چگونه کنجکاوی مشتریان را شعله ور کنیم؟

اگر کمی روراست باشیم، باید بپذیریم که دنیای بازاریابی و تبلیغات در سال های اخیر تا حدی دچار تکرار شده است. بسیاری از کمپین ها، پیام ها و حتی محصولات آنقدر مشابه هم شده اند که مخاطب دیگر رمقی برای توجه به آنها ندارد. کافی است شبکه های اجتماعی را باز کنید تا با سیلی از پیام های تبلیغاتی مواجه شوید که یکی از دیگری بی روح تر و قابل پیش بینی ترند.

در چنین فضایی برندهایی که بخواهند با همان نسخه های تکراری مشتری را جذب کنند، در واقع مشغول دویدن روی تردمیل هستند؛ کلی انرژی مصرف می کنند، اما در نهایت از جای شان تکان نخواهند خورد. اینجاست که اهمیت برانگیختن حس کنجکاوی مثل یک کلید طلایی خود را نشان می دهد.

انسان ذاتا موجودی کنجکاو است. ما دوست داریم رازها را کشف کنیم، از پرده ها عبور کنیم و پاسخ سوال های نیمه کاره را پیدا کنیم. اگر برندی بتواند این حس را در مخاطب خود شعله ور کند، بی تردید یک قدم جلوتر از رقبای خواب آلودش خواهد بود.

ما در ادامه این مقاله شما را با مهمترین و کاربردی ترین روش هایی آشنا خواهیم کرد که بازاریاب ها می توانند برای ترغیب کنجکاوی مشتریان خود به کار گیرند. روش هایی که اگر درست و هوشمندانه استفاده شوند، نه تنها جلب توجه می کنند، بلکه می توانند رابطه عمیق تری میان مشتری و برند ایجاد کنند. خب اگر شما هم دوست دارید دستی به سر و گوش استراتژی بازاریابی تان بکشید، این مقاله مخصوص شماست.

روایت داستان های نیمه تمام؛ سریع ترین راه ممکن!

یکی از ساده و در عین حال قدرتمندترین روش ها برای برانگیختن حس کنجکاوی مشتریان، استفاده از تکنیک داستان سرایی ناقص یا نیمه تمام است. برندها می توانند با تعریف داستان هایی که انتهای آنها مبهم است یا نیاز به کشف توسط مشتری دارد، ذهن مخاطب را درگیر کنند. این کار شبیه انداختن یک تکه پازل ناقص روی میز است؛ مشتریان ناخودآگاه وسوسه می شوند تا بقیه قطعات را پیدا کنند.

مطلب مرتبط: مخاطب را کنجکاو کنید

در عمل بسیاری از برندهای موفق از این تکنیک بهره برده اند. به عنوان نمونه، کمپین تبلیغاتی یکی از برندهای مشهور نوشیدنی، داستان یک سفر عجیب را روایت کرد، اما سرنوشت شخصیت اصلی را به مخاطبان واگذار کرد. همین عدم قطعیت باعث شد هزاران نفر در فضای مجازی درباره پایان احتمالی این داستان گمانه زنی کنند و به نوعی خود را بخشی از روایت برند بدانند. از نظر روان شناختی این روش بر اصل «ناهماهنگی شناختی» تکیه دارد. مغز انسان از ناتمام ماندن اطلاعات بیزار است و تلاش می کند خلأها را پر کند. برندها با طراحی روایت های ناقص می توانند از این ویژگی طبیعی مغز به نفع خود استفاده کنند.

البته، باید مراقب بود که این داستان ها بیش از حد مبهم یا گیج کننده نشوند. تعادل میان ایجاد کنجکاوی و حفظ شفافیت اولیه برند، ظرافتی است که تنها با آزمون و خطا و شناخت مخاطب به دست می آید. در نهایت، روایت داستان های نیمه تمام نه تنها ابزاری برای برانگیختن کنجکاوی است، بلکه می تواند پلی برای تعامل بیشتر با مشتریان و تبدیل آنها به راویان برند باشد.

ایجاد کمپین های مرموز و معماگونه؛ پیش به سوی توجه نامحدود

یکی دیگر از تکنیک های جذاب برای تحریک حس کنجکاوی مشتریان، راه اندازی کمپین هایی است که به شکل عمدی مبهم، رمزآلود یا معماگونه طراحی می شوند. این نوع کمپین ها معمولاً به جای دادن پاسخ های صریح، سوال های جدید مطرح می کنند و مخاطب را تشویق می کنند تا خود وارد بازی شود.

این روش به خصوص در دنیای دیجیتال کارایی بالایی دارد. برندها می توانند از طریق ویدئوهای کوتاه، تیزرهای مبهم یا پست های شبکه های اجتماعی، مخاطبان را درگیر یک ماجراجویی ناشناخته کنند. فرض کنید یک برند لوازم الکترونیکی، تصویری از یک دستگاه ناشناس منتشر کند و از کاربران بخواهد حدس بزنند این دستگاه چیست و چه کاربردی دارد.

چنین رویکردی نه تنها باعث مشارکت فعال کاربران می شود، بلکه نوعی حس تعلق و درگیر شدن به برند ایجاد می کند. مشتریان حس می کنند بخشی از یک داستان محرمانه هستند که تنها افراد خاصی از آن اطلاع دارند. در عین حال، اجرای این نوع کمپین ها باید با دقت و برنامه‎ ریزی صورت گیرد. اگر پیام بیش از حد مبهم باشد یا پاسخی برای معما وجود نداشته باشد، ممکن است حس سردرگمی و دلزدگی ایجاد کند. نمونه های ناموفقی در این زمینه وجود داشته که به دلیل عدم توجه به همین نکته، کمپین های رمزآلودشان به سرعت از یادها رفت.

استفاده از عناصر بصری، موسیقی مرموز یا نشانه های پنهان در تصاویر، ابزارهای کمکی مهمی برای موفقیت این روش هستند. برندهایی که جسارت و خلاقیت بیشتری به خرج دهند، می توانند مخاطبان خود را به کاشفان داستان های ناشناخته تبدیل کنند. کمپین های معماگونه اگر درست اجرا شوند، می توانند به برند کمک کنند تا نه تنها دیده شود، بلکه در ذهن مشتری جایگاهی ماندگار پیدا کند.

مطلب مرتبط: چگونه مشتریان را با مشاوره به خرید ترغیب کنیم؟

استفاده از تکنیک «لو رفتن برنامه ریزی شده»: یک میانبر طلایی

یکی از روش های جالب و نسبتا جدید برای تحریک حس کنجکاوی استفاده از تکنیک لو رفتن برنامه ریزی شده (Controlled Leak) است. این تکنیک بر پایه این اصل بنا شده که انسان ها به طور ذاتی نسبت به اطلاعاتی که به ظاهر محرمانه هستند، علاقه بیشتری دارند.

در این روش برندها عمدا اطلاعاتی ناقص یا محرمانه درباره محصول جدید، تغییر لوگو یا هر اتفاق تازه ای را به شکلی هوشمندانه به بیرون درز می دهند. این اطلاعات معمولا از طریق کانال هایی منتشر می شوند که ظاهراً غیررسمی اند تا حس اصالت و واقعیت بیشتری ایجاد کنند.

نمونه های موفق این روش را در صنعت تکنولوژی زیاد دیده ایم. شرکت های بزرگ گوشی های هوشمند بارها از این تکنیک استفاده کرده اند. انتشار تصاویر غیررسمی از مدل جدید یا افشای ویژگی های نیمه کاره، بازار شایعات را داغ کرده و کنجکاوی کاربران را به اوج رسانده است. البته این روش مانند شمشیر دو لبه است. اگر اطلاعات فاش شده بیش از حد باشد یا به طور ناشیانه کنترل نشود، ممکن است انتظارات کاذب ایجاد کند و حتی به برند آسیب بزند. بنابراین، اجرای آن نیازمند برنامه ریزی دقیق و سناریونویسی حرفه ای است.

یکی از جذابیت های این تکنیک، ایجاد فضای گفت وگو در میان مخاطبان است. مردم دوست دارند درباره چیزهایی که هنوز رسماً معرفی نشده اند، بحث کنند و نظریه پردازی کنند. این مشارکت فعال، دقیقاً همان چیزی است که برندها برای برانگیختن کنجکاوی مشتریان به آن نیاز دارند.

بی شک «لو رفتن برنامه ریزی شده ابزاری است که اگر با ذکاوت به کار گرفته شود، می تواند مثل یک قلاب قوی، مشتریان را به دنبال خود بکشاند. با این حال نباید آنقدر آن را تکرار کنید که معجون برندتان بی نهایت شور شود. بنابراین زمان بندی درست را همیشه رعایت کنید.

مطلب مرتبط: 4 مرحله برای ترغیب مشتریان به خرید آنلاین

بهره گیری از قدرت تیزرهای خلاقانه: کمی خلاقیت یعنی موفقیت!

تیزرهای تبلیغاتی همیشه نقش مهمی در جلب توجه مخاطبان داشته اند، اما در دنیای اشباع شده امروز دیگر تیزرهای ساده و سرراست نمی توانند کنجکاوی مشتریان را برانگیزند. برای رسیدن به این هدف، برندها باید به سراغ تیزرهایی بروند که خلاقانه، غیرمنتظره و مرموز باشند؛ تیزرهایی که بیشتر سؤال ایجاد کنند تا پاسخ.

تصور کنید یک برند لباس، به جای نمایش مستقیم محصولاتش، تیزری منتشر کند که در آن تنها بخش هایی از طرح پارچه یا جزییاتی از محیط فروشگاه نشان داده می شود، بدون آنکه توضیح دقیقی داده شود. این کار مثل نشان دادن بخشی از یک تابلو هنری است؛ بیننده مشتاق می شود تا تصویر کامل را ببیند و راز نهفته در آن را کشف کند.

این تکنیک به برندها کمک می کند تا فضایی مبهم و تحریک آمیز خلق کنند. مخاطب با دیدن این تیزرها احساس می کند اطلاعات ناقصی دارد و برای تکمیل این پازل، ناچار است تعامل بیشتری با برند داشته باشد. اینجاست که تیزرهای خلاقانه به یک ابزار قدرتمند برای هدایت مشتریان به سمت وب سایت، فروشگاه یا شبکه های اجتماعی برند تبدیل می شوند.

نکته مهم در این روش، پرهیز از اغراق یا گمراه کردن مخاطب است. اگر وعده ای که تیزر می دهد با واقعیت فاصله داشته باشد، نتیجه آن چیزی جز دلخوری و از دست رفتن اعتبار برند نخواهد بود. تیزر باید مثل یک قطعه از یک معمای بزرگ تر باشد، نه یک حیله بازاریابی سطحی.

در کنار همه اینها، استفاده از المان های بصری خلاقانه، صداهای متفاوت و روایت هایی غیرخطی می تواند جذابیت تیزرها را چند برابر کند. خلاصه اینکه تیزرهای امروزی باید فراتر از تبلیغ باشند؛ آنها باید داستان هایی رمزآلود خلق کنند که مخاطب را به دل ماجرا ببرند.

مطلب مرتبط: ترغیب 4 درصد از مشتریان سرآمد به خرید 16 برابری

خلق کمپین های مشارکتی: محوریت کشف و جست و جو

آخرین روشی که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت، استفاده از کمپین های مشارکتی است که مخاطبان را به کشف، جست وجو و حتی کارآگاهی تشویق می کند. این نوع کمپین ها بر پایه درگیر کردن مستقیم مشتری با فرآیند کشف اطلاعات طراحی می شوند.

برای مثال، برخی برندها مسابقاتی ترتیب می دهند که شرکت کنندگان باید سرنخ هایی را در مکان های مختلف (اعم از فیزیکی یا مجازی) پیدا کنند. این فرآیند، ذهن کنجکاو مشتریان را فعال می کند و آنها را به بازیگر اصلی داستان برند تبدیل می کند. برندهای بزرگی در حوزه بازی های ویدئویی از این تکنیک استفاده کرده اند و با طراحی چالش هایی پیچیده، جامعه ای فعال و وفادار از مشتریان ایجاد کرده اند.

مزیت این روش در این است که مخاطب دیگر تنها یک بیننده منفعل نیست. او باید تصمیم بگیرد، جست و جو کند و تعامل کند؛ به عبارت دیگر، حس ماجراجویی و کنجکاوی او به طور کامل بیدار می شود. این نوع کمپین ها نه تنها باعث افزایش تعامل می شوند، بلکه می توانند محتوای تولیدشده توسط کاربران (User Generated Content) را نیز به همراه داشته باشند که خود نوعی تبلیغ غیرمستقیم و بسیار اثرگذار است.

از سوی دیگر، طراحی چنین کمپین هایی نیاز به خلاقیت، بودجه و زمان کافی دارد. برندها باید مراقب باشند که پیچیدگی بیش از حد یا نبود شفافیت، مشتریان را سردرگم و دلزده نکند. کلید موفقیت در این روش، ایجاد یک مسیر جذاب، سرگرم کننده و قابل دسترسی است. به بیانی دیگر، برندهایی که می خواهند با این روش موفق شوند، باید دنیاهایی خلق کنند که مشتریان دوست داشته باشند وارد آن شوند، کشفش کنند و حتی داستان آن را برای دیگران تعریف کنند.

سخن پایانی

همانطور که دیدیم برانگیختن حس کنجکاوی مشتریان یکی از قوی ترین ابزارهایی است که برندها در اختیار دارند تا در میان این همه سر و صدای تبلیغاتی، صدای خود را به گوش برسانند. داستان های نیمه تمام، کمپین های مرموز، لو رفتن های حساب شده، تیزرهای خلاقانه و کمپین های مشارکتی، هر یک به شیوه‎ای متفاوت این حس ذاتی بشر را تحریک می کنند.

مطلب مرتبط: راهکارهای شناخت عوامل انگیزه بخش مشتریان برای خرید

اما نکته ای که نباید از یاد برد، ظرافت اجرای این روش هاست. کنجکاوی مانند آتشی است که اگر با دقت روشن و هدایت نشود، ممکن است زبانه بکشد و نتیجه ای عکس بدهد. برندهایی که هوشمندانه از این ابزار استفاده کنند، نه تنها در خاطره مشتریان ماندگار خواهند شد، بلکه رابطه ای عمیق و پایدار با آنها برقرار خواهند کرد. به زبان ساده، در دورانی که همه از اطلاعات اشباع شده اند، کنجکاوی همان سوختی است که می تواند موتور برندها را به حرکت درآورد و آنها را از جاده های پرتکرار و خسته کننده بازاریابی به مسیرهای تازه و هیجان انگیز ببرد.

منابع:

https://www.linkedin.com

https://www.forbes.com

https://neilpatel.com