در اعماق وجود هر مدیری یک ترس اولیه و قدرتمند نهفته است: ترس از شکست. ترس از آنکه پروژه به موقع تمام نشود، کیفیت کار به اندازه کافی خوب نباشد یا تیم انتظارات را برآورده نکند. این ترس وقتی با یک حس قوی از مسئولیت پذیری و کمال گرایی ترکیب می شود، می تواند به تولد یک هیولای خوش نیت اما ویرانگر منجر شود: هیولایی به نام مدیریت ریزبین (MicroManagement).
این پدیده هرگز با نیت بد آغاز نمی شود. هیچ مدیری در ابتدای روز با خود نمی گوید: «امروز می خواهم با کنترل بیش از حد خلاقیت تیمم را نابود کنم و اعتماد به نفس شان را از بین ببرم». برعکس، او با خود فکر می کند: «من باید در تمام جزییات حضور داشته باشم تا مطمئن شوم همه چیز بینقص پیش می رود.»
این همان سم مهربان است. یک سبک مدیریتی که در ظاهر، لباسی از دلسوزی تعهد و توجه به جزییات بر تن کرده، اما در باطن به آرامی در حال خفه کردن استقلال، نوآوری و انگیزه کارکنان است. این مانند باغبانی است که از فرط نگرانی برای رشد گیاهانش، هر روز آنها را از خاک بیرون می کشد تا ریشه های شان را چک کند. او نمی فهمد که این توجه بیش از حد، خود عامل اصلی پژمردگی و مرگ گیاه است. بسیاری از مدیران، بدون آنکه خود متوجه باشند، در حال انجام همین کار با تیم های شان هستند. این مقاله آینه ای برای شناسایی علائم پنهان این سم مدیریتی و ارائه پادزهری برای آن قبل از آنکه کل باغچه شما را بخشکاند، است.
چرا یک مدیر به یک کنترلگر تبدیل می شود؟

برای درمان هر عارضه ای، ابتدا باید ریشه های آن را شناخت. مدیریت ریزبین یک انتخاب آگاهانه نیست؛ بلکه یک واکنش ناخودآگاه به فشارهای درونی و بیرونی است. یکی از اصلی ترین دلایل، ارتقای یک ستاره فنی به یک موقعیت مدیریتی است.
یک برنامه نویس یا یک طراح گرافیک فوق العاده که همیشه بهترین کار را خودش انجام می داده، وقتی به مقام رهبری می رسد، به سختی می تواند این عادت را ترک کند. او ناخودآگاه تصور می کند که سریع ترین و بهترین راه برای انجام هر کاری، همان راهی است که خودش بلد است و به جای هدایت دیگران، سعی می کند کار را از طریق آنها، اما با دستان خودش انجام دهد.
ترس از واگذاری کنترل، یکی دیگر از ریشه های عمیق این مشکل است. برخی مدیران، موفقیت تیم را با موفقیت شخصی خودشان گره می زنند و هر اشتباه کوچکی از سوی یک کارمند را به عنوان یک شکست شخصی و لکه ای بر کارنامه حرفه ای خود تلقی می کنند.
این ترس به آنها اجازه نمی دهد که به دیگران اعتماد کنند و ریسک یادگیری از طریق اشتباه را به آنها بدهند. در نهایت، کمال گرایی نیز می تواند یک مدیر دلسوز را به یک ناظر خسته کننده تبدیل کند. او به دنبال یک نتیجه بی نقص است و در این مسیر، آنقدر در جزییات غرق می شود که تصویر بزرگ تر و مهمتر از آن، یعنی توانمندسازی و رشد تیمش را به کلی فراموش می کند.
مطلب مرتبط: مدیران سمی: نشانه های ریزبینی مضر در شرکت
علائم پنهان: آیا این نشانه ها برای شما آشنا هستند؟

مدیریت ریزبین همیشه به شکل یک رئیس دیکتاتورمآب که بر سر همه فریاد می کشد، ظاهر نمی شود. اغلب، در لفافهای از رفتارها و عادت های به ظاهر موجه، خود را پنهان می کند.
نشانه اول: وسواس بر چگونگی، نه چرایی
شما یک وظیفه را به یکی از اعضای تیم خود محول کرده اید، اما به جای آنکه «هدف» نهایی و نتیجه مطلوب را برای او روشن کنید، تمام انرژی خود را صرف دیکته کردن قدم به قدم «روش» انجام آن کار می کنید. شما دقیقا به او می گویید از کدام نرم افزار استفاده کند، ایمیل را با چه لحنی بنویسد و گزارش را در چه قالبی تنظیم نماید. این کار، به ظاهر برای کمک کردن است، اما پیامی پنهان و قدرتمند دارد: «من به هوش و خلاقیت تو برای پیدا کردن بهترین راه، اعتماد ندارم.» یک رهبر واقعی، «چرایی» و «چه چیزی» را مشخص می کند، اما «چگونگی» را به تخصص و استقلال تیمش واگذار می نماید.
نشانه دوم: اصرار بر حضور در تمام مراحل
یکی از واضح ترین نشانه ها این جمله معروف است: «لطفا همه ایمیل ها را برای من هم ارسال کنید». یک مدیر ریزبین از ترس آنکه مبادا اطلاعاتی را از دست بدهد یا کنترلی را از دست بدهد، می خواهد در جریان تمام جزییات ریز و درشت ارتباطات تیمش باشد. این کار نه تنها صندوق ورودی او را با حجم انبوهی از اطلاعات غیرضروری پر می کند، بلکه به کارکنان این حس را القا می کند که آنها اجازه ندارند به تنهایی با مشتریان یا دیگر بخش ها ارتباط برقرار کنند. این یک پیام واضح از بی اعتمادی است.
نشانه سوم: هنر تفویض نکردن اختیار
شما دائما از حجم بالای کارهای تان شکایت می کنید، اما وقتی کسی برای کمک پیش قدم می شود یا از واگذاری یک وظیفه مهم امتناع می ورزید یا پس از واگذاری، آن را دوباره از او پس می گیرید و می گویید: «نگران نباش، خودم انجامش می دهم». این رفتار که گاهی با نیت محافظت از کارمند در برابر فشار کاری انجام می شود، در واقع به او می گوید: «تو به اندازه کافی خوب نیستی.» یک مدیر ریزبین به سختی می تواند کارهایی که زمانی در آن بهترین بوده را رها کند و به این ترتیب خود به بزرگ ترین گلوگاه در مسیر پیشرفت تیم تبدیل می شود.
نشافه چهارم: سرخوردگی از نتایج
شما دائما از نتایجی که تیم تان ارائه می دهد، ناامید و سرخورده هستید. به ندرت پیش می آید که کاری از نظر شما «عالی» باشد و همیشه مجبورید خودتان آن را «اصلاح نهایی» کنید. این سرخوردگی دائمی، اغلب نشانه آن است که شما استانداردهای کمال گرایانه و غیرواقع بینانه ای دارید و به جای آنکه به تیم خود کمک کنید تا رشد کنند و به آن استانداردها نزدیک شوند، ترجیح می دهید خودتان کار را تمام کنید. این چرخه، هرگز به تیم اجازه رشد واقعی را نمی دهد.
نشانه پنجم: سکوت معنادار در اطراف شما
آیا اعضای تیم شما به ندرت به صورت داوطلبانه ایده جدیدی را مطرح می کنند؟ آیا به نظر می رسد از پرسیدن سوال یا به چالش کشیدن نظرات شما واهمه دارند؟ آیا ترجیح می دهند مشکلات را تا لحظه آخر از شما پنهان کنند؟ این سکوت، یک زنگ خطر بزرگ است. این یعنی تیم شما یاد گرفته است که نوآوری و ریسک کردن، با بازخواست و اصلاحات بیش از حد شما روبه رو می شود و امن ترین راه، انجام دادن دقیق همان چیزی است که به آنها گفته شده است. این محیط، قاتل خلاقیت است.
مسیر بهبودی: راه هایی برای رهایی

اگر برخی از این نشانه ها برای تان آشنا بود، جای ناامیدی نیست. این شناخت، خود اولین و شجاعانه ترین قدم برای بهبودی است. این مسیر نیازمند تمرین و تعهد آگاهانه است.
ابتدا، تمرکز خود را از فرآیند به نتیجه منتقل کنید. برای تیم خود به وضوح تعریف کنید که یک «کار خوب» در نهایت چه شکلی باید داشته باشد و موفقیت چگونه اندازه گیری می شود. سپس، به آنها اجازه دهید تا خودشان بهترین مسیر را برای رسیدن به آن نتیجه پیدا کنند.
دوم، هنر تفویض اختیار واقعی را بیاموزید. با واگذاری کارهای کوچک و کم ریسک شروع کنید. پس از واگذاری، در برابر وسوسه دخالت مقاومت کنید. بپذیرید که شاید کار به روش شما انجام نشود، اما اگر به نتیجه مطلوب می رسد، پس موفقیت آمیز بوده است. بپذیرید که دیگران حق دارند اشتباه کنند؛ چراکه اشتباه کردن، بخشی جدایی ناپذیر از فرآیند یادگیری است.
در نهایت، به طور شفاف با تیم خود صحبت کنید. به آنها بگویید که در حال تلاش برای تغییر این رویه هستید و از آنها بخواهید که به شما بازخورد بدهند. این کار نه تنها به شما کمک می کند، بلکه دیوار بی اعتمادی را فرو می ریزد و نشان می دهد که شما نیز به عنوان یک رهبر، در حال رشد و یادگیری هستید.
مطلب مرتبط: 6 راهکار برای کنار آمدن با مدیران سمی
سخن پایانی
در نهایت، مدیریت ریزبین، داستان غم انگیز مدیری است که تلاش می کند با کنترل همه چیز، از همه محافظت کند، اما در این راه، همه را از ارزشمندترین فرصت، یعنی فرصت رشد، محروم می سازد. رهایی از این تله، یک سفر درونی برای ساختن اعتماد به نفس است؛ نه فقط اعتماد به تیم، بلکه اعتماد به خودتان به عنوان یک رهبر. رهبری که آنقدر قوی است که می تواند کنترل را رها کند، فضایی برای دیگران بسازد و موفقیت خود را نه در درستی تصمیماتش، بلکه در رشد و شکوفایی انسان های اطرافش تعریف کند. این، بزرگ ترین و معنادارترین جهش از جایگاه یک مدیر، به جایگاه یک رهبر واقعی است.
منابع: