بازاریابی آشناسازی در اینستاگرام

چشمان تان را ببندید و کلمه اینفلوئنسر را تصور کنید. چه تصویری به ذهن تان می آید؟ احتمالا فردی با لبخندی بی نقص که محصولی را تبلیغ می کند که شاید هرگز از آن استفاده نکرده باشد. این تصویر کلیشه ای، اگرچه گاهی واقعیت دارد، اما باعث شده است یکی از مهمترین و هوشمندانه ترین تحولات در دنیای بازاریابی مدرن را نادیده بگیریم. این باور رایج که بازاریابی آشناسازی یا صرفا نسخه ای جدید از فروشندگی دوره گردی است، یک اسطوره خطرناک محسوب می شود. حقیقت بسیار عمیق تر و جذاب تر است. این پدیده، نه یک تاکتیک فروش، بلکه ظهور یک اقتصاد کاملا جدید است که واحد پول آن، نه دلار و یورو، بلکه اعتماد است. این مقاله کالبدشکافی این اقتصاد نوظهور و قواعد نانوشته ای است که در آن، یک توصیه صادقانه از یک تبلیغ تلویزیونی میلیاردی قدرتمندتر است.

بازاریابی در مقیاس انسانی

در قلب مدل بازاریابی آشناسازی یک مکانیسم بسیار ساده نهفته است: یک فرد یا تولیدکننده محتوا محصول یا خدمتی را که به آن باور دارد به مخاطبان خود معرفی می کند. اگر مخاطبان از طریق لینک منحصربه فرد آن فرد اقدام به خرید کنند، درصدی از فروش به عنوان کمیسیون به او تعلق می گیرد. این تعریف فنی و خشک، حق مطلب را ادا نمی کند. برای درک عمق ماجرا، بیایید آن را از منظر استراتژیک بازتعریف کنیم. این مدل در واقع «تمرکززدایی از نیروی فروش» است.

مطلب مرتبط: بازاریابی آشناسازی (Affiliate Marketing) چیست و چطور اجرا می شود؟

در مدل سنتی شرکت ها میلیون ها دلار صرف ایجاد تیم های فروش بزرگ و کمپین های تبلیغاتی گسترده می کردند تا پیام خود را به گوش مخاطبان برسانند. این یک ارتباط یک سویه و از بالا به پایین بود، اما مخاطب امروزی در برابر این فریادهای تبلیغاتی کر شده است. 

ما یاد گرفته ایم که بنرها را نادیده بگیریم، از آگهی های تلویزیونی عبور کنیم و به ادعاهای بزرگ شرکت ها با بدبینی نگاه کنیم. بازاریابی وابسته، این مدل را واژگون می کند. به جای اینکه شرکت پیام خود را فریاد بزند، آن را به دست شبکه ای از افراد متخصص و معتمد می سپارد تا در یک گفت وگوی آرام و دوسویه، آن را برای مخاطبان خود ترجمه کنند.

تصور کنید قصد خرید یک دوربین عکاسی جدید دارید. آیا به تبلیغ پرزرق و برق شرکت سازنده که ادعا می کند «بهترین دوربین جهان» را ساخته بیشتر اعتماد می کنید یا به نقد و بررسی دقیق یک عکاس حرفه ای که سال هاست کارهایش را دنبال می کنید و به سلیقه و تخصص او ایمان دارید؟ پاسخ واضح است. این عکاس، نه یک فروشنده، بلکه یک «مشاور معتمد» است. این جابه جایی از فروشنده به مشاور هسته اصلی انقلابی است که در حال وقوع است.

