به اولین و آخرین وسیله ای که در طول روز لمس می کنید، فکر کنید. برای میلیاردها انسان در سراسر کره زمین پاسخ یکسان است: تلفن هوشمند. این دستگاه کوچک از یک ابزار ارتباطی صرف به کنترل از راه دور زندگی ما تبدیل شده است؛ دریچه ای که از طریق آن جهان را می بینیم، با دیگران ارتباط برقرار می کنیم، خرید می کنیم، مسیر خود را می یابیم و خود را سرگرم می کنیم.
این جابه جایی لرزه آور در رفتار انسانی یک حقیقت استراتژیک انکارناپذیر را برای هر کسب و کاری رقم زده است: مهمترین و شخصی ترین نقطه تماس میان یک برند و مشتری اش دیگر یک قفسه فروشگاه، صفحه تلویزیون یا بیلبورد در بزرگراه نیست؛ بلکه یک صفحه شیشه ای درخشان است که در کف دست او جای می گیرد.
در چنین فضایی نگاه کردن به بازاریابی موبایلی به عنوان یک بخش کوچک و مجزا از استراتژی کلان یک کوته بینی خطرناک است. این دیگر یک کانال در کنار کانال های دیگر نیست؛ این، میدان نبرد اصلی برای جلب توجه، کسب اعتماد و خلق ارزش در قرن بیست و یکم است.
شرکت هایی که این واقعیت را درک نمی کنند، در حال صحبت کردن با اتاقی خالی هستند، در حالی که تمام مخاطبان شان در دنیایی دیگر گردهم آمده اند. این تحول یک بازنگری بنیادین را طلب می کند: از «چگونه می توانیم محصول خود را بر روی موبایل تبلیغ کنیم؟» به «چگونه می توانیم کسب و کار خود را از ابتدا برای دنیای موبایل محور بازطراحی کنیم؟». سازمان هایی که پاسخ درستی برای این پرسش پیدا کنند، نه تنها زنده می مانند، بلکه آینده را رهبری خواهند کرد.
هنر گفت و گو در لحظه نیاز

قدرت دگرگون کننده بازاریابی موبایلی در قابل حمل بودن آن نیست، بلکه در آگاهی از زمینه نهفته است. برای اولین بار در تاریخ برندها این فرصت را دارند که از یک ارتباط یک سویه و مبتنی بر فضا (مانند یک آگهی در یک مجله) به یک گفت و گوی دوسویه و مبتنی بر زمینه حرکت کنند.
تلفن هوشمند می داند که شما کجا هستید، چه ساعتی از روز است و اغلب براساس رفتارهای گذشته تان به چه چیزی ممکن است در همان لحظه نیاز داشته باشید. این سطح از هوشمندی، پتانسیل تبدیل کردن تبلیغات از یک عنصر مزاحم به یک سرویس مفید و ارزشمند را فراهم می کند.
برندهایی مانند استارباکس استادان این بازی هستند. آنها به جای آنکه به صورت کورکورانه برای همه تبلیغ ارسال کنند، از داده های مکانی برای ارائه پیشنهادی دقیق و به موقع استفاده می کنند. وقتی شما در یک بعدازظهر گرم از نزدیکی یکی از شعبه های شان عبور می کنید، دریافت یک پیام در مورد یک نوشیدنی خنک جدید دیگر یک تبلیغ نیست؛ این یک راه حل است که دقیقا به یک نیاز پیش بینی شده در همان لحظه پاسخ می دهد.
این، یعنی حرکت از بازاریابی وقفه به بازاریابی نیت محور. این استراتژی نیازمند یک تغییر عمیق در تفکر است: از ساختن پیام هایی که توجه را می دزدند، به طراحی تجربیاتی که ارزش ارائه می دهند. شرکت های هواپیمایی که وضعیت پرواز را به صورت آنی به شما اطلاع می دهند یا اپلیکیشن هایی مانند گوگل مپ که رستوران های نزدیک را براساس سلیقه شما پیشنهاد می دهند، همگی در حال اجرای نسخه هایی از این بازاریابی هوشمند و زمینه محور هستند.
مطلب مرتبط: چرا بازاریابی موبایلی (Mobile Marketing) مهم است؟
پارادوکس صمیمیت از طریق موبایل

