همه ما میدانیم که نگه داشتن و صحبت نکردن درباره ایدهای که به یکباره به نظرمان میرسد و مانند نوری ذهن تاریکمان را روشن میکند، چقدر میتواند دشوار باشد. گاهی این ایده به قدری میتواند جذاب باشد که دوست داریم از ته دل فریاد بزنیم. این جرقه کوچک که در ذهنمان اتفاق میافتد باعث بهوجود آمدن ایدهای، هر چند کوچک و به ظاهر پیش پا افتاده میشود.

مهم نیست این ایده مربوط به چه موضوعی باشد، مربوط به پروژهای در حال انجام باشد یا پروژهای که قرار است در آینده انجام شود، شخصی باشد یا به موضوعی کاری مربوط شود. خیلی طبیعی است هنگامی که موضوعی جدید به ذهنمان میرسد دوست داریم درباره آن با دیگران صحبت کنیم و نظر آنها را درباره آن موضوع بدانیم. این اشخاص ممکن است افراد فامیل، دوستان یا همکارانی باشند که به آنها اعتماد داریم و اکثرا زمان صرف ناهار را با یکدیگر میگذرانیم. با گذشت چند روز این موضوع در ذهن شما پرورش مییابد و رشد میکند.
اگرچه احساس میکنید عملی شدن آن جرات میخواهد اما بههرحال این ایده همچنان مانند الماسی در ذهنتان میدرخشد. شما با افراد زیادی درباره آن صحبت میکنید و ناگهان متوجه میشوید شخص دیگری قبل از شما این ایده را به اجرا درآورده. در اینجا متوجه میشوید اعتمادی که به اطرافیانتان داشتهاید کاذب بوده و ممکن است کسی از اعتمادتان سوءاستفاده کرده باشد.
بیایید صادقانه به موضوع نگاه کنیم. اگر شما فرد شکاکی هستید و به هیچ یک از اطرافیانتان اعتماد ندارید، میتوان گفت که تا حدود زیادی حق با شماست. با توجه به مطالعات یک موسسه تحقیقاتی در انگلستان، از بین هر پنج مدیر یکی از آنها به دزدیدن یا سوءاستفاده از ایده زیردستان خود اعتراف کرده است. این یک حقیقت تلخ است ک باید آن را بپذیریم. همکاران ما همیشه هم قابل اعتماد نیستند و حتی میتوانند تبهکار باشند.
در این هنگام مغز ما از حرکت باز میماند و به عقب برمیگردد تا حقیقت را کشف کند. مغز به لحظهای میرسد که جرقه اولیه ایده به ذهنمان خطور کرده. در این هنگام به این شک میکنیم که آیا بهراستی جرقهای در ذهنمان شکل گرفته و اصلا این ایده متعلق به ما بوده یا اینکه یک عامل خارجی باعث شده این فکر به ذهنمان برسد و احساس کنیم این ایده به خودمان تعلق دارد.
در واقع این امکان وجود دارد که یک بخش از کریپتومنسیا به شما کمک کرده باشد تا یک ایده ناب به ذهنتان برسد. وقتی شما خاطره، آهنگ یا حتی لطیفهای را که قبلا شنیدهاید، بهعنوان یک چیز جدید در ذهن تداعی کنید، آنگاه شما دچار Cryptomnesia یا «نوانگاریِ خاطره» شدهاید. این پدیده تقریبا معکوسِ آن چیزی است که دژاوو خوانده میشود.
کارل گوستاو یونگ، روانکاو معروف آلمانی یکی از کسانی است که درباره این پدیده و موارد شاخص آن تحقیق کرده است. یونگ در کتاب انسان و سمبلهایش ضمن توضیح چیستی و چگونگیِ این حالتِ روانی و نقش ناخودآگاه در خلق آن، پرده از واقعیتی شگرف برمیدارد که نمونهاش شاید در تاریخ فلسفه کمتر تکرار شود. یونگ مدعی میشود که فریدریش نیچه هنگام نگارش کتاب «چنین گفت زرتشت» دچار Cryptomnesia شده و حوادثی را روایت کرده است که عینا مشابهش سالها پیش از آن در کتابی چاپ شده بود. این یعنی نیچه نیز ناخواسته مرتکب دستبرد فکری از کتابی شده است که طبق اعتراف خواهر نیچه در سن 11 سالگی آن را خوانده بوده است.
پس ایدههایی که در ذهن افراد شکل میگیرند ممکن است از تکه مجلهای در سطل زباله مترو، مقالهای در روزنامه یا داستان کوتاهی که توسط نزدیکانشان تعریف شده، الهام گرفته شده باشند. به همین دلیل است که به شما توصیه میکنیم ایدههای خود را قبل از عملی شدن نزد خود نگه دارید تا از سرقت آنها جلوگیری کنید.
https://alcaldiasancristobal.gob.ve/
https://pkmmuka.cianjurkab.go.id/
https://collegiogeometri.mb.it/