هر راننده ای صرف نظر از میزان مهارت و تجربه اش با یک حقیقت ترسناک آشناست: نقطه کور. همان ناحیه کوچکی در کنار خودرو که در آینه ها دیده نمی شود و خطرناک ترین تهدیدها درست از همانجا ظاهر می شوند. یک راننده هوشیار می داند که صرفا نگاه کردن به جلو کافی نیست. او دائما شانه هایش را چک می کند، از آینه ها به درستی استفاده می نماید و با آگاهی کامل از وجود این نقطه کور، رانندگی می کند. دنیای رهبری نیز پر از این نقاط کور است. اینها، حقایق تلخ، بازخوردهای ناخوشایند و روندهای نوظهوری هستند که یک رهبر، به دلایل مختلف، قادر به دیدن آنها نیست.
خطرناک ترین تهدیدها برای یک کسب و کار آنهایی نیستند که در جلسات هیأت مدیره به صورت علنی درباره شان بحث می شود، بلکه آنهایی هستند که در نقاط کور دید رهبری پنهان شده اند. این نقاط کور ریشه بسیاری از بزرگ ترین شکست های تجاری تاریخ هستند؛ از سقوط نوکیا که نتوانست ظهور گوشی های هوشمند را ببیند، تا ورشکستگی بلاک باستر که نتفلیکس را یک شوخی کوچک می دانست. این نابینایی اغلب از روی نیت بد یا بی کفایتی نیست. این یک عارضه جانبی قدرت است؛ یک بیماری تدریجی که می تواند موفق ترین و باهوش ترین رهبران را نیز زمینگیر کند. این بیماری زمانی رخ می دهد که یک رهبر ارتباطش را با واقعیت های زیر پوست سازمان و بازار، از دست می دهد. ما در این مقاله به کالبدشکافی این مناطق کور خطرناک می پردازیم.
رانندگی با نگاه به آینه عقب: سندروم موفقیت های گذشته
یکی از بزرگ ترین نقاط کور از دل بزرگ ترین پیروزی های یک رهبر متولد می شود. رهبری که با یک استراتژی خاص شرکت را به موفقیت های بزرگی رسانده است، به صورت ناخودآگاه به این باور می رسد که همان فرمول برای همیشه جواب خواهد داد. او به جای نگاه کردن به جاده پیش رو، با غرور و اطمینان به دستاوردهای گذشته در آینه عقب خیره می شود. این همان جایی است که خطرناک ترین پیچ ها و موانع جدید، از دید او پنهان می مانند.
مطلب مرتبط: چگونه یک رهبر تجاری واقعی را تشخیص دهیم؟
بازار یک موجود زنده و دائما در حال تغییر است. سلیقه مشتریان عوض می شود، تکنولوژی های جدید ظهور می کنند و مدل های کسب و کار تاریخ انقضا دارند. رهبری که عاشق موفقیت های دیروزش می شود، توانایی دیدن فرصت ها و تهدیدهای فردا را از دست می دهد. این نقطه کور، شرکت را به یک موزه پرافتخار از گذشته تبدیل می کند، نه یک بازیگر مرتبط برای آینده. یک رهبر بزرگ می داند که هر روز، یک بازی جدید است و فرمول برنده دیروز ممکن است نسخه شکست فردا باشد.
اتاق پژواک: وقتی همه با شما موافق هستند
قدرت یک خاصیت خطرناک دیگر نیز دارد: به صورت طبیعی، نظرات مخالف را از اطراف رهبر تجاری دور می کند. کارمندان از ترس به خطر افتادن جایگاه شغلی شان، از به چالش کشیدن ایده های مدیر ارشد خود پرهیز می کنند. به تدریج رهبر خود را در یک اتاق پژواک (Echo Chamber) پیدا می کند؛ جایی که تنها صدای خودش و تایید چاپلوسانه اطرافیانش به گوش می رسد.
در این اتاق هیچ خبر بدی وجود ندارد، هیچ چالشی مطرح نمی شود و همه چیز عالی به نظر می رسد. این یکی از فریبنده ترین و در عین حال ویرانگرترین نقاط کور است. رهبری که از شنیدن حقیقت، حتی اگر تلخ باشد، محروم است، در یک حباب غیرواقعی زندگی می کند و براساس اطلاعات ناقص و فیلتر شده، تصمیمات استراتژیک می گیرد.
رهبران بزرگ، به صورت فعالانه به دنبال نظرات مخالف می گردند. آنها فرهنگی را ایجاد می کنند که در آن به چالش کشیدن محترمانه ایده ها نه تنها مجاز که یک وظیفه تلقی می شود. آنها می دانند که آن کارمندی که جرأت می کند بگوید «پادشاه لباس به تن ندارد»، باارزش ترین دارایی آنها برای جلوگیری از یک فاجعه است. وقتی آخرین باری که کسی در یک جلسه با شما مخالفت کرد را به یاد نمی آورید، باید بدانید که به احتمال زیاد، در یک نقطه کور خطرناک قرار گرفته اید.
داشبورد شکسته: تمرکز بر داده های مثبت
داده ها قرار است آینه واقعیت باشند، اما یک رهبر می تواند به صورت ناخودآگاه تنها به بخشی از این آینه نگاه کند که تصویر دلخواه او را نمایش می دهد. این نقطه کور که به سوگیری تایید (Confirmation Bias) معروف است، تمایل انسان به جست وجو و تفسیر اطلاعاتی است که باورهای قبلی او را تایید می کنند.
مطلب مرتبط: رهبران تجاری چطور رفتار می کنند؟
رهبر تجاری ممکن است فقط به نمودار فروش نگاه کند و رشد آن را جشن بگیرد، اما به صورت همزمان، داده های مربوط به کاهش رضایت مشتریان یا افزایش نرخ خروج کارمندان را نادیده بگیرد. این مانند راننده ای است که فقط به سرعت سنج نگاه می کند و به چراغ اخطار روغن که در حال چشمک زدن است، بی توجهی می نماید.
یک رهبر تجاری موثر خود را مجبور به دیدن تمام داشبورد می کند، به خصوص چراغ های هشداردهنده. او به صورت فعال، به دنبال داده هایی می گردد که ممکن است فرضیه های او را زیر سوال ببرند. او می داند که اعداد تلخ، بهترین دوستان او برای گرفتن تصمیمات سخت اما ضروری هستند.
ندیدن خود در آینه: نقطه کور شخصی
شاید عمیق ترین و شخصی ترین نقطه کور ناتوانی یک رهبر تجاری در دیدن نقاط ضعف خودش باشد. رهبری که به یک جایگاه بالا می رسد، توسط دیگران تحسین می شود و به موفقیت های زیادی دست پیدا می کند، ممکن است به تدریج به این باور برسد که بی نقص و عاری از اشتباه است. او بازخوردها را به عنوان حمله شخصی تلقی می کند و دیگر به دنبال بهبود مهارت های خودش نیست.
این همان جایی است که نقاط ضعف کوچک به شکاف های بزرگ تبدیل می شوند. یک مدیر که در ارتباط برقرار کردن ضعیف است یا توانایی همدلی با کارمندانش را ندارد، اگر این بازخورد را دریافت و روی آن کار نکند، به تدریج یک فرهنگ کاری سمی و بی انگیزه را در اطراف خود ایجاد خواهد کرد. یک رهبر بزرگ، همیشه یک دانش آموز باقی می ماند. او نه تنها تشنه یادگیری درباره بازار و تکنولوژی است، بلکه بیش از آن تشنه یادگیری درباره خودش است. او به صورت فعال به دنبال بازخوردهای ۳۶۰ درجه می گردد و می داند که بزرگ ترین فضاهای رشد، در همان نقاطی نهفته است که دیدن شان برایش از همه سخت تر است.
چگونه نقاط کور خود را ببینیم؟
غلبه بر نقاط کور رهبری تجاری نیازمند یک اقدام آگاهانه و یک تعهد دائمی به فروتنی و کنجکاوی است. این کار با ساختن یک شبکه متنوع از مشاوران صادق، تشویق فرهنگ مخالفت سازنده و ایجاد کانال های امن برای دریافت بازخوردهای بدون فیلتر از تمام سطوح سازمان، امکان پذیر است.
مطلب مرتبط: 12 نشانه رهبران تجاری
یک رهبر تجاری بزرگ می داند که هوش و تجربه به تنهایی کافی نیست. بزرگ ترین خصیصه یک رهبر ماندگار، «خودآگاهی» است؛ یعنی شجاعت نگاه کردن به آینه و پرسیدن این سوال سخت که: «چه چیزی را نمی بینم؟». این سوال همان حرکتی است که یک راننده هوشیار لحظه ای قبل از تغییر مسیر انجام می دهد؛ یک نگاه سریع به نقطه کور برای اطمینان از یک سفر امن و رسیدن به مقصد.
منابع: