همه ما تجربه اش را داریم که یک روز با ذوق و شوق لوگوی جدید یک برند را می بینیم و حسابی شیفته اش می شویم، اما چند سال بعد همان لوگو دیگر آن برق همیشگی را در چشم مان نمی اندازد. انگار زمان مثل یک نقاش بی حوصله قلمش را روی هویت بصری برندها می کشد و کم کم همه چیز را به یکنواختی می رساند. این تکراری شدن چیزی نیست که فقط ما حس کنیم؛ خود برندها هم گاهی گرفتارش می شوند. کافی است نگاهی به اطراف مان بیندازیم، از قفسه های سوپرمارکت گرفته تا بیلبوردهای کنار خیابان، خیلی از المان های بصری که زمانی خاص بودند حالا شبیه هم شده اند و دیگر آن حس و حال اولیه را به ما نمی دهند.
اما چرا این اتفاق می افتد؟ بخشی از ماجرا به گذر زمان و عادت کردن چشم ما برمی گردد. وقتی هر روز با یک سری رنگ، شکل یا فونت روبه رو می شویم، کم کم برای مان عادی می شود. مثل وقتی که آهنگ مورد علاقه مان را آنقدر گوش می دهیم که دیگر نمی تواند مو به تن مان سیخ کند. برندها هم همین طورند؛ هویت بصری شان که روزی مثل یک تابلوی نقاشی منحصربه فرد بود، بعد از مدتی تبدیل به بخشی از پس زمینه زندگی روزمره می شود. اینجاست که نیاز به یک تغییر یا خانه تکانی حس می شود تا دوباره همان حس هیجان و تازگی را به مخاطب برگرداند.
حالا بیایید از زاویه دید مشتریان به ماجرا نگاه کنیم. مشتریان امروز دیگر آن آدم های ساده دیروز نیستند که با یک لوگوی قشنگ یا یک بسته بندی خوشرنگ راضی شوند. در این دوره و زمانه انتظارات از برندها به آسمان رسیده است. مردم حالا دنبال چیزی فراتر از یک محصول یا سرویس هستند. آنها می خواهند با برندی رو به رو شوند که حرف برای گفتن داشته باشد، هویتش را فریاد بزند و به چشم بیاید. اینجاست که هویت بصری مثل یک سفیر بی صدا وارد میدان می شود؛ چیزی که قبل از هر شعار تبلیغاتی یا متن جذاب خودش را به مخاطب معرفی می کند و مخاطب را میخکوب خواهد کرد!
اهمیت این سفیر خاموش را نمی شود دست کم گرفت. المان های بصری مثل لوگو، رنگ، فونت و حتی بسته بندی اولین چیزی هستند که مشتری با آنها روبه رو می شود. اینها مثل یک دست دادن محکم یا یک لبخند گرم عمل می کنند؛ اگر درست طراحی شوند، حس اعتماد و کشش را در همان لحظه اول به دل مخاطب می اندازند. اما اگر کهنه، بی روح یا تکراری باشند، مثل این است که برند با یک سلام سرد و بی رمق سراغ مشتری برود. در دنیای امروز که رقابت مثل مسابقه دو سرعت شده، این اولین برخورد می تواند سرنوشت یک برند را تعیین کند. برای همین است که بحث بهبود هویت بصری برند اینقدر جدی و حیاتی است. اینجا دیگر فقط بحث زیبایی یا سلیقه نیست؛ صحبت از ساختن یک ارتباط عمیق تر با مخاطب است، از نشان دادن اینکه برند هنوز زنده است و با زمان پیش می رود. ما در این مقاله قصد داریم راهکارهایی را بررسی کنیم که برندها با تکیه بر آنها می توانند هویت بصری شان را از یکنواختی نجات دهند و دوباره نگاه ها را به خودشان خیره کنند. پس همراه ما باشید تا ببینیم چطور می شود این سفیر خاموش را به یک راوی پرشور تبدیل کرد.
راهکار اول: بازنگری در رنگ ها و هارمونی بصری
اولین قدم برای بهبود هویت بصری برند این است که نگاهی دوباره به پالت رنگی اش بیندازیم. رنگ ها فقط یک انتخاب دکوری نیستند. آنها مثل نت های موسیقی اند که احساسات را بیدار و داستان برند را روایت می کنند. به برندی فکر کنید که سال ها با رنگ های تند و پرهیجان کار کرده، اما حالا مخاطبانش دنبال آرامش و سادگی اند. آیا وقتش نیست که کمی از آن تندی کم کند و رنگ هایی ملایم تر را به میدان بیاورد؟ این بازنگری می تواند مثل یک نسیم تازه حس و حال جدیدی به هویت بصری برند بدهد.
مطلب مرتبط: وقتی هویت بصری فاجعه آفرین می شود!
البته این کار به این سادگی ها هم نیست که یک روز صبح بیدار شویم و بگوییم «از امروز همه چیز آبی بشه!». در عوض باید ببینیم مخاطب برند چه کسانی هستند و چه انتظاراتی دارند. اگر برند شما با نسل جوان سروکار دارد، شاید رنگ های شاد و غیرمنتظره مثل زرد نئونی یا بنفش برقی (احتمالا به غیر از نسل جوان بقیه اصلا نمی دانند اینها یک طیف رنگ هستند!) بیشتر به دل شان بنشیند، اما اگر مشتری های تان آدم ای جدی و بالغ تری هستند، رنگ های سنگین تر مثل خاکستری مات یا آبی تیره می توانند حس اطمینان و حرفه ای بودن را منتقل کنند. اینجاست که شناخت مخاطب مثل یک نقشه راه عمل می کند.
یادتان باشد که تغییر رنگ ها باید با داستان برند هم جور دربیاید. اگر برندی هستید که روی طبیعت و پایداری تمرکز دارید، احتمالاً رنگ های گرم و تند مثل قرمز آتشین خیلی به کارتان نمی آید. در عوض، سایه های مختلف سبز یا قهوه ای می توانند همان حس زمین و زندگی را منتقل کنند. این هماهنگی بین رنگ و پیام برند است که باعث می شود هویت بصری نه فقط قشنگ، که معنادار به نظر بیاید. این بازنگری یک فرصت است برای اینکه برند دوباره خودش را معرفی کند. مثل وقتی که یک دوست قدیمی مدل موهایش را عوض می کند و همه با تعجب می گویند «وای، چقدر فرق کردی!». رنگ ها می توانند همین حس تازگی را به مخاطب بدهند و کاری کنند که برند بین صدها رقیب دیگر، مثل یک ستاره در آسمان شب بدرخشد.
راهکار دوم: طراحی دوباره لوگو با نگاهی به آینده
وقتی صحبت از هویت بصری می شود، لوگو مثل قلب تپنده برند است؛ چیزی که همه با دیدنش فورا یاد اسم و داستان برند می افتند، اما گاهی این قلب بعد از سال ها تپیدن نیاز به یک بازسازی دارد. نه اینکه کاملا عوضش کنیم و هویت برند را به باد بدهیم، بلکه باید با دقت و خلاقیت آن را جوری نوسازی کنیم که هم ریشه هایش را نگه دارد و هم آماده رقصیدن در دنیای مدرن باشد. مثلا به لوگوی یک برند قدیمی فکر کنید که خطوط اش زیادی شلوغ و پرجزییات است؛ آیا وقتش نیست کمی ساده تر شود تا روی صفحه موبایل هم به همان قشنگی دیده شود؟
این طراحی دوباره فقط به معنای تغییر شکل نیست؛ باید به این فکر کنیم که لوگو قرار است چه حسی را منتقل کند. برندی که روی نوآوری و تکنولوژی کار می کند، می تواند با خطوط تیز و مینیمال حس پیشرفته بودن را به مخاطب بدهد. اگر برندی حال و هوای سنتی و اصیل دارد، شاید اضافه کردن یک المان ظریف مثل یک طرح دست ساز بتواند آن حس نوستالژی را زنده نگه دارد. مهم این است که لوگو مثل یک آینه، روح برند را نشان بدهد و در عین حال، با زمانه همقدم باشد.
حالا بیایید از زاویه مخاطب نگاه کنیم. مردم امروز دیگر حوصله پیچیدگی های بی مورد را ندارند. زندگی شان پر از شلوغی است و دنبال چیزی اند که سریع و ساده پیام را برساند. برای همین طراحی دوباره لوگو می تواند فرصتی باشد برای ساده سازی بدون از دست دادن هویت. مثلا برندی که لوگویش پر از جزییات ریز و درشت بوده، می تواند با حذف چند خط اضافه و بازی با فضاهای خالی، هم مدرن تر به نظر بیاید و هم راحت تر تو ذهن بماند. این مثل تمیز کردن کمد لباس است؛ چیزهای اضافی را می ریزیم بیرون تا بهترین ها بیشتر به چشم بیایند.
مطلب مرتبط: مزایای هویت بصری قوی در مارکتینگ
البته این کار ریسک هم دارد. اگر تغییرات زیادی باشند، ممکن است مشتری های قدیمی احساس غریبی کنند و بگویند «این دیگه همون برند ما نیست». برای همین، باید تعادل را نگه داشت. مثلا بد نیست رنگ اصلی لوگو را حفظ، اما شکلش را کمی امروزی تر کرد. به علاوه، اگر قرار است یک المان جدید اضافه شود، باید جوری باشد که انگار همیشه بخشی از داستان برند بوده. اینجاست که خلاقیت طراح مثل یک بندباز ماهر عمل می کند؛ باید روی طناب باریک بین نو و کهنه، با اطمینان قدم بزند.
در نهایت، لوگوی تازه نفس می تواند مثل یک سلام دوباره به مخاطب باشد. وقتی درست طراحی شود، نه تنها برند را از گرد و غبار تکرار بیرون می آورد، بلکه کاری می کند که مردم دوباره با کنجکاوی سراغش بیایند. مثل وقتی که یک مغازه قدیمی تابلوی جدید می زند و همه می گویند «بذار برم ببینم چی عوض شده»؛ این تغییر اگر با فکر و احساس انجام شود، می تواند قلب برند را برای سال ها زنده و پرانرژی نگه دارد.
راهکار سوم: استفاده هوشمندانه از فونت ها برای شخصیت سازی
فونت ها شاید به نظر جزییات کوچکی بیایند، اما در هویت بصری برند مثل امضایی عمل می کنند که شخصیت و لحن برند را فریاد می زنند. کافی است یک لحظه به نوشته های روی بسته بندی یک محصول یا تابلوی تبلیغاتی نگاه کنید؛ آیا فونتی نرم و گرد حس صمیمیت را منتقل نمی کند؟
یا فونتی تیز و کشیده حس قدرت و جدیت را نشان نمی دهد؟ برای همین یکی از راهکارهای کلیدی برای بهبود هویت بصری، این است که نگاهی تازه به فونت های برند بیندازیم و ببینیم آیا هنوز همان حرفی را می زنند که برند می خواهد یا وقتش رسیده که دستی به سر و گوش شان بکشیم.
انتخاب فونت فقط بحث زیبایی نیست. باید با روح و هدف برند همخوانی داشته باشد. اگر برندی روی خلاقیت و بازیگوشی تمرکز دارد، فونتی با خطوط نامنظم و شاد می تواند مثل یک لبخند بصری عمل کند و مخاطب را به خودش بکشاند. در عین حال اگر برند شما در حوزه مالی یا حقوقی کار می کند، فونتی مرتب و ساده مثل یک کت وشلوار اتوکشیده حس اعتماد و حرفه ای بودن را به مشتری می دهد. اینجاست که فونت از یک ابزار ساده به یک راوی تبدیل می شود و قصه برند را بی صدا تعریف می کند.
حالا بیایید کمی جسور باشیم. چرا فقط به یک فونت اکتفا کنیم؟ ترکیب دو فونت که مکمل هم باشند، می تواند هویت بصری را چندلایه و جذاب تر کند. مثلا برای تیترها از فونتی درشت و قوی استفاده کنیم که مثل یک ضربه طبل، توجه را جلب کند و برای متن های کوچک تر فونتی ظریف تر بیاوریم که انگار با نرمی مخاطب را راهنمایی می کند. این بازی با فونت ها مثل تنظیم یک آهنگ است؛ باید ریتم و هارمونی داشته باشد تا گوش بصری مخاطب را آزار ندهد و در عین حال، او را غافلگیر کند.
البته این کار دقت می خواهد. اگر فونت ها زیادی شلوغ یا ناهماهنگ باشند، نتیجه مثل یک نقاشی شلخته می شود که چشم را خسته می کند. برای همین باید به خوانایی هم فکر کنیم. فونتی که قشنگ است اما خواندنش مثل حل معما باشد، به درد نمی خورد. مثلا برندی که روی بسته بندی های کوچک کار می کند، باید فونتی را انتخاب کند که حتی در اندازه های ریز هم واضح بماند. اینجاست که استفاده هوشمندانه از فونت ها خودش را نشان می دهد؛ نه فقط برای زیبایی، بلکه برای کارایی و اثرگذاری.
مطلب مرتبط: هویت بصری برند چیست؟
راهکار چهارم: بازسازی بسته بندی
بسته بندی یک محصول فقط یک جعبه یا کاغذ دور آن نیست، بلکه مثل یک بیلبورد کوچک است که می تواند مشتری را در لحظه خرید مجذوب کند یا بی تفاوت از کنارش رد شود. برای همین، بازسازی بسته بندی یکی از بهترین راه ها برای بهبود هویت بصری برند است. به لحظه ای فکر کنید که یک بسته را از قفسه برمی دارید؛ آیا شکل، رنگ یا حتی حس لمسش شما را به خود جذب می کند؟ اگر جواب نه باشد، شاید وقتش رسیده که برند دستی به این چهره اول خودش بکشد و آن را به یک تجربه به یادماندنی تبدیل کند.
اولین نکته ای که باید به آن فکر کنیم، این است که بسته بندی چطور می تواند با مخاطب حرف بزند. اگر محصول شما برای بچه ها طراحی شده، شاید وقتش باشد که از رنگ های شاد و شکل های بامزه استفاده کنید که انگار دارند با بچه ها بازی می کنند. اگر هم برای آدم های طرفدار محیط زیست است، بسته بندی با مواد بازیافتی و طراحی ساده اما شیک می تواند بگوید «ما هم مثل تو به زمین اهمیت می دهیم». اینجاست که بسته بندی از یک ظرف ساده به یک پیام رسان تبدیل می شود و حس نزدیکی با مشتری ایجاد می کند.
البته این بازسازی باید با دقت انجام شود. تغییر زیاد یا بی ربط می تواند مشتری های قدیمی را گیج کند. اگر برندی همیشه با جعبه های مربعی شناخته شده، ناگهان سراغ بسته بندی گرد برود باید دلیل محکمی پشتش باشد که به هویت برند هم بخورد. برای همین بهتر است المان های آشنای قبلی را نگه داریم و فقط با اضافه کردن جزییات تازه مثل یک بافت جدید یا یک رنگ مکمل حس تازگی را بیاوریم. این مثل درست کردن یک غذای قدیمی با یک سس جدید است؛ طعم آشناست، اما هیجان انگیزتر شده است!
سخن پایانی
هویت بصری برند مثل لباس روزمره ای است که هر روز به تنش می کنیم؛ اگر کهنه و تکراری شود، دیگر کسی نگاهش نمی کند، اما اگر با دقت و خلاقیت تازه شود می تواند همه را به خودش خیره کند. در این مقاله دیدیم که چطور با بازنگری در رنگ ها، طراحی دوباره لوگو، استفاده هوشمندانه از فونت ها و بازسازی بسته بندی می شود نفس تازه ای به هویت بصری برند داد. این راهکارها نه فقط برای زیباترشدن هستند، بلکه برای ساختن یک پل قوی تر بین برند و مخاطب هایی که حالا انتظارات شان از همیشه بیشتر است.
البته این تغییرات یک شبه اتفاق نمی افتند؛ نیاز به شناخت عمیق از مخاطب، هماهنگی با داستان برند و شجاعت برای قدم گذاشتن در مسیرهای جدید هست. هر کدام از این راهکارها مثل تکه های پازلی اند که وقتی درست کنار هم قرار بگیرند، تصویری می سازند که غافلگیرکننده خواهد بود. این تعادل بین حفظ هویت قدیمی و آوردن حس تازگی، امری است که برند را از یه اسم ساده به تجربه ای سرزنده تبدیل می کند.
مطلب مرتبط: آپدیت هویت بصری برند
من و همکارانم در روزنامه فرصت امروز امیدواریم نکات مورد بحث در این مقاله به شما برای آشنایی با راهکارهای کلیدی در زمینه بهینه سازی هویت بصری برند کمکی هرچند کوچک کرده باشد. مثل همیشه اگر سوالی درباره نکات مورد بحث در این مقاله داشتید، کارشناس های ما همیشه آماده کمک به شما هستند. پس تعارف را کنار گذاشته و با ما در ارتباط باشید.
منابع: