باور عمومی در بین جامعه شناسان، این است که سرقت و دزدی به عنوان یک آسیب اجتماعی، ریشه های اقتصادی دارد. حتی می توان یک گام فراتر نهاد و جرم و جنایت در ایران را هم معلول شرایط اقتصادی و تنگنای معیشتی خواند؛ چراکه غالب این جرم و جنایت ها با هدف سرقت انجام می شود و با مقاومت قربانیان است که در ادامه به جنایت می انجامد. ماجرای قتل خانم «الهه حسین نژاد» و همینطور «امیرمحمد خالقی» دانشجوی دانشگاه تهران، دو نمونه اخیری است که در اثبات این فرضیه می توان به کار بست. در روزهای گذشته نیز چند جنایت خانوادگی، افکار عمومی را شوکه کرد. عصر پنجشنبه هفته گذشته، مردی در مینودشت، زن و دو فرزندش را کشت و بعد به آمل رفت و پنج تن از اعضای خانواده همسرش را به گلوله بست و سرآخر خودکشی کرد. کمی آن سوتر در بابل، یک خواستگار کینه جو، دختر 15 ساله ای را به قتل رساند. یک روز قبل تر نیز مردی در یکی از روستاهای دلفان لرستان، چهار برادرزاده خود را به رگبار بست و توسط پلیس دستگیر شد.
هرچند آمار و شواهد دقیقی در دست نیست و متاسفانه هیچ پیمایش اجتماعی و نظرسنجی میدانی در این سال ها صورت نگرفته، اما به نظر می رسد جامعه ایران بیش از گذشته، گرفتار چرخه خشونت شده است. در مواجهه با افزایش جرم و جنایت، اقتصاددانان و جامعه شناسان معتقدند که افزایش جرائم در جامعه ایران عموما به خاطر گسترش فقر و بیکاری است. در مقابل، روحانیون و متفکران مذهبی به کمرنگ شدن فرهنگ دینداری در جامعه، اشاره می کنند و بر این باورند که ضعیف شدن انگاره های مذهبی و رنگ باختن باورهای اخلاقی، باعث این وضعیت شده است. دولتمردان و مسئولان انتظامی نیز برای آنکه از عملکرد خود دفاع کنند، می گویند این خشونت ها اتفاق تازه ای نیست و تنها به دلیل سهولت دسترسی به فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، افشای آنها بیشتر شده و همین باعث این شائبه شده که جرم و جنایت در ایران به طور چشمگیری افزایش یافته است.
با نگاهی به صفحه حوادث روزنامه ها و مطبوعات، پرسشی که به ذهن می رسد، این است که چرا قتل های خانوادگی اینقدر زیاد شده است؟ چرا میزان تاب آوری و آستانه تحمل ما ایرانیان پایین آمده است؟ چرا گذشت، بخشش، معنویت و سایر آموزه های اخلاقی در جامعه ایران، کمرنگ شده است؟ فارغ از انگیزه قاتلان و نقش قربانیان، آیا هیچ راهی، جز خشونت و درگیری برای حل مسائل و مشکلات افراد مطرح نیست؟ سال هاست که مسئولان و سیاستگذاران فرهنگی بر لزوم آموزش و ترویج فرهنگ گفت وگو، مدارا، رواداری و... تاکید می کنند، اما نهادینه سازی این آموزه ها به فرهنگ سازی و سیاستگذاری بلندمدت، نیاز دارد و نه گفتاردرمانی رسانه ای صرف. از طرفی، میزان آسیب های اجتماعی مثل سرقت، اعتیاد، طلاق و... در سال های اخیر به طور فزاینده و چشمگیری افزایش یافته و به جرأت می توان گفت، کمتر شهروند تهرانی است که حداقل یکبار تجربه زورگیری و موبایل قاپی را نداشته باشد. افزایش آسیب های اجتماعی در زیر پوست شهر به خوبی نشان می دهد که حال جامعه ایران خوب نیست، مشکلات اقتصادی به سر سفره مردم رسیده است، تورم و گرانی بیداد می کند و سایه جنگ و درگیری نیز به سیاهه مشکلات ایرانیان اضافه شده است.
برخلاف جامعه شناسان که بر ساختارهای اجتماعی تأکید می کنند، روان شناسان بر اصلاح فردی و تعلیم و تربیت شخصی، تأکید دارند و می گویند اگر هر کدام از ما شهروندان به نوبه خود در مسیر موفقیت جامعه بکوشیم و رفتار خود را اصلاح کنیم، به تدریج کل جامعه اصلاح می شود، اما نکته ای که مورد غفلت روان شناسان قرار می گیرد، این است که گاهی ساختارهای فرهنگی و اجتماعی، رفتار شهروندان را شکل می دهند و مثل سیگنالی که از سمت جامعه مخابره می شود، سمت و سوی رفتار مردم را تعیین می کنند. بنابراین هر چقدر هم که بر تزکیه نفس و اصلاح فردی و نظایر آن تأکید کنیم، تا زمانی که جریان های اجتماعی، ما را به سمت برخی رفتارها تشویق می کنند، نمی توان از گزند آنها در امان ماند. این عوامل اقتصادی هستند که ساختارهای اجتماعی را شکل می دهند و کیفیت زندگی شهروندان را تعیین می کنند.
بنابراین هدف گذاری برای کاهش جرم و جنایت، بدون اصلاح اقتصاد امکان پذیر نیست. مطالعات علمی، نشان می دهد که نرخ بیکاری و تورم، تاثیر مثبتی بر میزان جرم و جنایت دارد؛ یعنی با افزایش درآمد سرانه ایرانیان و کاهش نرخ تورم، میزان جرم و جنایت در سطح جامعه کاهش یافته و برعکس، با کاهش درآمد سرانه و افزایش تورم، بروز جرم و سرقت فزونی پیدا کرده است. از قدیم گفته اند که فقر، مادر تمام جرائم است و هر چقدر جامعه فقیرتر، جرم و جنایت در آن بیشتر. جامعه شناسان و اقتصاددانان به درستی می گویند که برای کاهش جرم و جنایت در جامعه ابتدا باید زمینه های بروز و ظهور آن، یعنی بیکاری را از بین برد، نه اینکه تنها به برخورد قضایی و مجازات سنگین بسنده کرد. وقتی موتور تولید بیکاری همچنان روشن است و فقر و بیکاری، جوانان را به دامن آسیب های اجتماعی سوق می دهد، تعیین مجازات های سنگین و صدور حکم اعدام - آن هم در ملأ عام – نمی تواند درصد وقوع جرم را کاهش دهد و فقط تصویر ایران در افکار عمومی جهان را تیره و تار می سازد.
در جامعه ای که قانون گریزی یک رفتار تاریخی است، تضاد طبقاتی افزایش پیدا کرده، قدرت خرید مردم کم شده و شهروندان از مبادی رسمی نمی توانند به اهداف و خواسته های خود برسند، به صورت طبیعی زمینه آسیب های اجتماعی به وجود می آید. فقر و بیکاری، مهمترین دلیل افزایش جرم و جنایت در جامعه ایران است و البته این فقر فقط شامل فقر اقتصادی نمی شود و فقر فرهنگی را هم دربر می گیرد. طبیعتا کسی که دچار فقر و تنگدستی است، فرصتی برای مطالعه و تربیت فرهنگی پیدا نمی کند و در نتیجه به فقر فرهنگی هم دچار می شود.
آموزه های جامعه شناسی و مطالعات جرم شناسی، بیشترین اصالت را در سه ضلعی «خود، محیط و وراثت» به محیط و جامعه می دهند. شخصیت ضداجتماعی افراد بزهکار، واکنش آنهاست نسبت به آنچه در زندگی بر ایشان رفته است. این حقیقت تلخی است که ما نمی توانیم خانواده، طبقه، ملیت، مذهب و حتی قیافه و رنگ پوست خود را انتخاب کنیم. «فروید» با کشف ناخودآگاه به درستی، نشان داد که «انسان، ارباب خانه خود هم نیست» چه برسد به جامعه. بسیاری از قتل های خانوادگی این روزها به خاطر مشکلات مالی است. فشارهای اقتصادی و تنگنای معیشتی، حاکی از آن است که ساختارها، جایی برای آزادی و کنش فردی، باقی نگذاشته اند. به قول «حافظ»، «سرها بریده بینی بی جرم و جنایت».