یک باور خطرناک و قدیمی در دنیای مدیریت وجود دارد که دهه هاست در گوش ما زمزمه می شود: «حرفه ای بودن یعنی جدا کردن کامل کار از زندگی شخصی». به ما آموخته اند که در محیط کار باید نقاب بی تفاوتی بر چهره بزنیم، از گفت وگوهای عمیق انسانی پرهیز کنیم و روابط را در سطح یک همکاری مودبانه نگه داریم. امروز ما در روزنامه فرصت امروز اینجا هستیم تا با قاطعیت اعلام کنیم: این اسطوره نه تنها اشتباه، بلکه یک سم کشنده برای هر سازمانی است که می خواهد در اقتصاد پیچیده و بی رحم قرن بیست و یکم زنده بماند.
ما در حال مواجهه با یک اپیدمی جهانی تنهایی هستیم که به آرامی در حال نفوذ به دفاتر و اتاق های کار ماست و شرکت ها در خط مقدم این بحران قرار دارند. آیا می دانستید که فقدان ارتباط انسانی بهره وری را کاهش، خلاقیت را خفه و بهترین استعدادهای شما را به سمت درب خروجی هدایت می کند؟ زمان آن رسیده که این حقیقت رادیکال را بپذیریم: پیوندهای انسانی یک موضوع شخصی و حاشیه ای نیستند؛ آنها زیرساخت حیاتی و استراتژیک موفقیت کسب وکار شما هستند.
اگر شما هم دوست دارید اطلاعات دست اولی در این رابطه پیدا کنید، بد نیست در ادامه با ما همراه شوید.
هزینه پنهان تنهایی برای برندها

برای درک اهمیت این موضوع ابتدا باید عمق فاجعه را بشناسیم. انسان یک موجود عمیقا اجتماعی است. مغز ما برای ارتباط، تعلق و همکاری سیم کشی شده است. برای قرن ها محیط کار نه تنها محلی برای کسب درآمد که یکی از اصلی ترین میدان های جامعه پذیری و شکل گیری روابط انسانی بود، اما دو زلزله بزرگ یعنی دیجیتالی شدن افسارگسیخته و پس لرزه های دوران کار از راه دور و ترکیبی این میدان را به یک سرزمین خشک و بایر تبدیل کرده است.
برخوردهای اتفاقی که جرقه های دوستی را شعله ور می کرد (گفت وگو کنار دستگاه قهوه ساز، ناهارهای دسته جمعی یا همراهی در مسیر بازگشت به خانه) به شدت کاهش یافته یا به کلی حذف شده اند. نتیجه این امر ارتشی از کارمندان جداافتاده است که احساس می کنند تنها چرخ دنده هایی در یک ماشین بزرگ و بی روح هستند.
شاید تصور کنید این یک مشکل فردی است، اما این یک توهم خطرناک است. این تنهایی یک هزینه واقعی و قابل اندازه گیری بر ترازنامه شرکت شما تحمیل می کند. براساس تحقیقات موسسه گالوپ، کارمندانی که یک دوست خوب در محیط کار دارند، هفت برابر بیشتر در کار خود درگیر و موثر هستند، کار باکیفیت تری ارائه می دهند، نرخ حوادث در محیط کارشان پایین تر است و مهمتر از همه وفاداری بسیار بیشتری به سازمان دارند.
در مقابل، یک کارمند تنها، کارمندی است که هیچ پیوند عاطفی با سازمان ندارد. او در اولین فرصت برای چند درصد حقوق بیشتر شرکت شما را ترک خواهد کرد، زیرا چیزی جز یک فیش حقوقی او را به شما متصل نمی کند. هزینه جایگزینی یک کارمند متخصص، می تواند بین ۵۰ تا ۲۰۰ درصد حقوق سالانه او باشد. حالا این عدد را در تعداد کارمندانی که به خاطر این اپیدمی خاموش از دست می دهید ضرب کنید. این یک فاجعه مالی است که در هیچ گزارش فصلی به طور مستقیم نشان داده نمی شود.
مطلب مرتبط: چگونه سطح تعامل با کارمندان در شرکت را افزایش دهیم؟
شبکه قارچی نامرئی!

برای درک واقعی قدرت این پیوندهای انسانی یک جنگل بزرگ را تصور کنید. ما درختان سر به فلک کشیده را می بینیم و موفقیت جنگل را به قدرت تنه و شاخه های آنها نسبت می دهیم، اما دانشمندان کشف کرده اند که قدرت واقعی جنگل در زیر زمین نهفته است: در یک شبکه وسیع، پیچیده و نامرئی از ریشه های قارچی که تمام درختان را، حتی از گونه های متفاوت، به یکدیگر متصل می کند. این شبکه زیرزمینی مواد مغذی، آب و اطلاعات حیاتی را بین درختان به اشتراک می گذارد. درختی که در سایه قرار گرفته، از طریق این شبکه توسط همسایگان نورگیر خود تغذیه می شود. وقتی یک درخت مورد حمله آفات قرار می گیرد، از طریق همین شبکه سیگنال های شیمیایی هشداردهنده به دیگران می فرستد تا سیستم دفاعی خود را آماده کنند. این شبکه جنگل را از مجموعه ای از درختان تنها، به یک ابر ارگانیسم هوشمند و مقاوم تبدیل می کند.
سرمایه اجتماعی یا همان پیوندهای انسانی در شرکت شما دقیقا همین شبکه نامرئی است. این شبکه اعتماد، اطلاعات غیررسمی و حمایت عاطفی را بین اعضای تیم شما منتقل می کند. وقتی این شبکه قوی باشد، همکاری بین بخش های مختلف روان تر می شود، ایده های نوآورانه به راحتی جریان پیدا می کنند و تیم ها در برابر بحران ها و فشارهای کاری، انعطاف پذیری شگفت انگیزی از خود نشان می دهند. در مقابل، شرکتی که این شبکه زیرزمینی در آن ضعیف یا خشکیده باشد، شاید در ظاهر درختان تنومندی داشته باشد، اما در مقابل اولین توفان، به راحتی فرو خواهد ریخت. وظیفه شما به عنوان یک رهبر نه فقط رسیدگی به درختان که باغبانی این شبکه ریشهای نامرئی است.
استراتژی های ایجاد صمیمیت میان کارمندان

پرورش این شبکه یک فرآیند اتفاقی نیست. این نیازمند یک معماری هوشمندانه و هدفمند است. در ادامه چند استراتژی کلیدی برای این باغبانی ارائه می شود.
معماری برخوردهای هوشمندانه
برای شکل گیری دوستی، انسان ها به تعاملات غیررسمی و بدون ساختار نیاز دارند. شما باید به طور عمدی فضایی برای این برخوردهای غیرکاری خلق کنید. این می تواند به شکل ناهار تیمی هفتگی باشد که صحبت کردن درباره پروژه در آن ممنوع است یا یک «کانال واتس اپی مخصوص علایق غیرکاری» که در آن افراد در مورد فیلم، موسیقی یا سرگرمی های شان صحبت می کنند. برای تیم های دورکار ابزارهایی مانند مایکروسافت تیمز یا اسلک وجود دارد که به صورت تصادفی دو کارمند از بخش های مختلف را برای یک گپ وگفت مجازی ۱۵ دقیقه ای به هم وصل می کند. اینها هزینه های اضافی نیستند؛ سرمایه گذاری مستقیم بر روی زیرساخت اعتماد شما هستند.
