در خانوادههای لهستانی، به طور سنتی، خانه محلی برای تقسیم کار براساس جنسیت است. با وجود اینکه در بسیاری از این خانوادهها زنانی با تحصیلات بالا و کار تماموقت وجود دارد. این قضیه شامل زنان دارای فرزند هم میشود. براین اساس تقریبا بهطور انحصاری تمام مسئولیتهای خانه و نگهداری از فرزندان در لهستان روی دوش زنان است. آقایان تنها گاهی به همسرانشان در انجام کار خانه کمک میکنند. هرچه سطح تحصیلی زوجها بالاتر باشد، مردان بیشتر در کار خانه به خانمهایشان کمک میکنند. مطالعات نشان داده که خانمهای لهستانی وقت کمتری برای داشتن استراحت و اوقات فراغت دارند، درحالیکه مردان ساعتهای بیشتری را در کارهای اداری و حقوقبگیری میگذرانند.
پیش از 1989 انتظار میرفت تقریبا تمامی شهروندان به سن کار رسیده به کار مشغول شوند. آنها همواره درگیر متوازن کردن کارهای خانه و وظایف شغلی بودند. بعد از این سال اما زنان در برابر این بیعدالتی شورش کردند و به دنبال استیفای حق خود رفتند، هرچند درآمد کم، تورم و بیکاری بسیاری از آنان از جمله بچهدارها را وادار به یافتن شغل کرد.
زنان قربانیان اصلی رکود اقتصادی
امروزه زنان لهستان با سطحی نامتناسب از بیکاری مواجه هستند. آنها در نتیجه برداشتهای نخنما شده از جنسیت به سمت اقتصاد غیررسمی سوق داده شدهاند. به علاوه، بحران اقتصادی و مالی موقعیت بحرانی فعلی را بدتر کرده و به فقیرسازی همه سطوح جامعه منجر شده است. زنان در این میان بیشترین اثر منفی را از این ماجرا دیدهاند. برای بهبود این اوضاع ضروری است که بودجهبندی جنسیتی روشی استاندارد را در فرآیندهای عمومی طی کرده و سرمایهگذاریهای زیرساختی در زیرساختهای اجتماعی، بهویژه آموزش، سلامت و مراقبت از کودکان و وابستگان انجام شود.
در سال 1989 و 1990 وقتی لهستان پای در جاده بازار آزاد گذاشت، نخستین قربانیان، زنان یک کارخانه تولیدی پوشاک بودند که به دلیل ناکارآمدی بسته شد و هیچگاه جایگزینی هم برای آن در نظر گرفته نشد. امروز نیز در لهستان صنعت پوشاک تحت تاثیر واردات از کشورهای دیگر، بهویژه آلمان محکوم به کوچک شدن است. نتیجه این کوچک شدن کاهش 40هزار نیروی کاری است که عمدتا زن هستند. بهطورکلی هزینههای اجتماعی گذار از یک مرحله به مرحله دیگر را بیشتر زنان میپردازند، بهویژه در کشوری چون لهستان که 10درصد از فقیرترین قشر آن کمتر از 2درصد از کل درآمد کشور را دارند و در مقابل 10درصد از ثروتمندترینهای این کشور حدود 40درصد کل درآمد کشور را از آن خود میکنند.
براساس برخی تحلیلها بحران اقتصادی بخش خاکستری (غیررسمی) را در اقتصاد لهستان تقویت کرده که همین امر منجر به از دست رفتن شغل زنان شده است. در همین راستا، کسبوکارهای کوچک در تلاش برای کاهش هزینهها و دوری از پرداخت مالیات بیشتر و سایر هزینههای مربوط به اشتغال رسمی هستند. احتمال بسیار زیادی دارد که رشد اقتصاد خاکستری زنان را بسیار بیشتر از مردان دچار مشکل کند، چراکه خانمها بیشتر از آقایان در شغلهای کمدرآمد بهویژه در بخش خصوصی آسیب میبینند.
اوضاع بدتر شده است
تمامی شاخصها نشان میدهد که فقر در لهستان نهتنها در حال از بین رفتن نیست بلکه با گسترش بحران اقتصادی این وضعیت بدتر هم میشود. دولت اراده چندانی برای پیشگیری از وخیمتر شدن اوضاع زنان از خود نشان نداده و به دنبال خلق سازوکارهایی نیز نبوده که بتواند وضعیت را بهبود بخشد.
پرورش زنان کارآفرین میتواند راهکار مناسبی برای رهایی از این وضعیت باشد. به گفته یک جامعهشناس لهستانی، باوجود اینکه به نظر میآید موضوع فقر زنان یکی از اولویتهای وزارت کار و امور اجتماعی در این کشور است اما کار خاصی برای رهایی زنان از اثرات منفی بحران اقتصادی و فقیرتر شدن در این کشور انجام نشده است. تنها کاری که این وزارتخانه انجام میدهد برنامهای با عنوان «چقدر خوب است که یک زن کارآفرین باشید» است. هدف از این برنامه «ایجاد انگیزه کارآفرینی در زنان و افزایش میزان مشارکت آنها در زندگی اجتماعی و ورود به بازار کار است.» با این شرایط سازمانهای مدافع حقوق زنان و موسسات فعال در حوزه عدالت جنسیتی روزگار سختی را میگذرانند. در این سازمانهای مردمنهاد نیز اثر منفی بحران اقتصادی و مالی به چشم میخورد. این سازمانها با معضل کاهش سرمایه مواجه هستند. این نگرانی وجود دارد که موضوع تاثیر نامطلوب بحران اقتصادی و مالی بر زنان از سوی دولت نادیده یا کم دیده گرفته شود، چون واکنش دولت به این قضایا چندان پررنگ نبوده است.
لهستان تقریبا 39میلیون نفر جمعیت دارد که 51درصد از آنان زنان هستند. اگرچه قانون اساسی لهستان حقوق و درآمد برابر برای زنان و مردان را به رسمیت میشناسد اما زنان معمولا کمتر از مردان حقوق و درآمد دارند. خانمهای لهستانی بیشتر تمایل دارند تا در زمینههای شغلی دارای درآمد کمتر کار کنند. حال آنکه مردان بیشتر ترجیح میدهند در سطوح بالای شغلی کار کنند. برای نمونه 83درصد از زنان در رشتههای پیراپزشکی و شغلهای بیمارستانی و مرتبط با حوزه بهداشت و سلامت کار میکنند، حال آنکه تنها 54درصد زنان پزشک هستند. این تفاوت در جنسیت، خود را در میزان درآمد هم نشان میدهد. تقریبا 9درصد مردانی که در مشاغل سطح بالای حوزه سلامت فعالیت میکنند، در بالاترین سطح درآمدی قرار دارند، حال آنکه این آمار برای زنان تنها کمی بیشتر از یکدرصد است.