صداقت: پادزهر بدبینی مخاطب

چرا مدل مشاوره معتمد تا این حد کارآمد است؟ پاسخ در یک کلمه نهفته است: صداقت. مخاطب مدرن به یک سیستم ایمنی روانی قدرتمند در برابر پیام های بازاریابی مجهز شده است. او می تواند تظاهر، عدم صداقت و اغراق را از فرسنگ ها تشخیص دهد. تنها راه عبور از این سد دفاعی، اصالت و صداقت محض است. در اقتصاد اعتماد، یک تولیدکننده محتوا در واقع در حال فروش محصول یک شرکت دیگر نیست؛ او در حال نقدکردن اعتباری است که سال ها برای ساختن آن زحمت کشیده است.

اگر یک منتقد کتاب که به تحلیل های عمیق و بی طرفانه اش مشهور است، کتابی ضعیف را صرفا برای دریافت کمیسیون تبلیغ کند، شاید در کوتاه مدت درآمدی کسب کند، اما در بلندمدت بزرگ ترین دارایی خود یعنی اعتماد مخاطبانش را از دست می دهد. این یک معامله احمقانه است. رهبران این اکوسیستم جدید کسانی هستند که درک می کنند محصولی که تبلیغ می کنند، باید بازتابی صادقانه از ارزش ها و استانداردهای خودشان باشد. آنها نه به عنوان بازاریاب، بلکه به عنوان متصدی سلیقه برای مخاطبان خود عمل می کنند. آنها از میان هزاران گزینه موجود، بهترین ها را انتخاب کرده و دلیل انتخاب خود را به شفافی توضیح می دهند. این صداقت، کالایی نایاب و فوق العاده ارزشمند است و مخاطبان حاضرند برای آن هزینه کنند، هم با توجه شان و هم با پول شان.

شفافیت: استراتژی هوشمندانه برای بلندمدت

ر

اگر صداقت روح این مدل بازاریابی است، شفافیت اسکلت آن است. بسیاری تصور می کنند که افشای اینکه یک لینک، تبلیغاتی است و از آن کسب درآمد می شود، اثرگذاری آن را کم می کند. این تصور کاملا اشتباه است و روانشناسی اعتماد را نادیده می گیرد. 

در هر رابطه ای صداقت باعث تقویت اعتماد می شود، نه تضعیف آن. وقتی یک دوست به شما رستورانی را پیشنهاد می دهد و اضافه می کند که صاحب رستوران به او قول یک وعده غذای رایگان داده است، شما نه تنها پیشنهاد او را رد نمی کنید، بلکه از صداقت او قدردانی می کنید.

در دنیای دیجیتال نیز همین قانون حاکم است. افشای شفاف یک همکاری تبلیغاتی، به مخاطب می گوید: «من به هوش تو احترام می گذارم. این یک معامله است و من می خواهم تو از تمام زوایای آن باخبر باشی. با این حال، من همچنان پشت این پیشنهاد می ایستم، زیرا واقعا به ارزش آن باور دارم». 

مطلب مرتبط: بازاریابی آشناسازی در یوتیوب با 7 تکنیک طلایی

این رویکرد، رابطه میان تولیدکننده محتوا و مخاطب را از یک رابطه یک طرفه به یک مشارکت تبدیل می کند. مخاطب می داند که با استفاده از آن لینک نه تنها یک محصول خوب دریافت می کند، بلکه مستقیما از فردی که محتوایش را دوست دارد و به او اعتماد دارد، حمایت مالی می کند. 

این شفافیت، اعتماد را به یک دارایی قابل تجدید تبدیل می کند و پایه های یک رابطه پایدار و سودآور برای هر سه طرف (برند، تولیدکننده محتوا و مخاطب) را بنا می نهد.

همسویی: اکسیژن یک همکاری موفق

سومین ستون که اغلب نادیده گرفته می شود «همسویی استراتژیک» است. یک همکاری در بازاریابی آشناسازی نباید صرفا یک معامله مالی باشد؛ باید یک پیوند منطقی میان دو برند (برند شرکت و برند شخصی تولیدکننده محتوا) باشد. این همکاری تنها زمانی موفق و پایدار خواهد بود که ارزش ها، مخاطبان و پیام های دو طرف با یکدیگر همسو باشند.

به عنوان مثال، همکاری یک وبلاگ نویس حوزه محیط زیست که سال ها در مورد مضرات پلاستیک نوشته است، با یک شرکت تولیدکننده بطری های آب پایدار و قابل استفاده مجدد، یک همکاری کاملا منطقی و قدرتمند است. این تبلیغ نه تنها آزاردهنده نیست، بلکه به عنوان یک خدمت به مخاطب تلقی می شود. 

تولیدکننده محتوا در حال ارائه یک راه حل عملی برای مشکلی است که همیشه درباره آن صحبت کرده است، اما تصور کنید همان وبلاگ نویس، ناگهان شروع به تبلیغ یک برند آب معدنی با بطری های یکبار مصرف کند. این عدم همسویی، نه تنها فروش موفقی را رقم نخواهد زد، بلکه مانند یک بمب به اعتبار هر دو طرف آسیب می زند. 

انتخاب شریک تجاری مناسب، یک تصمیم تاکتیکی نیست، بلکه یک بیانیه استراتژیک در مورد هویت و ارزش های شماست. کسب وکارهایی که این اصل را درک می کنند، به دنبال شرکایی می گردند که داستان آنها را به شکلی اصیل روایت کنند، نه بلندگوهایی که فقط صدای آنها را تکرار کنند.

چرا این مدل موفق است؟

از منظر یک کسب و کار بازاریابی وابسته یکی از کم ریسک ترین و هوشمندانه ترین استراتژی های رشد است. کمپین های تبلیغاتی سنتی مانند یک قمار بزرگ هستند. شما بودجه عظیمی را صرف تولید یک آگهی و خرید فضای رسانه ای می کنید، به این امید که شاید بخشی از آن به فروش منجر شود، اما در مدل وابسته، این معادله برعکس می شود: شما اول فروش را می بینید، سپس هزینه را پرداخت می کنید. این مدل، بازاریابی مبتنی بر عملکرد در خالص ترین شکل آن است.

این رویکرد به کسب وکارهای کوچک و نوپا اجازه می دهد تا با بودجه ای محدود، به شبکه ای گسترده از مخاطبان مرتبط دسترسی پیدا کنند و با غول های صنعتی رقابت کنند. به جای سرمایه گذاری روی یک بیلبورد گران قیمت، آنها می توانند با صدها متخصص در حوزه های مختلف همکاری کنند که هر کدام به بخش کوچکی از بازار هدف‎شان دسترسی دارند. این استراتژی، ریسک را توزیع کرده و بازگشت سرمایه را تقریبا تضمین می کند.

مطلب مرتبط: بازاریابی با استفاده از تکنیک آشناسازی مخاطب هدف

سخن پایانی

شاید بزرگ ترین طنز روزگار مدرن این باشد که آینده بازاریابی شباهت شگفت انگیزی به گذشته های دور دارد. پیش از ظهور رسانه های جمعی کسب و کارها از طریق شهرت و توصیه های دهان به دهان رشد می کردند. شما به بقال محله خود اعتماد داشتید، زیرا او را می شناختید و می دانستید که اعتبارش را برای فروش یک محصول بی کیفیت به خطر نمی اندازد. بازاریابی وابسته در عصر دیجیتال در واقع بازسازی همین مدل اعتماد در مقیاسی جهانی است. این یک سیستم پیچیده است که به ما یادآوری می کند در نهایت، تمام تصمیمات خرید، تصمیماتی انسانی هستند. ما از کسانی خرید می کنیم که دوست شان داریم، تحسین شان می کنیم و مهمتر از همه، به آنها اعتماد داریم. هر استراتژی بازاریابی که این حقیقت ساده اما قدرتمند را نادیده بگیرد، محکوم به فراموشی است.

منابع:

https://sproutsocial.com

https://www.bigcommerce.com