قدرت گروه های منابع انسانی
گروه های منابع انسانی فضاهای قدرتمندی هستند که در آن افراد با هویت ها، علایق یا پیشینه های مشترک (مانند زنان در فناوری، والدین شاغل یا علاقه مندان به یک ورزش خاص) گردهم می آیند. این باغچه ها به افراد اجازه می دهند تا نسخه ای کامل و اصیل تر از خود را به محیط کار بیاورند و با همکارانی که آنها را در سطح عمیق تری درک می کنند، پیوندهای قوی تری برقرار کنند. ماجرا جالب شد، نه؟
قدرت پنهان مربی گری
برنامه های مربی گری (Mentorship) یکی از موثرترین راه ها برای ساختن پل های عمیق بین نسل ها، دپارتمان ها و سطوح مختلف تجربه در سازمان است. وقتی یک کارمند باتجربه یک همکار جوان تر را زیر بال و پر خود می گیرد، این رابطه به ندرت در سطح یک انتقال دانش فنی باقی می ماند. به سرعت این تعامل به یک رابطه انسانی مبتنی بر اعتماد و حمایت متقابل تبدیل می شود. اجرای برنامه های مربی گری معکوس که در آن کارمندان جوان تر، همکاران ارشد خود را در زمینه هایی مانند فناوری های جدید راهنمایی می کنند، می تواند این پیوندها را دوچندان قدرتمند سازد.
نیروی متحدکننده یک ماموریت بزرگ
هیچ چیز به اندازه کار کردن دوشادوش یکدیگر برای رسیدن به یک هدف بزرگ و معنادار انسان ها را به هم نزدیک نمی کند. این پیوند شبیه به پیوندی است که بین سربازان در یک میدان نبرد شکل می گیرد. وقتی تیم شما احساس کند که کار روزمره شان بخشی از یک ماموریت بزرگ تر برای حل یک مشکل واقعی در جهان است، اختلافات کوچک، سیاست های اداری و رقابت های فردی در برابر این هدف مشترک رنگ می بازند. برند لگو ماموریت خود را «الهام بخشیدن و پرورش سازندگان فردا» تعریف کرده است. این ماموریت قدرتمند، به تمام کارمندان، از طراحان گرفته تا کارگران خط تولید، یک هویت و غرور مشترک می بخشد و آنها را به یکدیگر پیوند می دهد.
آسیب پذیری، سوخت اعتماد!
در نهایت، تمام استراتژی های بالا شکست خواهند خورد مگر اینکه رهبران سازمان خودشان پیشقدم شوند. فرهنگ واقعی یک شرکت توسط رفتار مدیران ارشد آن تعریف می شود. رهبر تجاری که همیشه یک نقاب بی نقص، قوی و همه چیزدان بر چهره دارد، به طور ناخودآگاه این پیام را به تیمش می دهد که «اینجا جایی برای نشان دادن ضعف یا انسانیت نیست». اما رهبری که شجاعت آسیب پذیری را دارد (کسی که به اشتباهاتش اعتراف می کند، از تردیدهایش حرف می زند و داستان های شخصی خود را به اشتراک می گذارد) در واقع به تمام اعضای تیمش اجازه می دهد که انسان باشند. این آسیب پذیری، قدرتمندترین کودی است که می تواند شبکه ریشه ای اعتماد را در سازمان شما تغذیه کند.
مطلب مرتبط: مدیریت روابط دوستانه در محیط کارر
سخن پایانی
در جهانی که هوش مصنوعی در حال خودکارسازی وظایف فنی است، آخرین و پایدارترین مزیت رقابتی انسان، توانایی او در برقراری ارتباط، همدلی و خلق راه حل های خلاقانه به صورت گروهی خواهد بود. این مهارت ها در خاک یک فرهنگ مبتنی بر اعتماد و پیوندهای انسانی عمیق رشد می کنند.
سرمایه گذاری بر روی این پیوندها، یک کار «نرم» و اختیاری در حوزه منابع انسانی نیست؛ این یک تصمیم استراتژیک سخت و ضروری برای تضمین آینده کسب وکار شماست. به جنگل سازمان خود نگاه کنید. آیا فقط به تنه و شاخه های درختان توجه می کنید یا شجاعت آن را دارید که زمین را بکاوید و از سلامت آن شبکه ریشه ای نامرئی که همه چیز را به هم متصل کرده است، اطمینان حاصل کنید؟ آینده از آن رهبرانی است که می دانند چگونه بهترین باغبان ها باشند.
منابع: