در داستان های علمی-تخیلی همیشه یک ترس مشترک وجود دارد: روزی که ماشین های هوشمند آنقدر باهوش می شوند که جای انسان ها را می گیرند. ما تصویری از ربات های بی احساسی را در ذهن داریم که با کارایی بی نقص خود ما را از مشاغل مان بیرون کرده و در نهایت به حاشیه تاریخ می رانند. این روایت دراماتیک، هیجان انگیز و تا حد زیادی گمراهکننده است. انقلابی که هوش مصنوعی در محیط کار به پا کرده است، یک داستان جایگزینی نیست، بلکه یک داستان ادغام است.
آینده متعلق به ربات ها نخواهد بود. همچنین متعلق به تیم های انسانی که در برابر این تکنولوژی مقاومت می کنند نیز نیست. آینده متعلق به یک گونه جدید و تکامل یافته است: تیم های هوشمند. این تیم ها مجموعه ای از انسان هایی نیست که از ابزارهای هوش مصنوعی استفاده می کنند. این یک ارگانیسم یکپارچه است که در آن هوش انسانی و قابلیت های ماشینی با یکدیگر ادغام شده اند تا موجودی قدرتمندتر، سریع تر و خلاق تر از هر کدام به تنهایی، خلق کنند.
امروز در دنیای کسب و کار، همه در حال صحبت کردن درباره هوش مصنوعی هستند. اما تفاوت بنیادینی بین تیم های متوسط و تیم های با عملکرد بالا وجود دارد. تیم های متوسط، به هوش مصنوعی به چشم یک ابزار نگاه می کنند؛ یک چکش یا آچار جدید که می توان گاهی از آن استفاده کرد، اما تیم های هوشمند به هوش مصنوعی به چشم یک سیستم عصبی خارجی نگاه می کنند؛ یک لایه جدید که به ذهن جمعی آنها متصل شده و توانایی های شان را به شکلی بنیادین، بازتعریف می کند اما این تیم ها، چه کاری را متفاوت انجام می دهند؟ چگونه می توان از یک تیم انسانی معمولی به یک واحد سایبورگ فوق ستاره تبدیل شد؟
اصل اول: نصب سیستم عامل مشترک
یک تیم هوشمند واقعی تنها یک یا دو ابرسرباز مجهز به هوش مصنوعی ندارد. کل واحد به یک سیستم عامل مشترک متصل است. این یعنی حرکت از کاربرد پراکنده به سمت کاربست فراگیر. در یک تیم متوسط ممکن است یک نفر به عنوان متخصص چت جی پی تی شناخته شود و بقیه برای حل مشکلات شان به او مراجعه کنند. این مانند آن است که در یک تیم فقط یک نفر سواد خواندن و نوشتن داشته باشد.
مطلب مرتبط: آینده و تحول کسب و کارها در عصر هوش مصنوعی
اما در یک تیم هوشمند استفاده از هوش مصنوعی مانند سواد پایه، یک مهارت همگانی است. همه اعضای تیم، از مدیر پروژه گرفته تا کارآموز، درک عمیقی از قابلیت ها و محدودیت های این سیستم عصبی خارجی دارند. یک طراح گرافیک می داند چگونه با میدجرنی (Midjourney) ایده های اولیه را در چند دقیقه خلق کند. یک بازاریاب می داند چگونه با جیمنای پیش نویس پنج نسخه متفاوت از یک ایمیل تبلیغاتی را تولید کند. یک برنامه نویس می داند چگونه با گیتهاب کدهای تکراری را به صورت خودکار بنویسد.
این کاربست مشترک یک زبان جدید در تیم ایجاد می کند. سرعت ایده پردازی، آزمایش و اجرا به طرز چشمگیری افزایش می یابد، زیرا دیگر هیچ گلوگاهی به نام متخصص هوش مصنوعی وجود ندارد. تیم به صورت هماهنگ و یکپارچه با این مغز خارجی کار می کند. این اولین و مهمترین قدم برای ادغام است.
اصل دوم: اتوماسیون کارهای طاقت فرسا
یک تیم هوشمند از بازوهای مکانیکی خود برای بلندکردن اجسام سنگین استفاده می کند تا مغزش برای تفکر استراتژیک آزاد باشد. او هرگز از ماشین نمی خواهد که به جای او تصمیم بگیرد. این، یک تمایز حیاتی است. تیم های با عملکرد پایین، اغلب سعی می کنند تا تفکر را به هوش مصنوعی برون سپاری کنند. آنها به کوپابت می گویند «یک استراتژی بازاریابی برای ما بنویس». این، یک مسیر تضمینی به سمت تولید نتایج متوسط و عمومی است.
اما تیم های هوشمند از هوش مصنوعی برای اتوماسیون کارهای طاقت فرسا استفاده می کنند. کارهای تکراری، وقتگیر و با ارزش افزوده پایین که انرژی ذهنی انسان را تخلیه می کنند. اینها همان وزنه های سنگینی هستند که بازوهای مکانیکی باید بلند کنند.
• خلاصه سازی جلسات طولانی: به جای اینکه یک نفر ساعت ها وقت صرف پیاده سازی و خلاصه سازی یک جلسه دو ساعته کند، ابزارهای هوش مصنوعی می توانند این کار را در چند دقیقه و با دقت بالا انجام دهند.
• تحلیل داده های عظیم: یک تیم انسانی ممکن است هفته ها برای پیدا کردن یک الگو در میان میلیون ها ردیف داده تلاش کند. هوش مصنوعی می تواند این کار را در چند ساعت انجام دهد و بینش های کلیدی را استخراج نماید.
• ایجاد پیش نویس های اولیه: نوشتن پیش نویس اولیه یک گزارش، یک ایمیل یا حتی یک طرح پیشنهادی، اغلب یک کار فرسایشی است. هوش مصنوعی می تواند این «صفحه سفید خالی» را پر کند و یک نقطه شروع خوب در اختیار انسان قرار دهد.
با برون سپاری این کارهای سنگین ذهن تیم از زیر بار خردکننده کارهای روزمره آزاد می شود. این انرژی آزاد شده، مستقیما به سمت قله های بلند خلاقیت، تفکر انتقادی، همدلی با مشتری و استراتژی بلندمدت هدایت می شود؛ کارهایی که مغز انسان هنوز در آنها بی رقیب است.
مطلب مرتبط: ساختن تیم های رویایی با هوش هیجانی
اصل سوم: همکاری انسان و ماشین
همکاری در یک تیم هوشمند چگونه به نظر می رسد؟ این یک فرآیند کاملا جدید است که می توان آن را هم افزایی شناختی نامید. در این مدل، هوش مصنوعی به عنوان یک عضو ساکت اما فوق العاده خلاق در جلسات توفان فکری حضور دارد.
در یک جلسه سنتی همه دور یک تخته سفید جمع می شوند و سعی می کنند از صفر شروع کنند، اما در یک تیم سایبورگ، جلسه ممکن است این گونه آغاز شود: «بسیار خب تیم، من از هوش مصنوعی خواستم که براساس تحلیل رقبا و روندهای بازار، 20 ایده اولیه برای نام محصول جدید ما ارائه دهد. بیایید با هم این لیست را نقد کنیم، بهترین ها را انتخاب کرده و آنها را با هم ترکیب کنیم».
در این سناریو، هوش مصنوعی نقش کاتالیزور خلاقیت را بازی می کند. او بن بست صفحه سفید را می شکند و مواد خام اولیه را فراهم می کند. سپس، تیم انسانی وارد عمل می شود و ارزش واقعی را اضافه می کند: قضاوت، سلیقه، درک عمیق از برند و تجربه انسانی. این فرآیند، بهترین های هر دو دنیا را با هم ترکیب می کند: سرعت و وسعت تولید ایده توسط ماشین، با عمق و کیفیت پالایش توسط انسان.
اصل چهارم: هنر پرسیدن و شک کردن
یک تیم ماهر به سیستم های خود کورکورانه اعتماد نمی کند. آنها می دانند که ماشین گاهی اوقات دچار خطا می شود، سوگیری دارد یا توهم می زند. بنابراین آنها همیشه با یک رویکرد «خوش بین منتقدانه» با آن کار می کند. او از قدرت آن هیجان زده است، اما نسبت به ضعف های آن نیز کاملا آگاه است.
تیم های با عملکرد بالا، اعضای خود را برای تبدیل شدن به «مهندسان پرسش» (Prompt Engineers) ماهر آموزش می دهند. آنها یاد می گیرند که چگونه سوالات درست را از هوش مصنوعی بپرسند تا بهترین پاسخ ها را دریافت کنند. اما مهمتر از آن، آنها یاد می گیرند که چگونه خروجی ماشین را به چالش بکشند.
• راستی آزمایی: آیا این آماری که هوش مصنوعی ارائه داده، منبع معتبری دارد؟
• بررسی سوگیری: آیا این متن تولید شده، به صورت ناخودآگاه یک گروه خاص را نادیده گرفته است؟
• ارزیابی خلاقیت: آیا این یک پاسخ عمومی و کلیشه ای است یا یک ایده واقعا نوآورانه؟
این تیم ها درک می کنند که هوش مصنوعی، یک پیشگوی همه چیزدان نیست. او یک همکار فوق العاده باهوش اما گاهی ساده لوح است که به راهنمایی و نظارت یک انسان باتجربه نیاز دارد. این رقص ظریف بین اعتماد و شک، مشخصه یک تیم حرفه ای و بالغ است.
مطلب مرتبط: عصر هوش مصنوعی و اهداف جدید شرکت ها
سخن پایانی
ورود هوش مصنوعی به دنیای کار، یک رویداد تکنولوژیک صرف نیست. این یک جهش تکاملی است و مانند هر جهش تکاملی دیگری، گونه هایی که سریع تر خود را با محیط جدید تطبیق دهند، نه تنها بقا پیدا می کنند، بلکه بر آن مسلط خواهند شد.
تفاوت بین تیم های متوسط و تیم های بزرگ فردا، در میزان پولی که صرف خرید ابزارهای هوش مصنوعی می کنند نخواهد بود. تفاوت، در عمق ادغام فرهنگی و فرآیندی آنها با این تکنولوژی خواهد بود. این یک تغییر در ابزارها نیست؛ یک تغییر در هویت است.
به عنوان یک رهبر، بزرگ ترین چالش شما، انتخاب نرم افزار بعدی نیست. بزرگ ترین چالش شما، رهبری این تحول انسانی است. شما باید فصاحت را در سراسر سازمان ترویج دهید، تیم تان را تشویق کنید تا کارهای طاقت فرسا را به ماشین بسپارند، فضاهای جدیدی برای همکاری انسان و ماشین طراحی کنید و مهمتر از همه، فرهنگی از خوش بینی منتقدانه را بنا نهید.
شما دیگر فقط مدیر یک تیم انسانی نیستید. شما معمار یک واحد هوشمند هستید و نقشه معماری شما تعیینکننده جایگاه سازمان شما در منظره رقابتی آینده خواهد بود.
منابع: