همه ما در طول زندگی حرفه ای خود با دو نوع مدیر روبه رو شده ایم. دسته اول، مدیرانی هستند که صرفا یک عنوان شغلی را یدک می کشند. آنها دستور می دهند، بر فرآیندها نظارت می کنند و کارها را مدیریت می کنند، اما دسته دومی وجود دارد که نادرتر، اما به مراتب تاثیرگذارتر هستند. آنها رهبری می کنند. این افراد الهام بخش هستند، به تیم خود انگیزه می دهند و محیطی را ایجاد می کنند که در آن همه افراد می توانند بهترین نسخه خودشان باشند.
تفاوت میان این دو دسته زمین تا آسمان است. یک مدیر صرف، می تواند کار را پیش ببرد، اما یک رهبر واقعی، می تواند یک سازمان را متحول کند. حضور یک رهبر ضعیف در رأس یک تیم یکی از اصلی ترین دلایل استعفا، فرسودگی شغلی و کاهش بهره وری در سراسر جهان است. این موضوع آنقدر حیاتی است که محققان برجسته همواره به دنبال یافتن پاسخ این سوال بوده اند: چه چیزی یک رهبر واقعی را می سازد؟
خوشبختانه رهبری یک ویژگی ذاتی یا یک استعداد جادویی نیست که فقط افراد خاصی با آن به دنیا بیایند. رهبری مجموعه ای از مهارت های قابل مشاهده، قابل یادگیری و قابل توسعه است. پژوهشی در مدرسه کسب و کار هاروارد پس از بررسی هزاران مدیر و رهبر توانسته است چهار ویژگی کلیدی و مشترک را شناسایی کند که دی ان ای رهبران استثنایی را تشکیل می دهد. این چهار ویژگی قطب نمای شما برای تبدیل شدن از یک مدیر خوب به یک رهبر فراموش نشدنی خواهد بود.
ژن یادگیرندگی: فروتنی برای پذیرش نادانسته ها
دنیای کسب وکار با سرعتی سرسام آور در حال تغییر است. استراتژی هایی که سال گذشته معجزه می کردند، ممکن است امروز کاملا بی اثر باشند. در چنین محیطی، رهبرانی که فکر می کنند همه چیز را می دانند، خطرناک ترین افراد سازمان هستند. رهبران بزرگ، به جای داشتن فرهنگ همه چیزدانی، یک فرهنگ همه چیزآموزی را ترویج می دهند. آنها یک گرسنگی سیری ناپذیر برای یادگیری دارند و مهمتر از آن، این شجاعت را دارند که بگویند نمی دانم.
مطلب مرتبط: چگونه یک رهبر تجاری واقعی را تشخیص دهیم؟
این ویژگی که به آن چابکی یادگیری هم گفته می شود، به معنای توانایی انطباق سریع با شرایط جدید و یادگیری از تجربیات، به خصوص از شکست هاست. رهبری با این ویژگی، به طور مداوم به دنبال بازخورد می گردد. او از اعضای تیم خود می پرسد: چه کاری را می توانم بهتر انجام دهم؟ نظر شما در این مورد چیست؟
یکی از بهترین نمونه های مدرن این ویژگی، ساتیا نادلا، مدیرعامل مایکروسافت است. او فرهنگ این غول فناوری را از یک محیط رقابتی و همه چیزدان، به فرهنگی مبتنی بر همدلی و یادگیری مستمر تغییر داد. این فروتنی و تمایل به یادگیری، بزرگ ترین دارایی یک رهبر در قرن بیست و یکم است، زیرا به او اجازه می دهد همیشه یک قدم از تغییرات جلوتر باشد.
قطب نمای درونی: هوش هیجانی به جای هوش فنی
داشتن دانش فنی و تخصص در یک حوزه، شما را به یک کارشناس ارشد یا یک مدیر خوب تبدیل می کند، اما آن چیزی که شما را به یک رهبر عالی تبدیل می کند، هوش هیجانی یا EQ است. هوش هیجانی، یعنی توانایی درک، مدیریت و استفاده صحیح از احساسات خود و دیگران. این مهارت از چهار بخش اصلی تشکیل شده است: خودآگاهی، خودمدیریتی، آگاهی اجتماعی (همدلی) و مدیریت روابط.
یک رهبر با هوش هیجانی بالا، می تواند در یک جلسه پرتنش، آرامش خود را حفظ کند (خودمدیریتی). او می تواند ناامیدی را در چهره یکی از اعضای تیمش تشخیص دهد، حتی اگر او چیزی به زبان نیاورد (همدلی). او می فهمد که کلماتش چه تاثیری بر روحیه تیم دارد (خودآگاهی) و می تواند از این درک برای ایجاد انگیزه و حل تعارضات استفاده کند (مدیریت روابط).
اشتباه نکنید، هوش هیجانی به معنای بیش از حد احساساتی یا همیشه مهربان بودن نیست. بلکه به معنای استفاده هوشمندانه از احساسات برای دستیابی به نتایج بهتر است. رهبری که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، می تواند فضایی از اعتماد و احترام متقابل ایجاد کند که در آن، افراد بهترین عملکرد را از خود نشان می دهند. در نهایت، مردم برای تخصص شما احترام قائل می شوند، اما به خاطر انسانیت تان، شما را دنبال خواهند کرد.
مطلب مرتبط: هنر رهبری تجاری در دنیای امروز
هنر گوش دادن: گوش هایی برای فهمیدن
رهبران واقعی، استاد هنر گوش دادن فعالانه هستند. وقتی کسی با آنها صحبت می کند، آنها تمام توجه خود را به او معطوف می کنند. تلفن همراه شان را کنار می گذارند، تماس چشمی برقرار می کنند و با تکان دادن سر، نشان می دهند که در حال پیگیری هستند. اما مهمتر از همه، آنها سوالاتی می پرسند که نشان دهنده تلاش شان برای درک عمیق تر موضوع است. سوالاتی مانند: «می توانی بیشتر در این مورد توضیح دهی؟» یا «پس اگر درست فهمیده باشم، منظور شما این است که...».
وقتی شما این گونه گوش می دهید، به طرف مقابل یک هدیه ارزشمند می دهید: حس دیده شدن و درک شدن. این کار به تنهایی می تواند بسیاری از تعارضات را حل کرده و درهای گفت وگوهای صادقانه را باز کند. رهبرانی که خوب گوش می دهند، به اطلاعاتی دست پیدا می کنند که دیگران از آن بی خبرند، زیرا تیم شان می داند که صحبت کردن با آنها، اتلاف وقت نیست.
شفافیت شجاعانه: خلق یک پناهگاه روانی
آیا تا به حال در تیمی کار کرده اید که در آن از به زبان آوردن ایده های جدید یا مخالفت با نظر مدیرتان ترس داشته اید؟ اگر بله، شما در محیطی با سطح پایین امنیت روانی بوده اید. امنیت روانی، یعنی این باور مشترک در میان اعضای تیم که می توانند بدون ترس از تحقیر یا مجازات، ریسک کنند، سوال بپرسند، اشتباه کنند و نظر مخالف خود را ابراز کنند. خلق این فضا، مهمترین وظیفه یک رهبر مدرن است.
کلید ایجاد امنیت روانی، شفافیت شجاعانه است. این یعنی رهبر، حتی وقتی خبرهای بدی دارد، با صداقت و به طور مستقیم با تیم خود صحبت می کند. او مشکلات را زیر فرش پنهان نمی کند و تظاهر نمی کند که همه چیز عالی است. این شفافیت، اعتماد می سازد. علاوه بر این، یک رهبر باید خودش الگوی آسیب پذیری باشد. وقتی رهبر به اشتباهات خود اعتراف می کند، به دیگران هم این مجوز را می دهد که کامل نباشند.
مطلب مرتبط: درس های رهبری تجاری از کارآفرینان موفق
سخن پایانی
مسیر رهبری یک سفر بی پایان برای بهتر شدن است. این چهار ویژگی که توسط تحقیقات هاروارد تایید شده اند، یک نقشه راه قدرتمند برای این سفر هستند. با تمرین چابکی در یادگیری، تقویت هوش هیجانی، استاد شدن در هنر گوش دادن و ایجاد شجاعانه یک محیط امن و شفاف، شما نه تنها نتایج کسب و کارتان را بهبود می بخشید، بلکه تاثیر مثبتی بر زندگی حرفه ای افرادی که شما را دنبال می کنند، خواهید گذاشت. این میراث یک رهبر تجاری واقعی است.
منابع: