در دنیای کسب و کار یک تراژدی خاموش و بسیار پرهزینه وجود دارد: سازمانی که مملو از افراد بااستعداد، باهوش و سختکوش است، اما در عمل نتایجش ناامیدکننده و متوسط باقی می ماند. بسیاری از مدیران، با مشاهده این وضعیت، به اشتباه به دنبال جذب ستاره های بیشتر می گردند؛ به این امید که تزریق استعداد فردی بیشتر به صورت جادویی نتایج را دگرگون کند، اما رهبران بزرگ و باتجربه حقیقتی متفاوت را درک کرده اند: مشکل اغلب کمبود استعداد نیست، بلکه نبود «تیم» است. در دنیای پیچیده امروز بهبود عملکرد تیمی مهمترین و شاید تنها مزیت رقابتی پایدار است؛ هنری که یک گروه از افراد مستعد را به یک واحد منسجم، قدرتمند و قهرمان تبدیل می کند.
یک تیم با عملکرد بالا یک رویداد تصادفی یا حاصل جمع ساده توانایی های فردی اعضایش نیست. این تیم یک اکوسیستم زنده و پیچیده است که در آن کل مجموعه بسیار قدرتمندتر از اجزایش عمل می کند. ساختن چنین اکوسیستمی وظیفه اصلی یک رهبر تجاری مدرن است؛ وظیفه ای که بیشتر شبیه به مربی گری یک تیم ورزشی است تا مدیریت یک خط تولید. یک مربی بزرگ بهترین بازیکنان را انتخاب نمی کند؛ او تیمی را می سازد که در آن بازیکنان در کنار یکدیگر بهترین بازی خود را ارائه می دهند. این معماری دقیق، بر پایه چند اصل بنیادین اما اغلب نادیده گرفته شده بنا شده است که هر رهبری برای ساختن تیم قهرمان خود باید آنها را بشناسد و به کار گیرد. خب اجازه دهید بدون هیچ مقدمه چینی دیگری برویم سراغ اصل ماجرا!
توضیح چرایی برند: به وقت داستان سرایی

هیچ تیم ورزشی بدون دانستن هدف نهایی و قوانین بازی، وارد زمین نمی شود. با این حال در دنیای کسب و کار بسیاری از تیم ها بدون داشتن یک درک روشن و مشترک از هدف نهایی و نقشه راه رسیدن به آن در حال دویدن هستند. اولین وظیفه یک رهبر تجاری تعریف و ابلاغ مداوم یک چشم انداز شفاف و الهام بخش است. این چشم انداز، همان چرایی بزرگی است که به تمام کارهای روزمره معنا می بخشد.
این چرایی باید فراتر از اهداف مالی مانند افزایش ۱۰ درصدی فروش باشد. این باید داستانی شود که به قلب و ذهن اعضای تیم نفوذ کند. به عنوان مثال، در اوج رقابت های فضایی هدف ناسا صرفا فرستادن انسان به فضا نبود؛ بلکه پیروزی در رقابت برای اثبات برتری تکنولوژیک و الهام بخشیدن به یک نسل بود. این هدف برتر باعث می شد هر مهندس و حتی هر نیروی خدماتی کار خود را به عنوان بخشی از یک ماموریت تاریخی و حماسی ببیند. یک رهبر تجاری باید این نکته را نه تنها یک بار بلکه به طور مداوم و در هر فرصتی برای تیم خود بازخوانی کند تا اطمینان حاصل شود که تمام بازیکنان، به سمت یک دروازه واحد در حال حرکت هستند.
مطلب مرتبط: ارزیابی عملکرد تیم بازاریابی؛ چطور و چگونه؟
ایجاد امنیت روانی: محلی امن برای کار

پروژه ارسطوی شرکت گوگل به طور تخصصی در زمینه عملکرد تیمی انجام شده و به یک نتیجه شگفت انگیز رسیده است: مهمترین عامل تضمین کننده موفقیت یک تیم نه سطح هوش اعضا، نه سابقه تحصیلی آنها و نه حتی حجم کاری شان است، بلکه وجود پدیده ای به نام امنیت روانی (Psychological Safety) است. رختکن یک تیم قهرمان جایی است که بازیکنان احساس امنیت می کنند تا خود واقعی شان باشند. آنها می توانند بدون ترس از تحقیر یا مجازات، ایده های دیوانه وار مطرح کنند، سوالات به ظاهر احمقانه بپرسند، با یک استراتژی به صورت محترمانه مخالفت کنند و از همه مهمتر، اشتباهات خود را بپذیرند.
در بسیاری از تیم ها، یک هماهنگی مصنوعی و مرگبار حاکم است. افراد از ترس برهم زدن آرامش یا به چالش کشیدن نظر مدیر، سکوت می کنند و ایده های بهتر هرگز شنیده نمی شوند. در مقابل، یک تیم با امنیت روانی بالا، پر از بحث های پرشور، مناظره های سازنده و صداقت رادیکال است.
رهبر تجاری در اینجا نقش مربی ای را دارد که این فضای امن را با الگوسازی رفتار خودش ایجاد می کند: او اشتباهات خود را با شفافیت می پذیرد، از نظرات مخالف استقبال می کند و هرگز کسی را به خاطر ریسک کردن هوشمندانه، سرزنش نمی کند. این رختکن امن، زمینی حاصلخیز برای جوانه زدن اعتماد، خلاقیت و حل مسائل پیچیده است.
شفافیت کامل: بیان دقیق نقش ها و وظایف

حتی با داشتن بهترین بازیکنان و بهترین فرهنگ تیمی اگر هیچ کس نداند در چه پستی بازی می کند و چگونه باید توپ را به هم تیمی اش پاس دهد، نتیجه چیزی جز هرج و مرج و اتلاف انرژی نخواهد بود. عملکرد بالای تیمی، نیازمند شفافیت مطلق در نقش ها، مسئولیت ها و فرآیندها است. هر عضو تیم باید به وضوح بداند که:
• مسئولیت اصلی او چیست و چه نتایجی از او انتظار می رود؟
• برای تصمیم گیری در چه حوزه ای اختیار دارد؟
• موفقیت او چگونه اندازه گیری می شود؟
• برای انجام کارش به چه اطلاعات یا منابعی از کدام هم تیمی هایش نیاز دارد؟
یک ارکستر را در نظر بگیرید. هر نوازنده استاد ساز خودش است، اما زیبایی موسیقی حاصل این است که هر فرد دقیقا می داند چه زمانی باید بنوازد، چه زمانی سکوت کند و چگونه با ریتم دیگران هماهنگ شود.
رهبر تجاری در اینجا مانند یک رهبر ارکستر عمل می کند که اطمینان حاصل می کند این هماهنگی و شفافیت در تمام بخش های تیم وجود دارد. این کار، اصطکاک های غیرضروری را از بین برده و به تیم اجازه می دهد تا تمام انرژی خود را به جای درگیری های داخلی، بر روی اجرای بی نقص متمرکز کند.
مطلب مرتبط: کار تیمی در عرصه کسب و کار: آشنایی با رمز موفقیت برندهای بزرگ
رقابت در عین دوستی: فضای همکاری جذاب

هیچ تیم ورزشی بدون ارتباط مداوم میان بازیکنان در زمین و نگاه کردن به تابلو امتیازات، نمی تواند برنده شود. در دنیای کسب و کار نیز همین طور است. عملکرد بالا نیازمند یک ریتم منظم از ارتباطات شفاف و حلقه های بازخورد سریع است. این به معنای جلسات روزانه کوتاه مانند یک حلقه اتحاد سریع برای اندازه گیری پیشرفت به سوی اهداف است.
بازخورد در این تیم ها یک رویداد سالانه و ترسناک نیست، بلکه یک گفت وگوی عادی، مداوم و دوطرفه است. بازخوردها مشخص، سازنده و متمرکز بر رفتار هستند، نه بر شخصیت. علاوه بر آن، جشن گرفتن موفقیت های کوچک در طول مسیر، نقشی حیاتی در حفظ انگیزه و ایجاد حس پویایی دارد.
وقتی تیم ببیند که در حال پیشرفت است و تلاش هایش دیده و قدردانی می شود، انرژی مضاعفی برای ادامه مسیر پیدا می کند. رهبر، مربی ای است که این حلقه های بازخورد را تسهیل می کند و به تیم کمک می کند تا در هر لحظه، بازی خود را تحلیل کرده و خود را برای حرکت بعدی، بهتر تنظیم نمایند.
منابع:
https://alcaldiasancristobal.gob.ve/
https://pkmmuka.cianjurkab.go.id/
https://collegiogeometri.mb.it/