تاریخ دنیای کسب و کار پر است از داستان های عبرت آموز. داستان تیم های ورزشی که با صرف هزینه های گزاف مجموعه ای از بهترین ستارگان دنیا را گرد هم آوردند، اما در نهایت با شکستی تحقیرآمیز زمین را ترک کردند. گروه های موسیقی که از نوازندگان افسانه ای تشکیل شده بودند، اما آلبوم نهایی آنها روح و هماهنگی یک گروه دبیرستانی تازه کار را هم نداشت. این سناریوها یک حقیقت بنیادین را به ما یادآوری می کنند: کنار هم قرار دادن افراد با استعداد به هیچ عنوان تضمین کننده موفقیت نیست. در واقع اغلب به فاجعه ختم می شود.
یک گروه از افراد فقط یک مجموعه از «من» هاست که در یک مکان مشترک کار می کنند، اما یک تیم یک موجودیت کاملا متفاوت است. تیم یک «ما» است. یک ارگانیسم زنده که در آن کل مجموعه بسیار قدرتمندتر از جمع تک تک اجزایش عمل می کند، اما این تبدیل جادویی، این کیمیاگری که یک گروه از افراد را به یک نیروی توقف ناپذیر تبدیل می کند، چگونه رخ می دهد؟ آیا این یک شانس یک اتفاق یا نوعی جادوی غیرقابل توضیح است؟
پاسخ منفی است. این یک جادو نیست، یک علم است. تیمی که به موفقیت های استثنایی دست پیدا می کند، براساس یک دی ان ای مشخص ساخته شده است. مجموعه ای از ویژگی های قابل یادگیری و قابل پرورش که مانند یک موتور نامرئی این گروه را به جلو می راند. این مقاله، سفری به اعماق این دی ان ای است. ما می خواهیم با هم کدهای ژنتیکی تیم هایی را رمزگشایی کنیم که نه تنها به اهداف شان می رسند، بلکه در مسیر رسیدن به آن، کاری می کنند که اعضای شان به بهترین نسخه از خودشان تبدیل شوند.
هدف مشترک: فراتر از یک شرح وظیفه
اولین و بنیادی ترین کد در دی ان ای یک تیم بزرگ وجود یک هدف مشترک و الهام بخش است. این بسیار فراتر از یک هدف تجاری فصلی یا یک عدد در گزارش فروش است. این یک ستاره قطبی است که در تاریک ترین شب ها هم مسیر را به همه نشان می دهد. وقتی یک تیم، یک دلیل عمیق و مشترک برای کاری که انجام می دهد داشته باشد، تک تک فعالیت های روزمره معنا پیدا می کند.
مطلب مرتبط: روش های مدیریت تیم های کاری دارای تنوع فرهنگی
تیمی را در یک شرکت فناوری تصور کنید که وظیفه شان، ساختن یک اپلیکیشن آموزشی برای کودکان است. آنها می توانند به کارشان به دو شکل نگاه کنند. دیدگاه اول: «ما در حال کدنویسی، طراحی و بازاریابی یک محصول هستیم». این یک شرح وظیفه است اما دیدگاه دوم: «ما در حال ساختن ابزاری هستیم که به میلیون ها کودک کمک می کند تا خواندن و نوشتن را به شکلی جذاب یاد بگیرند و آینده بهتری برای خودشان بسازند». این یک ماموریت است، به همین سادگی!
تیمی که با دیدگاه دوم کار می کند، دیگر فقط مجموعه ای از کارمندان نیست. آنها یک گروه متحد هستند که باور دارند کارشان اهمیت دارد. این باور مشترک چسبی است که آنها را در سختی ها کنار هم نگه می دارد. وقتی یک عضو تیم خسته می شود، به یاد آن ستاره قطبی می افتد و انرژی دوباره می گیرد. این هدف والا، به کار آنها هویت می دهد و باعث می شود حس کنند که بخشی از یک داستان بزرگتر و معنادار هستند.
امنیت روانی: جایی که آسیب پذیری به قدرت تبدیل می شود
دومین ژن حیاتی چیزی است که متخصصان به آن امنیت روانی می گویند. این شاید مهمترین و در عین حال، ظریف ترین ویژگی یک تیم استثنایی باشد. امنیت روانی به معنای مودب بودن دائمی یا پرهیز از انتقاد نیست. در عمیق ترین لایه اش، امنیت روانی یعنی ایجاد یک محیط امن که در آن، اعضای تیم می توانند بدون ترس از تحقیر یا تنبیه، آسیب پذیر باشند.
در چنین تیمی یک مهندس جرأت می کند بگوید: «من راه حل این مشکل را نمی دانم». یک مدیر بازاریابی می تواند بگوید: «ایده کمپین قبلی من شکست خورد و من از آن درس گرفتم». یک عضو تازه وارد می تواند ایده ای را که شاید در نگاه اول احمقانه به نظر برسد، با جسارت مطرح کند. این همان فضایی است که در پروژه های گوگل به عنوان کلیدی ترین عامل موفقیت تیم هایش شناسایی شد. جایی که افراد می توانند ریسک های هوشمندانه کنند، چون می دانند که هم تیمی های شان مانند یک تور نجات، پشت آنها هستند. بدون این امنیت، نوآوری می میرد. افراد ماسک به چهره می زنند، از ترس اشتباه کردن، ایده های متوسط را تکرار می کنند و پتانسیل واقعی تیم هرگز شکوفا نمی شود.
دعواهای سازنده: هنر مخالفت کردن بدون نابود کردن
در بسیاری از سازمان ها هماهنگی با سکوت اشتباه گرفته می شود. جلساتی که در آن همه با هم موافق هستند و هیچ بحثی در نمی گیرد، نشانه یک تیم سالم نیست؛ این نشانه یک تیم بی تفاوت و ترسو است. سومین ویژگی یک تیم بزرگ، توانایی درگیر شدن در «تضاد سازنده» است.
مطلب مرتبط: چالش مدیریت تیم های کاری؛ مهارت های مخصوص مدیران
تضاد سازنده یعنی اعضای تیم آنقدر به یکدیگر و به هدف مشترک شان اهمیت می دهند که حاضرند برای رسیدن به بهترین راه حل، با ایده های یکدیگر بجنگند. تاکید می کنم، با ایده ها، نه با شخصیت ها. در این تیم ها، مخالفت یک حمله شخصی تلقی نمی شود، بلکه یک کنجکاوی برای درک عمیق تر موضوع است. این فرآیند مانند صیقل دادن یک الماس خام است. این اصطکاک و بحث های داغ، وجوه پنهان و ضعیف یک ایده را آشکار می کند و در نهایت، آن را به یک راه حل درخشان و بی نقص تبدیل می کند. تیمی که از این نوع تضاد پرهیز می کند، به سرعت قربانی «تفکر گروهی» می شود و به ایده های متوسط رضایت می دهد، اما تیمی که این دعواهای سالم را در آغوش می کشد، به یک ماشین ایده پردازی تبدیل می شود که دائما در حال به چالش کشیدن خودش و رسیدن به نتایجی بهتر است.
شفافیت و مسئولیت پذیری متقابل: آخرین بخش کار
ژن نهایی در این کالبدشکافی شفافیت در نقش ها و مسئولیت پذیری متقابل است. در یک تیم موثر هیچ ابهامی درباره اینکه چه کسی مسئول چه کاری است وجود ندارد. این وضوح از اتلاف انرژی و افتادن کارها در شکاف بین مسئولیت افراد جلوگیری می کند، اما بخش دوم این ژن یعنی مسئولیت پذیری متقابل حتی از آن هم قدرتمندتر است.
این بدان معناست که اعضای تیم، نه تنها در برابر رهبر تیم، بلکه در برابر یکدیگر احساس مسئولیت می کنند. آنها یک استاندارد بالا برای کل گروه تعریف می کنند و به یکدیگر کمک می کنند تا به آن استاندارد پایبند بمانند. بهترین مثال برای این موضوع، یک تیم جراحی در اتاق عمل است. جراح، پرستار و متخصص بیهوشی، هر کدام نقشی حیاتی و مشخص دارند. موفقیت عمل، به اجرای بی نقص نقش هر سه نفر بستگی دارد. آنها نه به مدیر بیمارستان، بلکه به یکدیگر و به جان بیمار پاسخگو هستند. این حس مالکیت جمعی، فرهنگ سرزنش کردن را از بین می برد و جای آن را به فرهنگ «چگونه می توانم کمک کنم؟» می دهد. وقتی کسی عقب می افتد، دیگران او را مقصر نمی دانند، بلکه به کمکش می شتابند، چون پیروزی یا شکست تیم، پیروزی یا شکست تک تک آنهاست.
سخن پایانی
در نهایت ساختن یک تیم استثنایی یک پروژه با نقطه شروع و پایان نیست. این یک فرآیند باغبانی مداوم است. رهبران تجاری باید با ایجاد یک هدف الهام بخش خاک را آماده کنند، با فراهم کردن امنیت روانی، به آن آب بدهند، با تشویق به تضاد سازنده، آن را در معرض نور خورشید قرار دهند و با شفاف کردن نقش ها، از رشد علف های هرز جلوگیری کنند.
مطلب مرتبط: مدیریت تیم های دورکار در دنیای کسب و کار
این ویژگی ها تنها مجموعه ای از کلمات زیبا نیستند. آنها اجزای یک ماشین پیچیده و قدرتمند هستند که وقتی به درستی در کنار هم قرار بگیرند، می توانند به دستاوردهایی برسند که یک فرد، هر چقدر هم با استعداد، حتی خواب آن را هم نمی تواند ببیند. این، کیمیاگری واقعی است: تبدیل فلز معمولی استعدادهای فردی به طلای ناب دستاوردهای جمعی.
منابع: