به راحتی میتوان میزان تمرکز یا عدمتمرکز تماشاچیان را در سالن سینما حس کرد. نمونههای پر تکراری مانند کسی که بارها در سالن سینما جواب تلفن همراهش را میدهد و میگوید: من درسالن سینما هستم، بعداً تماس میگیرم و در طرف دیگر کسی بیشتر از آنکه به پرده عریض سینما نگاه کند در تاریکی سالن سینما به صفحه گوشی تلفن همراهش خیره شده و تنها صدای فیلم است که تا حدودی به او میفهماند، چه اتفاقی در جریان است، و از همه شایعتر پیشبینی قصه فیلم با صدای بلند آن هم براساس الگوهای داستانی سریالهای دست چندم شبکههای برونمرزی به شما میفهماند که تعداد تماشاچیهای بیتفاوت رو بهافزایش است.
با اندک دقتی روی این رفتارهای تکرارشونده درمییابیم، مخاطب بیش از آنکه به دیدن فیلم در سالن سینما علاقهمند باشد، به تماشای بیتمرکز برنامههای تلویزیونی عادت کرده و همان شیوه رفتار را با خودش به سالن سینما آورده است.
مخاطب به دیدن پشت سرهم سریالهای مختلف شبانه عادت کرده و میداند که اگر تصویر را نگاه هم نکند و تنها صدا را بشنود، بازهم میتواند از روند قصه سر در بیاورد. او عادت کرده، هر شب در زمانهای کوتاه 30 یا 45دقیقه، چند قسمت از سریالهای مختلف را به همین شیوه ببیند یا بشنود. او عادت کرده، در میان همین زمان کوتاه جواب تلفن و پیام کوتاه بدهد، چایی دم کند و با بغل دستیاش صحبت کند.
این آزادی عمل مخاطب در منزل بهخودیخود بد نیست، اما وقتی به یک الگوی رفتاری ثابت تبدیل شود، میتواند به خود او آسیب بزند. این عادتها از او فرصت تجربه و برقراری ارتباط عمیق با یک اثر نمایشی را میگیرد و باعث میشود دیگر تفاوتی بین تماشای یک فیلم سینمایی در سالن سینما و مدیوم تلویزیون قائل نباشد.
در نهایت، اگر او به سالن بیاید، نه خود از دیدن فیلم در شرایط مناسب لذت کافی را میبرد و نه این امکان را برای دیگران که در سالن حضور دارند، فراهم میکند. پاسخ به این پرسش که چرا مخاطب صبر میکند تا دیویدی فیلمی سینمایی به بازار بیاید و بعد به تماشای آن فیلم در خانه بنشیند را نمیتوان تنها در کیفیت سالنهای سینما، قیمت بلیت و کیفیت اثر تولید شده خلاصه کرد. در هر زمینهای برای دستیابی به پویایی و رشد اقتصادی پیش از هر چیز به فرهنگسازی و یادآوری کردن آن نکاتی نیاز است که مخاطب پس از سرمایهگذاری کردن وقت و هزینه خود در آن موضوع به دست میآورد. از این رو بخش مهمی از این پاسخ را باید در آموزش و فرهنگسازی جستوجو کرد. مخاطب باید به یاد داشته باشد که با درگیرکردن احساس و عواطف خود در مقابل یک اثر نمایشی، نیمه بسیار مهم و دیگر آن را کامل و معنادار میکند. کتاب the art of watching films تنها یک نمونه از تلاشی فرهنگی است که مخاطب را تشویق میکند، به شکلی حرفهای به تماشای فیلم بنشیند و در نهایت میتواند به او کمک کند که در تنهایی خودش به آنچه که درک و دریافت کرده فکر کند و در گفتوگو با دیگران درباره یافتههایش لذت ببرد. مخاطب همواره میتواند سینما را واسطه و پلی بداند برای درک جنبههایی از زندگی که تا پیش از آن به چشمش نیامده است.
اگر مخاطب دلبسته «لذت دیدن» شود، نه تنها علاقهمند میشود که بارها این تجربه را در درون خودش تکرار کند که دیگر حاضر نمیشود تماشای یک فیلم را به سادگی و در شرایط غیراستاندارد و غیرمتمرکز از دست بدهد.