یک سد بتنی غول پیکر را در نظر بگیرید؛ یک شاهکار مهندسی که با صلابتی عظیم در برابر فشار میلیون ها لیتر آب مقاومت می کند. در پشت این سد یک پتانسیل عظیم محبوس شده است. این تصویر دقیق ترین استعاره از ذهن انسان مدرن در مواجهه با یک وظیفه مهم و دشوار است. وظیفه ای که می دانیم برای رشد ما ضروری است، اما در مقابل آن، یک سد نامرئی از مقاومت، تعلل و اضطراب بنا می کنیم. ما انرژی لازم برای انجام آن کار را داریم، اما تمام نیروی خود را صرف انجام ندادن آن می کنیم؛ صرف نگه داشتن دیواره های این سد درونی.
این پدیده بزرگ ترین منبع اتلاف انرژی و قاتل خاموش خلاقیت در زندگی حرفه ای ماست. ما اغلب به دنبال هک های بهره وری و ابزارهای مدیریت زمان می گردیم، در حالی که مشکل اصلی یک مشکل نرم افزاری نیست، بلکه یک مشکل مهندسی عمران در روان ماست.
سوال این نیست که چگونه کارهای بیشتری انجام دهیم. سوال این است: چگونه دریچه های این سد را به شیوه ای باز کنیم که انرژی پتانسیل ما نه به شکل یک سیل ویرانگر، بلکه به شکل یک رودخانه قدرتمند و لذت بخش، جاری شود؟ این مقاله، یک راهنمای مهندسی برای ساختن سه دریچه استراتژیک در این سد است؛ سه تکنیک روانشناختی برای تبدیل کردن وظایف طاقت فرسا به منابع انرژی و لذت.

پیش از آنکه به راه حل ها بپردازیم، باید فیزیک این سد درونی را درک کنیم. مقاومت ما در برابر یک کار، اغلب به دلیل تنبلی یا بی انگیزگی نیست، بلکه یک مکانیسم بقای بیولوژیکی است. مغز انسان برای دو هدف اصلی تکامل یافته است: جست وجوی پاداش های فوری و اجتناب از درد یا عدم قطعیت.
یک پروژه بزرگ و مهم از نظر مغز یک تهدید است. انجام آن نیازمند یک هزینه فعال سازی بالا از انرژی ذهنی است و پاداش آن دور و نامشخص به نظر می رسد. در مقابل چک کردن شبکه های اجتماعی یا پاسخ دادن به یک ایمیل ساده، یک پاداش فوری و کوچک (یک دوز دوپامین) با هزینه انرژی بسیار پایین ارائه می دهد.
مطلب مرتبط: مدیریت زمان در محل کار: تشویق کارآمدی به جای تنبیه!
بنابراین، هر بار که ما یک کار مهم را به تعویق می اندازیم، در واقع مغز ما در یک نبرد کوتاه مدت پیروز شده و ما را به سمت امنیت و قطعیت سوق داده است. استراتژی های موثر، استراتژی هایی هستند که این محاسبات بیولوژیکی را دور میزنند. آنها یا هزینه فعال سازی را به شدت کاهش می دهند یا پاداش انجام کار را آنقدر نزدیک و جذاب می کنند که مغز برای رسیدن به آن، مشتاق می شود.

اولین و قدرتمندترین راه برای شکستن سد، تغییر شیمی مغز از اجتناب به انتظار است. این تکنیک، که می توان آن را انباشت لذت (Temptation Bundling) نامید، بر یک اصل ساده استوار است: شما یک فعالیتی را که دوست دارید، به طور انحصاری به فعالیتی که از آن اجتناب می کنید، گره می زنید.
با این کار مغز به جای تمرکز بر روی درد وظیفه بر روی لذت پاداش قریب الوقوع متمرکز می شود. این فراتر از یک جایزه ساده پس از اتمام کار است؛ این یک پیوند همزمان است که خود فرآیند کار را لذت بخش تر می کند. کلید موفقیت در این تکنیک، انحصاری بودن آن است. پاداش موردنظر تنها و تنها در صورتی مجاز است که همزمان با آن وظیفه ناخوشایند انجام شود.
اگر شما عاشق گوش دادن به یک پادکست جنایی خاص هستید. از طرفی، از مرتب کردن ایمیل های کاری و پاسخ دادن به آنها متنفرید. قانون جدید این است: شما فقط زمانی اجازه دارید به آن پادکست گوش دهید که در حال مدیریت اینباکس خود هستید. پس از مدتی، مغز شما برای فرصت مدیریت ایمیل ها هیجان زده می شود، زیرا آن را به عنوان دروازه ای برای رسیدن به لذت می بیند.
اگر یک مدیر می تواند این اصل را برای تیم خود به کار گیرد. تصور کنید تیم از جلسات هفتگی بررسی پیشرفت پروژه بیزار است. مدیر می تواند این جلسه را با یک رویداد مثبت پیوند دهد. برای مثال، این جلسه همیشه با صرف یک صبحانه ویژه از بهترین کافه شهر همراه باشد یا 15 دقیقه پایانی جلسه به یک «جلسه نوآوری آزاد» اختصاص داده شود که در آن اعضا می توانند ایده های دیوانهوار خود را بدون قضاوت مطرح کنند.
هنر کوچک سازی برای پیروزی های بزرگ

یکی از دلایل اصلی که سد مقاومت ما اینقدر محکم به نظر می رسد، این است که ما به «اندازه» کل پروژه نگاه می کنیم. وقتی وظیفه «نوشتن گزارش سالانه» باشد، مغز ما تمام مراحل دشوار آن را تصور کرده و فلج می شود. دومین دریچه، بر یک اصل از فیزیک و روانشناسی استوار است: برای به حرکت درآوردن یک جسم سنگین، بزرگ ترین نیرو برای غلبه بر اینرسی اولیه لازم است. پس از آن، به حرکت ادامه دادن بسیار آسان تر است. استراتژی در اینجا کوچک سازی وظیفه به مضحک ترین و غیرقابل شکست ترین شکل ممکن است.
این تکنیک، که توسط دیوید آلن با نام «قانون دو دقیقه ای» محبوبیت یافت، می گوید اگر کاری کمتر از دو دقیقه زمان می برد، همین الان انجامش بده، اما می توان این قانون را تعمیم داد: هر کاری را می توان به یک نسخه دو دقیقه ای از آن تبدیل کرد.
این اصل، سنگ بنای کل فلسفه توسعه چابک (Agile Development) در دنیای نرم افزار است. به جای تلاش برای ساختن یک محصول کامل در یک چرخه دوساله، تیم ها بر روی «اسپرینت های» دو هفته ای کار می کنند تا یک بخش کوچک و قابل استفاده از محصول را تحویل دهند. این پیروزی های کوچک و مکرر، نه تنها به تیم حس پیشرفت مداوم می دهد، بلکه اجازه می دهد تا بر اساس بازخورد واقعی، مسیر خود را به سرعت اصلاح کنند. این رویکرد، اضطراب ناشی از یک پروژه غول پیکر را به مجموعه ای از چالش های قابل مدیریت تبدیل می کند.
تمرکز بر احساس، نه فقط بر نتیجه

سومین دریچه، یک ابزار کاملا ذهنی اما فوق العاده قدرتمند است. این تکنیک، از توانایی مغز برای شبیه سازی آینده بهره می برد. به جای تمرکز بر روی سختی فرآیند انجام کار، شما باید تمام تمرکز ذهنی خود را بر روی «احساس» پس از اتمام آن کار معطوف کنید. این یک تجسم ساده نیست؛ یک غوطه وری حسی کامل است. شما باید با تمام جزییات، حس رهایی، غرور، آرامش و رضایتی را که پس از خط زدن آن وظیفه از فهرست کارهای تان به شما دست می دهد، تصور کنید.
مطلب مرتبط: الگوی کار ترکیبی (Hybrid Work) و چالش های آن
به خودتان اجازه دهید که آن موج گرما و رضایت را واقعا «احساس» کنید. این کار چه تاثیری دارد؟ وقتی شما این احساس مثبت را به وضوح تجربه می کنید، مغز شما یک مسیر عصبی جدید ایجاد می کند. او آن وظیفه را دیگر نه به عنوان یک منبع درد، بلکه به عنوان پیش درآمدی برای یک احساس فوق العاده لذت بخش کدگذاری می کند. این امر، انگیزه درونی لازم برای عبور از موانع را فراهم می کند.
پیش از شروع یک مکالمه سخت با یک همکار، به جای تمرکز بر روی اضطراب خود مکالمه، چند دقیقه چشمان خود را ببندید و حس آرامش و شفافیتی را که پس از حل شدن آن تعارض به دست می آورید، تصور کنید.
بزرگ ترین رهبران، استادان این تکنیک هستند. آنها فقط اهداف را تعیین نمی کنند؛ آنها یک تصویر زنده و احساسی از آینده پس از رسیدن به آن اهداف، ترسیم می کنند. مارتین لوتر کینگ در سخنرانی مشهور خود نگفت «من یک برنامه استراتژیک دارم»، او گفت «من یک رویا دارم». او یک احساس، یک چشم انداز از آینده را برای میلیون ها نفر قابل لمس کرد. یک رهبر موثر، به طور مداوم به تیم خود یادآوری می کند که تلاش های امروزشان چه حسی را در آینده خلق خواهد کرد: حس غرور از عرضه یک محصول انقلابی، حس رضایت از حل یک مشکل واقعی برای مشتریان یا حس امنیت از دستیابی به اهداف مالی.
مدیریت بهره وری و لذت یک نبرد اراده نیست، بلکه یک بازی هوش و مهندسی است. این سه دریچه ابزارهایی برای کنترل روانشناسی خودمان هستند. آنها به ما اجازه می دهند تا از جنگیدن با جریان طبیعی مغزمان دست برداشته و در عوض، مسیر آن را به سمت اهداف مان هدایت کنیم. با استفاده از این اصول، ما می توانیم از نقش «نگهبان سد» که با اضطراب از پتانسیل خود محافظت می کند، به نقش مهندس رودخانه که با مهارت و لذت انرژی خود را در مسیر خلق ارزش های بزرگ جاری می سازد، ارتقا پیدا کنیم.
منابع:
https://alcaldiasancristobal.gob.ve/
https://pkmmuka.cianjurkab.go.id/
https://collegiogeometri.mb.it/