شنبه, ۱۵ اردیبهشت(۲) ۱۴۰۳ / Sat, 4 May(5) 2024 /
           
فرصت امروز

اینطوری کاسبی می کردیم

7 سال پیش ( 1395/8/13 )
 

کار از آنجا عیب کرد که به جای فکر کردن و اطلاع داشتن دور هم نشستیم و با رفاقت و چاکرم نوکرم تصمیم گرفتیم. 30 سال است یک نفر تو این راسته به من نگفته یک جای کارت غلط است. از این سر خیابون تا خود میدون تجریش راه بیفتم اعانه جمع کردن یک نفر دستم را خالی برنمی گرداند. ولی الان چی؟ به هیچ کس قول نمی دهم. چون نمی توانم. از خودم مطمئن نیستم که زیرش نمی زنم.همه چی حساب کتابش را باخته.

یک استکان جلویم می گذارد و می نشیند به نارنگی پوست کردن. همه را سفید کرده الا یک ردیف کبریتی پشت لبش. می پرسم اینا ارثیه؟ اخم هایش را می کشد تو هم، سر تا پایم را زیر و رو می کند، می گوید: مرد که سیبیل را داد به دست زمانه دیگه چیزی برای از دست دادن ندارد. لاغر و نحیف شده.

وقتی حرف می زند چشم هایش را می بندد. یقه را تا بیخ، آستین ها را دو دکمه محکم بسته. می گوید تو چرچیل شاگردی کردم. بازار خراب می شد کول بری هم می کردم. شش تا خواهر و برادر را با همین دست ها سر و سامان دادم. دست ها را که می کشد جلو لب آستینش یک هوا می پرد بالا. نقش یک زن روی مچ دستش سرک می کشد. تا می بیند حواسم رفته سمتش سریع می پوشاند.

از هر دری حرف می زند، مثل بقیه شونه لای موهایش می شکسته و وقتی پشت موتور می نشسته به اندازه یک ماشین فاصله موهایش بوده که تو هوا می چرخیده. چایم را سر می کشم می پرسم دنبال خاطره می گردم. یک دانه از آن خوباش دارید ببرم بنویسم یک نونی دربیاد؟ یک لبخند نازکی می افتد گوشه لبش، می گوید: بچه من صندوقچه خاطره ام. اگر تو از شنیدنش لذت می بری من بودم، دیدم. خیره نگاهش می کنم هیچی نمی گویم. داد می زند دو تا دیگه. شاگرد می آید استکان ها را جمع می کند قندان را می گذارد وسط میز.

اینجا بزرگ شدم. وقتی خیابانی نبود و بیشتر درخت بود. راه می افتادیم نیم ساعت، سه ربع پیاده می رفتیم تا به یکی برسیم ببرمون شهر. یک اوستا داشتم بدخلق. از اون عشق نظامی گری ها که پایش به ارتش نرسیده بود. صبح به صبح شش تیغ کرده و اتو کشیده می آمد در مغازه.

اگر دیرتر از اون می رسیدم تا غروب باید بار کاسب های دیگه رو جابه جا می کردم و حق نداشتم پول بگیرم. دلم می خواست سر به تنش نباشد ولی چاره دیگه ای نداشتم، هفت تا دهان باز تو خانه نشسته بود به انتظار اینکه یک لقمه ببرم. یک روز خانمی پشت ویترین مغازه جنس ها را نگاه می کرد. یک چند بار رفت و برگشت. این پا اون پا می کرد بیاد تو. پریدم در را باز کردم، جا خورده بود. لرزان آمد تو، اوستا از پشت میز بلند شد رفت جلوی قفسه ها ایستاد. زن چند تا قیمت گرفت، فهمیدم مشتری نیست.

اصلا به ظاهرش نمی خورد. یک چند ثانیه ای مکث کرد. آمدم خودشیرینی کنم گفتم آبجی بیا برو وقت ما را نگیر. اوستا یک چشم غره ای رفت که زهره آب کردم. غرید که برو دو تا چایی بیار. از مغازه زدم بیرون، می دانستم باید خودم را علاف کنم. ربع ساعت گذشت، برگشتم بی چایی. زن رفته بود، اوستا تو مغازه چپ و راست می رفت. یک کهنه برداشتم که مثلا ویترین را تمیز کنم و به همین بهانه بزنم بیرون که هوا پس است. گفت بیا بگیر بشین.

دست کرد تو دخل یک دسته دویستی گذاشت رو میز، گفت امروز میری این آدرس که بهت میدم تحویل میدی. قبلا از این کارا کرده بودم. اصلا یکی از کارهایم همین بود. گفتم اوستا زنه چی شد؟ دستش را گذاشت رو بسته اسکناس گفت: همون است. لنگه، گرفتاره جای دوری نمی رود. اینطوری کاسبی می کردیم. حالا دو هفته پیش مغازه بغلی یکی اومد زار می زد، با طرف آشنا بود، به خاطر چقدر؟ 400هزار تومان. کار به پلیس کشید و یارو را بردند.

رفتم تو مغازش گفتم حالا می دادی جای دوری نمی رفت، برمی گشت سمت خودت. جوونک باد به غبغش انداخت گفت شما دخالت نکن بابا جان. مال خودم است نمی خواهم بدم. بعد می پرسند چرا هشت مان گرو نه است. دو پر نارنگی می گذارد کف دستم می گوید وقت ناهار است. دستم را می گیرد که کل این راسته دیدند که مهمان دارم، خوبیت ندارد بی ناهار بفرستمت.

لینک کوتاه صفحه : www.forsatnet.ir/u/8kw9uDzY
به اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی :
نظرات :
قیمت های روز
پیشنهاد سردبیر
آخرین مطالب
محبوب ترین ها
وبگردی
مشاوره کسب و کارآزمایشگاه تجهیزات اعلام حریق آریاکخرید فالوورقیمت ورق گالوانیزهتخت خواب دو نفرهلایک اینستاگرام ارزانخرید از چینتور استانبولخدمات پرداخت ارزی نوین پرداختآژانس تبلیغاتیچک صیادیتور اماراتدوره مذاکره استاد احمد محمدیخرید فالوور فیکخرید نهال گردوماشین ظرفشویی بوشدوره رایگان Network+سریال جنگل آسفالتکفش مردانهتلویزیون شهریMEXCتبلیغات در گوگللپ تاپ قسطیآی نودانلود رمانآموزش آرایشگریقصه صوتیریل جرثقیلگیفت کارت استیم اوکرایناسکرو کانوایرخرید لایک اینستاگرامپنجره دوجدارهخدمات سئولوازم یدکی تویوتاکولر گازی جنرال شکارنرم‌افزار حسابداریاجاره خودرو در دبیست مدیریتیواردات و صادرات تجارتگرامخرید آیفون 15 پرو مکستجارتخانه آراد برندینگواردات از چینتعمیر گیربکس اتوماتیکخرید سی پی کالاف دیوتی موبایلخرید قسطیاپن ورک پرمیت کاناداتعمیر گیربکس اتوماتیک در مازندرانورمی کمپوستچاپ فوری کاتالوگ حرفه ای و ارزانقیمت تیرآهن امروزمیز تلویزیونتعمیر گیربکس اتوماتیک
تبلیغات
  • واتساپ : 09031706847
  • ایمیل : ghadimi@gmail.com

كلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ است و هرگونه بهره ‌برداری غیرتجاری از مطالب و تصاویر با ذكر نام و لینک منبع، آزاد است. © 1393/2014
بازگشت به بالای صفحه