفهوم کارایی و اثربخشی صحبت میکنیم باید دو پرسش اساسی را مطرح کنیم.
اول اینکه برای تحقق کارایی چه چیزهایی فدا میشود؟ بهعنوان مثال استانداردسازی و چندپارهسازی کار در فرآیند تولید منجر به تحقق کارایی و اثربخشی میشود. فرآیند تولید سریعتر و محصول بیشتر در زمان مشخص تولید میشود. با این حال، این رویکرد به تولید زمینهساز از خودبیگانگی، مهارتزدایی و غفلت از ابعاد انسانی نیروی کار است و تاثیری منفی بر سلامت جسمانی و روانی کارکنان خواهد گذاشت، زیرا باید خود را بهسرعت تولید برسانند. این حالت بهخصوص در کارخانهها روی میدهد اما در شرکتهای ارائهدهنده خدمات و حتی شرکتهای دانشبنیان نیز مشاهده میشود.
سوال دومی که باید مطرح کرد این است که هدف از این اثربخشی چیست؟ بهطور مثال تولید صنعتی به میزان قابل توجهی استاندارد و تقسیم شده است تا محصول بیشتری در زمان کمتری تولید شود. این روند به شرکتها کمک میکند درآمد بالاتری به دست آورند اما در مقابل آثار سوئی نیز در پی دارد.تولید زباله و پسماند که مخرب محیطزیست است و همچنین افزایش مصرف (بهخصوص در میان قشر متوسط و مرفه) از جمله مهمترین این آثار سوء است اما افرادی که همین کالاها را تولید میکنند قادر به خرید بسیاری از آنها نیستند و صرفا برای بقا میجنگند. نمونه دیگر برونسپاری برخی از فرآیندهای سازمانی به مناطق یا کشورهای دیگر است.
اگرچه اینطور عنوان میشود که این امر اثربخشی سازمانی را ارتقا میدهد اما باعث تشدید بیکاری و به خطر افتادن سلامت و رفاه کارکنان و خانوادههای آنها میشود. آنچه در پاسخ به این سوال مطرح شد به این معنا نیست که ضرورتی برای اثربخشی و کارایی وجود ندارد، بلکه هدف مدیریت انتقادی این است که نگاه جدیدی به آن داشته باشد تا مضرات و آسیبهای آن را به حداقل برساند.
نقش مدیریت سازمانی در توسعه فرهنگ سازمانی چیست؟
مدیریت انتقادی نقش خاصی در فرهنگ سازمانی ندارد. با این وجود، به افرادی که به این موضوع علاقهمند هستند مطالعه کتاب «فرهنگ سازمانی و هویت» را پیشنهاد میکنم.
نقشها و وظایف مدیران میانی در سازمان چیست؟
این سوال ارتباطی با مقوله مدیریت انتقادی ندارد.
برخی از کارشناسان بر این باور هستند که نقش مدیران میانی در سازمانها رو به افول است. نظر شما در این مورد چیست؟
مانند پاسخ به سوال قبل.
چقدر ایران را میشناسید؟
باید اعتراف کنم که آشنایی زیادی با ایران ندارم، اما علاقهمندم که آن را بیشتر بشناسم. فکر کنم باید فیلمهای سینمایی بیشتری از ایران ببینم.
مصاحبهکننده و مترجم