انگس دیتون، برنده جایزه نوبل اقتصاد در یادداشتی که در پایگاه پراجکت سیندیکیت منتشر شده و توسط سایت ساعت 24 ترجمه شده به تحلیل نابرابری، فقر و جهانی شدن پرداخته است.
انگس دیتون متولد ۱۹ اکتبر ۱۹۴۵ اقتصاددان اسکاتلندی-آمریکایی است که در سال ۲۰۱۵ میلادی به دلیل کار روی مصرف، رفاه و فقر برنده جایزه نوبل اقتصاد شده است. او یکی از چهرههای مطرح جهان اقتصاد در زمینه فقر و نابرابری است. وی معتقد است کمکهای توسعهای بینالمللی مبتنی بر «اصل رابین هود» است؛ از ثروتمندان بگیرید و به فقرا بدهید. یادداشت او در زیر از نظرتان میگذرد.

«اولویتمندی جهان وطنی» نام رسمیتری برای اصل رابین هود است، قاعدهای اخلاقی که میگوید ما با روشی یکسان به همه مردم جهان فکر کنیم فارغ از اینکه آنها کجا زندگی میکنند. ما سپس باید کمک را از جایی شروع کنیم که بیشترین فایده را داشته باشد. آنهایی که کمتر دارند بر آنهایی که بیشتر دارند مقدم هستند. این فلسفه، همان است که به صراحت یا در لفافه ما را برای اعطای کمکهای اقتصادی برای توسعه، سلامت و ضرورتهای بشردوستانه راهنمایی میکند.
اولویت مندی جهان وطنی، به نوبه خودش واقعاً منطقی است. مردم در کشورهای فقیر نیازهای عاجلتری دارند و از آنجا که سطح قیمتها در این کشورها پایینتر است، یک دلار یا یک یورو میتواند دو یا سه برابر آنچه در اروپا یا آمریکا میارزد، کمککننده باشد. خرج کردن در اروپا یا آمریکا تنها گرانتر تمام نمیشود، بلکه افزون بر این به جیب کسانی میرود که همین حالا هم به قدر کافی دارند (دستکم به شکلی نسبی و در قیاس با استانداردهای جهانی) و به همین دلیل کار کمتری انجام خواهد داد.
من سالهاست در مورد فقر جهانی تدریس کردهام و به دنبال اندازهگیری آن بودهام و آنچه در سطور بالا نوشتم به نظرم واقعاً درست میآید. با این حال، این روزها احساس میکنم عمیقاً در این باره تردید دارم. هم واقعیتها و هم اخلاق، هر دو موجب پدید آمدن برخی مشکلات میشوند.
کاستن از فقر جهانی هر چند مؤثر است و بسیاری آن را میستایند، اما بدون هزینه هم نبوده است. جهانی شدنی که به کمک بسیاری در کشورهای فقیر آمده است، بسیاری را نیز در کشورهای ثروتمند متضرر کرده است، چرا که کارخانهها و مشاغل به مکانهایی رفتهاند که نیروی کار ارزانتری دارند. این به نظر بهای اخلاقیای میآید که پرداخت آن قابل قبول است، چرا که آنهایی که بازنده میشدند، همانهایی بودند که ثروتمندتر (و سالم تر) از آنهایی بودند که در حال برنده شدن بودند.
یکی از دلایل کهنه نارضایتی از این وضعیت (در کشورهای ثروتمند)، این است که آنهایی که این قضاوتها را میکنند، دقیقاً همانهایی نیستند که ناچارند هزینه کمک به فقرا را بدهند. من نیز مانند بسیاری دیگر در فضای دانشگاهها و نیز در صنایع توسعهیافته، در میان گروهی هستم که بیشترین بهره را از جهانی شدن بردهاند: من هم از آنهایی هستم که میتوانند خدماتشان را در بازارهایی به مراتب بزرگتر و ثروتمندتر از بازارهای زمان والدینشان به فروش برسانند.
جهانی شدن برای آنهایی که نهتنها از منافع آن بهرهمند نمیشوند بلکه از اثرات آن تأثیر میپذیرند، پدیدهای تا این اندازه درخشان نیست. ما این را میدانیم که آمریکاییهای کمدرآمد و کمتر آموزش دیده، بهعنوان مثال، در چهار دهه گذشته بهره اقتصادی کمتری داشتهاند و نیز اینکه آنهایی که در کف بازار کار آمریکا قرار گرفتهاند، احتمالاً محیط بسیار خشنی را تجربه میکنند. اما این آمریکاییها واقعاً تا چه اندازه از جهانی شدن متضرر شدهاند؟ آیا وضعیت آنها از آسیاییهایی که اکنون در کارخانههایی کار میکنند که زمانی در شهرهای آنها واقع شده بود، بدتر است؟
پاسخ به پرسش بالا عمدتاً مثبت است. با این حال، چند میلیون آمریکایی-سیاه، سفید و زرد-اکنون در خانوارهایی زندگی میکنند که درآمد سرانه آنها کمتر از ۲ دلار در روز است و این دقیقاً همان سطح درآمدی است که بانک جهانی برای تعیین خط فقر در هند یا آفریقا به کار میبرد. پیدا کردن یک جای خواب برای کسی که ۲ دلار در روز درآمد دارد، در آمریکا بسیار سختتر است تا در هند یا آفریقا.
ما میتوانیم درباره اندازهگیری استانداردهای مادی زندگی بحث کنیم، حال چه نرخ تورم بیش از مقدار واقعی اعلام شده باشد و افزایش سطح استانداردهای زندگی کمتر از مقدار واقعی و چه اینکه مدارس در همه جا واقعاً تا همین اندازه بد باشند. اما در مورد موارد مرگ و میر نمیتوان به این سادگیها قضاوت کرد. احتمالاً توضیح این موضوع سخت خواهد بود که نیازهای عاجل و فوری در جای دیگری از جهان موضوعیت دارد [و نه اینجا در آمریکا].
شهروندی متضمّن مجموعهای از حقوق و وظایف است که ما آنها را با شهروندان کشورهای دیگر شریک نیستیم. بخش «جهان وطنی» راهنمای اخلاقیای که در ابتدا از آن سخن گفتم، تعهداتی را که ما نسبت به همشهریهای خودمان بر عهده داریم منکر میشود.
ما میتوانیم در مورد این حقوق و تعهدات به مثابه یک قرارداد «بیمهای» متقابل بنگریم: ما نمیتوانیم انواع خاصی از نابرابری را در مورد همشهریهای خودمان تحمل کنیم. هر یک از ما مسئولیتی برای کمک دارد و البته همزمان حقی هم برای انتظار کمک در مقابل تهدیدات جمعی. این مسئولیتها مسئولیت ما در قبال آنهایی که در دیگر نقاط جهان به کمک احتیاج دارند را تحتالشعاع قرار نمیدهد، اما بدین معنی هم هستند که اگر ما تنها براساس نیازهای مادی قضاوت کنیم، خطر نادیده انگاشتن برخی ملاحظات مهم را هم به جان خریدهایم.
زمانیکه شهروندان احساس کنند نخبگانشان به آنهایی که آن سوی اقیانوس هستند اهمیت بیشتری میدهند تا آنها که سوار بر قطار شهروندی همان کشور هستند، قرارداد بیمهای فسخ شده است: ما به گروههای کوچکی تقسیم میشویم و آنهایی که جا ماندهاند، از سیاستی که دیگر به نفع آنها نیست خشمگین و سرخورده میشوند.
https://alcaldiasancristobal.gob.ve/
https://pkmmuka.cianjurkab.go.id/
https://collegiogeometri.mb.it/