این نزدیکی بی سابقه به زندگی مشتری یک شمشیر دولبه است. همان قدرتی که به برندها اجازه می دهد تا به یک دستیار شخصی مفید تبدیل شوند، می تواند به راحتی از خط قرمزها عبور کرده و آنها را به یک «مهمان ناخوانده» و مزاحم تبدیل کند. این پارادوکس صمیمیت بزرگ ترین چالش استراتژیک در دنیای بازاریابی موبایلی است. هر پیام اشتباه، هر نوتیفیکیشن بی موقع و هر استفاده نادرست از داده های شخصی می تواند اعتماد مشتری را برای همیشه از بین ببرد. مصرف کننده مدرن حریم خصوصی خود را به شدت ارزشمند می داند و به محض آنکه احساس کند از داده هایش سوءاستفاده می شود، نه تنها آن برند را ترک می کند، بلکه فعالانه دیگران را نیز از آن برحذر می دارد.
اینجاست که برندهایی مانند اپل با قرار دادن حریم خصوصی در مرکز استراتژی خود، یک مزیت رقابتی قدرتمند خلق کرده اند. آنها به مصرف کنندگان این اطمینان را می دهند که کنترل داده های شان در دست خودشان است.
این رویکرد به یک استاندارد طلایی جدید تبدیل شده است. کسب و کارهایی که در این بازی پیروز می شوند، آنهایی هستند که با شفافیت کامل با مشتریان خود ارتباط برقرار می کنند، به آنها کنترل کاملی بر روی داده های شان می دهند و تنها زمانی با آنها تماس می گیرند که یک ارزش واقعی برای ارائه داشته باشند. این نیازمند یک پیمان نانوشته از احترام متقابل است؛ پیمانی که در آن برند می پذیرد که فضای شخصی تلفن هوشمند مشتری، یک مکان اجاره ای است، نه یک ملک خریداری شده.
خلق یک تجربه یکپارچه: موبایل به عنوان استراتژی مرکزی

یکی از بزرگ ترین اشتباهات نگاه کردن به موبایل به عنوان یک جزیره جداگانه است. در واقعیت موبایل آن نخی است که تمام نقاط تماس دیگر یک مشتری با یک برند (از وب سایت دسکتاپ گرفته تا فروشگاه فیزیکی) را به یکدیگر متصل می کند.
یک استراتژی موبایلی هوشمند یک تجربه یکپارچه و روان را در تمام این کانال ها معماری می کند. مشتری ممکن است یک محصول را بر روی لپ تاپ خود جست وجو کند، در مسیر رفتن به خانه، نظرات آن را بر روی موبایل خود بخواند و در نهایت با اسکن یک کد QR در فروشگاه فیزیکی آن را خریداری کند. هرگونه اصطکاک یا ناهماهنگی در این سفر، می تواند به از دست رفتن کل فرآیند منجر شود.
شرکت آمازون با ساختن یک اکوسیستم بی نقص که در آن اپلیکیشن موبایل، سایت و حتی دستیارهای صوتی به صورت یکپارچه با یکدیگر کار می کنند، این هنر را به کمال رسانده است. آنها می دانند که مشتری به کانال ها فکر نمی کند؛ او تنها به حل مشکل خود می اندیشد. از این رو، استراتژی آنها بر پایه حذف تمام موانع ممکن در این سفر بنا شده است. خواه از طریق پرداخت با یک کلیک باشد یا از طریق واقعیت افزوده برای دیدن یک کالا در فضای خانه قبل از خرید، هدف نهایی یکی است: تبدیل کردن تلفن هوشمند به یک ابزار توانمندسازی که زندگی مشتری را ساده تر، سریع تر و هوشمندانه تر می کند. این رویکرد، نیازمند شکستن سیلوهای سازمانی و ایجاد همکاری عمیق میان تیم های فناوری، بازاریابی و فروش است تا همگی یک داستان هماهنگ را روایت کنند.
در پایان باید این حقیقت را پذیرفت که بازاریابی موبایلی، دیگر یک انتخاب نیست؛ بلکه به اندازه داشتن یک شماره تلفن برای یک کسب و کار، ضروری است، اما صرفا حضور داشتن در این فضا کافی نیست. پیروزی در این میدان، نیازمند یک تغییر عمیق از فلسفه فروش به فلسفه خدمت است.
مطلب مرتبط: بازاریابی موبایلی برای جلب نظر مخاطب هدف
این به معنای احترام به زمان، توجه و حریم خصوصی مشتری است. این به معنای تمرکز وسواس گونه بر روی خلق ارزش در هر نقطه تماس است. الگوریتم ها و فناوری ها ممکن است هر روز تغییر کنند، اما اصل بنیادین ثابت خواهد ماند: برندهایی که در شخصی ترین فضای زندگی مشتریان خود جایگاهی به دست می آورند، آنهایی خواهند بود که ثابت کرده اند شایستگی حضور در آنجا را دارند. چالش بزرگ برای هر رهبر تجاری این است: آیا تجربه موبایلی ما آنقدر ارزشمند، مفید و محترمانه است که مشتری، آگاهانه و با رضایت، به ما اجازه ورود به دنیای خود را بدهد؟
منابع: