یکشنبه, ۴ آبان(۸) ۱۴۰۴ / Sun, 26 Oct(10) 2025 /
           
فرصت امروز

فرض کنید وارد فروشگاهی می شوید که از همان لحظه اول فضای آن توجه ات را جلب می کند. شاید بوی آشنای قهوه یا نور گرم و طراحی دوست داشتنی محیط حسابی به چشم بیاید. فروشنده با لبخندی صادقانه به تو خوش آمد می گوید و پیش از آنکه حتی محصولی ببینی حس پیوند با آنجا را تجربه می کنید. شاید هم داستانی از دوران کودکی در ذهن تان زنده شده یا تصویری از لحظه ای خاص. این تجربه را خیلی ها داشته اند، ولی کمتر کسی می داند که پشت چنین حسی، یک استراتژی حساب شده به نام «برندسازی احساسی» نهفته است.

در دنیای امروز که انتخاب ها برای مشتریان بی پایان شده اند، وفاداری به برند دیگر مثل گذشته نیست. حالا مشتریان هر روز با تبلیغات متنوع، پیشنهادهای وسوسه کننده و گزینه های بی شماری رو به رو هستند. در این شرایط، برندها چطور می توانند از دل این شلوغی بیرون بیایند و جایی خاص در ذهن و دل مخاطب پیدا کنند؟ پاسخ ساده نیست، اما یکی از کارآمدترین راه ها برندسازی احساسی است؛ روشی که فراتر از منطق عمل می کند و مستقیما سراغ قلب مشتری می رود.

برندسازی احساسی یعنی ساختن پیوندی عاطفی میان برند و مخاطب. پیوندی که نه براساس تخفیف و ویژگی های محصول، بلکه بر پایه احساس، ارزش و خاطره بنا می شود. چنین ارتباطی نه تنها ماندگارتر است، بلکه عمیق تر اثر می گذارد و مشتری را به طرفدار تبدیل می کند، نه صرفا خریدار.

ما در ادامه این مقاله، ابتدا به سراغ مزایای اصلی برندسازی احساسی می رویم و خواهیم دید چرا برندهایی که احساس دارند، بیشتر در دل مشتریان جا باز می کنند. سپس به روش هایی خواهیم پرداخت که برندها با استفاده از آنها می توانند این نوع ارتباط را شکل دهند. پس اگر می خواهید برندتان فقط دیده نشود، بلکه حس شود، این مقاله را تا انتها بخوانید.

چرا برندسازی احساسی به درد می خورد؟

وفاداری مشتریان فراتر از منطق خرید

وفاداری مشتریان فراتر از منطق خرید

یکی از بارزترین مزایای برندسازی احساسی شکل گیری نوعی وفاداری است که دیگر صرفا به قیمت یا کیفیت محصول وابسته نیست. وقتی یک برند بتواند احساسات مشتری را درگیر کند، او به چیزی فراتر از کالا یا خدمات فکر می کند. در این حالت برند تبدیل به بخشی از هویت و تجربه فردی مخاطب می شود، نه فقط یک انتخاب لحظه ای در قفسه فروشگاه.

مطلب مرتبط: برندینگ احساسی (Emotional Branding): از ایده تا عمل

مشتری وفادار کسی نیست که صرفا همیشه خرید کند؛ بلکه کسی است که در نبود محصول حاضر باشد صبر کرده و حتی در شرایط سخت کنار برند بایستد. برندسازی احساسی این نوع وفاداری را تقویت می کند؛ چراکه باعث می شود رابطه ای عاطفی و شخصی بین مخاطب و برند شکل بگیرد. این رابطه ریشه در خاطره، همدلی یا احساس مشترک دارد و به سادگی جایگزین نخواهد شد.

برندهایی که موفق شده اند این سطح از وفاداری را به دست آورند، معمولا داستانی برای گفتن دارند. آنها فقط محصول نمی فروشند، بلکه روایتگر یک سبک زندگی، یک ارزش انسانی یا یک حس مشترکند. برندهایی مانند اپل، کوکاکولا یا دیزنی از این جنس هستند. مصرف کننده این برندها ممکن است در مقایسه با رقبا هزینه بیشتری بپردازد، اما برای او، خرید یک تصمیم منطقی صرف نیست؛ بلکه بخشی از یک حس تعلق است.

در نتیجه، وقتی وفاداری بر پایه احساس شکل بگیرد، ماندگارتر و عمیق تر خواهد بود. این نوع وفاداری در برابر وسوسه رقبا مقاوم تر است و با کوچک ترین نارضایتی فرو نمی ریزد. درست مثل دوستی های قدیمی، که اگرچه گاهی دچار چالش می شوند، اما به خاطر پیوندهای احساسی، دوام بیشتری دارند. برای برندهایی که در پی رشد پایدار و بلندمدت هستند، این نوع از وفاداری نه تنها ارزشمند بلکه حیاتی است؛ چراکه هزینه حفظ مشتری وفادار به مراتب کمتر از جذب مشتری جدید است. برندسازی احساسی این وفاداری را تغذیه می کند، تقویت می کند و به رابطه ای تبدیل می کند که با گذر زمان، پخته تر و عمیق تر می شود.

تمایز برند در بازار شلوغ و رقابتی

در بازاری که هر روز برندهای جدیدی با وعده های مشابه ظاهر می شوند، متمایز شدن به چالشی بزرگ تبدیل شده است. بسیاری از محصولات از نظر کیفیت، قیمت یا ویژگی ها تفاوت چشمگیری با هم ندارند. در چنین شرایطی، برندسازی احساسی می تواند راهکاری باشد برای اینکه برند نه فقط دیده شود، بلکه در ذهن ها باقی بماند چراکه احساس، برخلاف اطلاعات فنی، مستقیما در حافظه بلندمدت ثبت می شود.

مشتری زمانی برند را به خاطر می سپارد که تجربه ای احساسی از آن در ذهنش نقش بسته باشد. این تجربه ممکن است حاصل یک داستان تاثیرگذار، لحظه ای انسانی در تعامل با خدمات یا حتی حس خوب ناشی از طراحی بصری باشد. وقتی این تجربه با برند گره می خورد، برند دیگر تنها یک نام تجاری نیست؛ بلکه تبدیل به یک خاطره، یک حس یا حتی یک نقطه ضعف شخصی می شود. برندهایی که موفق به ایجاد این تمایز احساسی شده اند، معمولا از شخصیت خاصی برخوردارند. آنها خود را نه به عنوان فروشنده محصول، بلکه به عنوان یک همراه، راهنما یا حتی قهرمان معرفی می کنند. چنین شخصیتی باعث می شود مخاطب برند را همانند یک انسان ببیند، با او ارتباط برقرار کند و در نهایت، او را از میان انبوه انتخاب ها تشخیص دهد و به یاد آورد.

تمایز احساسی به برند کمک می کند تا حتی در رقابت با بازیگران بزرگ تر و قدرتمندتر، جایگاه خود را پیدا کند؛ چراکه در میدان رقابت احساسی، بزرگی بودجه تبلیغاتی یا گستردگی شبکه توزیع حرف اول را نمی زند، بلکه نزدیکی به دل مخاطب تعیین کننده است. برندهایی که بتوانند احساسات درست را فعال کنند، می توانند مخاطب را به خود جذب کنند حتی اگر تازه وارد باشند. در نهایت، برندسازی احساسی به برند اجازه می دهد با صدایی منحصر به فرد در بازاری شلوغ سخن بگوید. صدایی که نه فریاد می زند و نه خودنمایی می کند، بلکه با ظرافت و عمق در گوش جان مشتری زمزمه می شود. این همان تفاوتی است که برندهای متمایز با دیگران دارند.

توانایی تاثیرگذاری عمیق بر تصمیم گیری مشتری

توانایی تاثیرگذاری عمیق بر تصمیم گیری مشتری

تصمیم گیری خرید، برخلاف آنچه بسیاری تصور می کنند، غالبا بر پایه منطق صرف انجام نمی شود. وقتی مشتری با برند ارتباط احساسی برقرار می کند، مغز او اطلاعات مربوط به آن برند را در بخشی ذخیره می کند که با خاطرات، روابط و ارزش ها در ارتباط است. در این حالت، هنگام مواجهه با تصمیم خرید، واکنش او دیگر صرفا تحلیلی نیست؛ بلکه برآمده از یک کشش درونی است. این کشش ممکن است حتی خودش را در قالب «نمی دانم چرا، ولی این برند را دوست دارم» نشان دهد.

قدرت تاثیرگذاری احساسی به برند کمک می کند تا از فیلترهای دفاعی ذهن مخاطب عبور کند. تبلیغات مستقیم یا شعارهای بازاریابی معمولا با شک و تردید مواجه می شوند، اما وقتی پیام برند در قالب یک تجربه احساسی یا روایتی انسانی منتقل شود، راحت تر پذیرفته می شود. برندهایی که با احساسات کار می کنند، شنیده می شوند نه فقط دیده.

در بازارهای اشباع شده، تصمیم گیری مشتری به ویژه در لحظات آخر (چه در خرید آنلاین و چه در فروشگاه فیزیکی) اغلب به عواملی بستگی دارد که چندان عقلانی به نظر نمی رسند. ممکن است بسته بندی محصول، خاطره ای از گذشته را زنده کند یا لحن پیام تبلیغاتی حس همدلی ایجاد کند. در این شرایط برندسازی احساسی برگ برنده ای است که بر عقل غالب می شود.

در نهایت، برندسازی احساسی کمک می کند تا برند به بخشی از «دلایل ناپیدا»ی تصمیم مشتری تبدیل شود. آن بخش هایی که خودش هم نمی تواند دقیق توضیح دهد، اما کاملا در انتخابش تأثیرگذارند. چنین جایگاهی برای برندها بسیار ارزشمند است؛ چراکه جایی است که منطق دیگر فرمان نمی دهد، اما احساس، به آرامی و بی سروصدا، فرمانروایی می کند.

مطلب مرتبط: برندینگ حسی چیست و چطور کار می کند؟

برندسازی احساسی در عمل

تعریف داستان برند انسانی، واقعی و الهام بخش

تعریف داستان برند انسانی، واقعی و الهام بخش

اولین و شاید بنیادی ترین روش اجرای برندسازی احساسی، خلق یک داستان برند است. داستانی که نه تنها اطلاعاتی درباره برند ارائه می دهد، بلکه باعث می شود مخاطب با آن احساس نزدیکی کند. برندهایی که می دانند چگونه از زبان روایت استفاده کنند، می توانند به جای شعارهای تکراری با زبان احساسات وارد قلب و ذهن مشتری شوند.

اما منظور از داستان برند دقیقا چیست؟ این داستان می تواند مسیری باشد که برند طی کرده تا به جایگاه فعلی اش برسد. روایت چالش ها، شکست ها، امیدها و حتی انگیزه های شخصی پشت برند باشد. هرچه این داستان صادقانه و انسانی تر باشد، اثرگذاری آن بیشتر خواهد بود. مردم به راحتی با روایت هایی که با زندگی واقعی همخوانی دارند، ارتباط برقرار می کنند.

برندهایی مثل نایک، رئال مادرید و مایکروسافت نمونه های موفق این حوزه هستند. آنها نه فقط محصولات شان را می فروشند، بلکه روایت هایی درباره دغدغه های زیست محیطی یا مسئولیت اجتماعی شان به اشتراک می گذارند. در نتیجه مخاطب احساس می کند که با خرید از این برندها، بخشی از یک حرکت بزرگ تر و معنادارتر است.

روایت برند باید عناصر احساسی در خود داشته باشد؛ مثل الهام، امید، همدلی یا حتی غم. در غیر این صورت، تبدیل به یک تاریخچه خشک و بی روح می شود. برندهایی که می توانند این عناصر را در داستان خود تزریق کنند، در واقع پلی می سازند بین هویت خودشان و تجربه های درونی مخاطب. پلی که عبور از آن، یعنی برقراری پیوندی احساسی.

در نهایت، داستان برند نه تنها به مخاطب کمک می کند تا برند را بهتر بشناسد، بلکه مسیری است برای تبدیل یک نام تجاری به یک شخصیت قابل لمس. شخصیتی که مخاطب دوست دارد با آن وقت بگذراند، از آن بشنود و حتی آن را دنبال کند. این همان جاست که برند از «فروشنده» به «دوست» تبدیل می شود.

استفاده از عناصر بصری و شنیداری 

استفاده از عناصر بصری و شنیداری

دومین روش برای اجرای برندسازی احساسی بهره گیری هدفمند از عناصر بصری و شنیداری است. گرافیک، رنگ، صدا و حتی سکوت همه می توانند حامل احساساتی باشند که کلمات قادر به انتقال شان نیستند. طراحی یک لوگو، انتخاب رنگ سازمانی، موسیقی پس زمینه در ویدئوها یا لحن گوینده همگی می توانند احساس خاصی را در مخاطب ایجاد یا تقویت کنند.

برای مثال، رنگ ها به طور ناخودآگاه احساسات خاصی را فعال می کنند. قرمز می تواند حس انرژی و فوریت را منتقل کند، آبی آرامش بخش است، سبز حس رشد و طبیعت را تداعی می کند. برندهایی که در انتخاب رنگ های خود دقت دارند، در واقع در حال برنامه ریزی برای تحریک احساساتی مشخص در ذهن مخاطب هستند.

در حوزه صوت، صدای برند نیز اهمیت زیادی دارد. موسیقی مورد استفاده در تبلیغات، آهنگ صدای گوینده یا حتی سکوت در زمان مناسب، می توانند اثر عاطفی عمیقی داشته باشند. برندهایی که «صدا»ی منحصربه فرد دارند (مانند نت ابتدایی تبلیغات نتفلیکس یا اپل) به راحتی در ذهن می مانند چون با احساس شنیداری مخاطب ارتباط برقرار می کنند.

در فضای دیجیتال، این عناصر بیشتر از هر زمان دیگری مؤثرند؛ چراکه مخاطب درگیر تصاویر و ویدئوهای متعدد است و اگر برند نتواند با طراحی، رنگ و صدا ارتباط احساسی برقرار کند، به سادگی نادیده گرفته می شود. در چنین شرایطی، حتی فونت انتخابی یا فاصله گذاری عناصر روی صفحه هم می توانند حامل حس احترام، راحتی یا اعتماد باشند. بی شک برندسازی احساسی بدون توجه به این جزییات ممکن نیست. عناصر بصری و شنیداری، سکوت و رنگ، تصویر و آوا، همه ابزارهایی هستند برای ساختن حس. اگر برند بتواند این ابزارها را ماهرانه کنار هم بچیند، مشتری نه فقط آن را ببیند یا بشنود، بلکه «احساسش» هم بکند.

مطلب مرتبط: آیا برندسازی احساسی نتیجه بخش است؟

همدلی با دغدغه های واقعی مخاطب 

همدلی با دغدغه های واقعی مخاطب

سومین روش اجرای برندسازی احساسی ایجاد و نمایش همدلی واقعی با مشتریان است. مخاطب امروز برندهایی را می پسندد که نه فقط بفروشند، بلکه درک کنند. برندهایی که حاضر باشند در لحظات سخت، در کنار مخاطب بایستند و نه صرفا در زمان فروش و تبلیغ. این همدلی، پلی است که قلب مشتری را به قلب برند پیوند می دهد.

برندهایی که گوش شنوا دارند، معمولا در بحران ها بهتر عمل می کنند. برای مثال، در دوران کرونا برخی برندها نه فقط تبلیغ نکردند، بلکه محصولات خود را به خدمات رسانی رایگان، آموزش یا کمک به کادر درمان اختصاص دادند. همین حرکت ها باعث شد مشتریان حس کنند برند، تنها به سود خود فکر نمی کند، بلکه به انسان ها اهمیت می دهد. همدلی واقعی فراتر از پیام های مناسبتی و پست های شبکه های اجتماعی است. باید در تصمیم گیری های واقعی برند هم دیده شود. آیا برند حاضر است از سود خود بگذرد تا مخاطب راحت تر باشد؟ آیا حاضر است به بازخوردها گوش دهد و مسیرش را اصلاح کند؟ پاسخ به این پرسش ها نشان می دهد که همدلی صرفا شعار نیست.

در عمل، این همدلی می تواند در ساده ترین رفتارها نمود پیدا کند. پاسخگویی محترمانه در خدمات مشتریان، ارسال پیام پیگیری بعد از خرید یا حتی درک وضعیت خاص مشتریان – مثل والدین پرمشغله یا سالمندان – همه نشانه هایی از درک و همدلی اند. برندهایی که این نگاه انسانی را حفظ می کنند، معمولاً روابطی پایدارتر و عمیق تر با مشتریان می سازند. وقتی مشتری احساس کند که برند او را «می بیند» و «می فهمد»، احتمال اینکه او هم برند را انتخاب کند بسیار بیشتر خواهد بود. این نوع از ارتباط، از آن جنس پیوندهایی است که حتی اگر بهتر، ارزان تر یا مدرن تر هم در بازار وجود داشته باشد، مشتری همچنان دلش با همان برند خواهد بود.

ایجاد تجربه کاربری احساسی و خاطره انگیز

ایجاد تجربه کاربری احساسی و خاطره انگیز

یکی از موثرترین راه ها برای ساختن پیوند احساسی با مخاطب ارائه تجربه ای است که نه فقط رضایت او را جلب کند، بلکه برایش به یادماندنی باشد. برندسازی احساسی وقتی به اوج می رسد که کاربر پس از مواجهه با برند حس خاصی را تجربه کند؛ حسی که در ذهنش ماندگار بماند و هر بار که نام برند را می شنود، آن احساس دوباره در وجودش زنده شود.

تجربه کاربری احساسی می تواند از طراحی ساده و دلنشین سایت آغاز شود و تا جزییات بسته بندی محصول یا نحوه برخورد کارشناس فروش ادامه پیدا کند. برای مثال، وقتی مشتری یک بسته پستی را باز می کند و داخل آن با پیام دست نویسی مواجه می شود که می گوید: «امیدواریم این محصول روزت را قشنگ تر کند»، حس نزدیکی و ارزشمندی به او دست می دهد. این یک تجربه احساسی ساده ولی مؤثر است.

چنین تجربه هایی معمولا به سادگی فراموش نمی شوند. دلیلش هم واضح است: احساسات حافظه را تقویت می کنند. یک خرید ساده اگر با یک حس خوب همراه شود، تبدیل به خاطره می شود. خاطره ها، برخلاف تخفیف ها و تبلیغ ها، ماندگارترند. برندهایی که به جزییات اهمیت می دهند، در واقع سرمایه گذاری بلندمدتی روی ذهن و دل مخاطب می کنند.

برای خلق این تجربه های احساسی باید مسیر مشتری را از ابتدا تا انتها بازبینی کرد. از لحظه ای که مشتری با برند آشنا می شود تا زمانی که محصول را استفاده می کند، هر نقطه ای می تواند فرصتی برای ایجاد یک حس مثبت باشد. اگر این مسیر به درستی طراحی شده باشد، مخاطب حتی بدون آنکه متوجه باشد، از برند احساس امنیت، لذت یا احترام دریافت خواهد کرد. تجربه کاربری احساسی یعنی برند نه فقط به کیفیت کالا یا خدمات فکر کند، بلکه به کیفیت حس مخاطب هم اهمیت دهد. چنین نگاهی برند را از «فروشنده ای حرفه ای» به «همسفری احساسی» تبدیل می کند؛ همسفری که مشتری دلش نمی خواهد از او جدا شود.

ایجاد جامعه برند حول محور ارزش های مشترک

پنجمین روش در اجرای برندینگ احساسی ساختن یک جامعه یا شبکه انسانی است که حول ارزش های برند شکل بگیرد. برندهایی که بتوانند فراتر از فروش، نقش یک هویت جمعی یا فرهنگی برای مخاطبان‎شان ایفا کنند، معمولا پیوند عمیق تری با مشتریان برقرار می کنند. چنین برندهایی، به نوعی به خانه دوم مشتری تبدیل می شوند.

مطلب مرتبط: اصول بازاریابی احساسی

برای مثال، اگر برند شما به محیط زیست اهمیت می دهد، می توانید جامعه ای از مشتریان دغدغه مند در این حوزه شکل دهید. از آنها دعوت کنید در رویدادهای پاک سازی محیط زیست شرکت کنند یا تجربیات شان را درباره مصرف پایدار به اشتراک بگذارند. این مشارکت ها باعث می شود برند در ذهن مشتری به عنوان یک جریان زنده و معنادار جای بگیرد، نه صرفا یک فروشگاه یا سایت.

در شبکه های اجتماعی این جامعه سازی می تواند با هشتگ ها، کمپین های تعاملی، یا حتی پاسخگویی صمیمانه به کامنت ها آغاز شود. برندهایی که در شبکه های اجتماعی با لحنی انسانی و گرم ظاهر می شوند، در واقع دارند پل احساسی بین خود و مخاطب شان ایجاد می کنند. این ارتباط وقتی شکل بگیرد، دیگر صرفا بازاریابی نیست؛ بلکه رابطه ای دوطرفه و انسانی است.

البته جامعه سازی نیاز به استمرار دارد. اگر برند فقط گاهی پیام بفرستد یا در ایام خاص ظاهر شود، این ارتباط دوام نخواهد آورد. باید برنامه ریزی منظم، محتواهای ارزشمند و گوش شنوا وجود داشته باشد. در واقع، برند باید مثل یک دوست قابل اعتماد عمل کند، نه فقط یک فروشنده مناسبتی. بی شک برندی که موفق شود جامعه ای از مشتریان وفادار و همدل بسازد، نه فقط فروشش بیشتر می شود، بلکه در برابر بحران ها هم مقاوم تر خواهد بود؛ چراکه در آن جامعه، مشتریان تبدیل به مدافعان برند می شوند و این حمایت قلبی چیزی نیست که بتوان با بودجه تبلیغاتی خرید.

وفاداری به ارزش های اخلاقی و انسانی 

وفاداری به ارزش های اخلاقی و انسانی

آخرین روش که از قضا یکی از مهمترین پایه های برندینگ احساسی هم هست، وفاداری برند به ارزش های اخلاقی اش، حتی زمانی است که شرایط دشوار می شود. بسیاری از برندها در تبلیغات از ارزش هایی چون صداقت، انصاف یا مسئولیت پذیری صحبت می کنند، اما برندهایی که در عمل، مخصوصا در بحران ها، به این اصول وفادار می مانند، مورد احترام واقعی مشتریان قرار می گیرند. برای مثال، در شرایطی که ممکن است قیمت ها افزایش پیدا کند یا زنجیره تأمین با مشکل مواجه شود، بعضی برندها همچنان قیمت های خود را ثابت نگه می دارند یا با شفافیت کامل با مشتریان صحبت می کنند. این رفتارها گرچه ممکن است در کوتاه مدت سودآور نباشد، اما در بلندمدت اعتماد و وفاداری ایجاد می کنند؛ آن هم از نوعی که هیچ کمپین تبلیغاتی قادر به خریدنش نیست.

رفتار اخلاقی برند در برابر رقبا، کارکنان، مشتریان و حتی جامعه نیز در برندسازی احساسی نقش کلیدی دارد. آیا برند در قراردادهایش منصفانه عمل می کند؟ آیا صدای کارکنانش شنیده می شود؟ آیا در کمپین های تبلیغاتی اش به کرامت انسانی پایبند است؟ همه این پرسش ها تعیین می کنند که برند فقط زیبا حرف می زند یا واقعا انسانی فکر می کند.

در زمان بحران، چهره واقعی برندها نمایان می شود. برندهایی که در این لحظات دشوار هنوز هم مسئولیت پذیر باقی می مانند، تبدیل به الگوهای رفتاری در ذهن مخاطبان شان می شوند. حتی اگر منابع مالی محدودی داشته باشند، مخاطب از آنها تصویری اخلاقی، شجاع و قابل اتکا در ذهن خواهد داشت. وفاداری به اصول اخلاقی نه تنها باعث ایجاد ارتباط احساسی با مخاطب می شود، بلکه به برند هویت می بخشد. برندهایی که پشت شعارهای شان واقعا یک «روح» دارند، در قلب مخاطب جای می گیرند و این، هدف نهایی برندسازی احساسی است.

سخن پایانی

اگر بخواهیم تمام آنچه در این مقاله گفتیم را در یک جمله خلاصه کنیم، شاید اینطوری شود: برندهایی که به دل می نشینند، در ذهن ماندگار می مانند.

در دنیایی که مخاطب با یک جست و جوی ساده، صدها گزینه متفاوت برای خرید دارد، چیزی که او را وادار به انتخاب شما می کند، نه فقط ویژگی های فنی محصول یا قیمت آن، بلکه حس خوبی است که از تعامل با برندتان می گیرد. این احساس، گاهی می تواند به قدرتمندترین مزیت رقابتی شما تبدیل شود؛ مزیتی که تقلیدشدنی نیست و با هیچ بودجه ای خریدنی نیست.

اگر امروز تصمیم بگیرید که برندتان را بر پایه احساس، صداقت و معنا بنا کنید، شاید فردا در فهرست پرفروش ترین ها نباشید اما بدون تردید، در فهرست به یادماندنی ترین ها جای خواهید گرفت و در دنیای اشباع شده از اطلاعات، ماندن در یاد مخاطب، چیزی کمتر از پیروزی نیست. پس همین حالا، از خودتان بپرسید برند من چه احساسی در دل مخاطب باقی می گذارد؟ و آیا این همان حسی است که می خواهم در آینده هم همراهش بماند؟

منابع:

https://www.crowdspring.com

https://www.ramotion.com

لینک کوتاه صفحه : www.forsatnet.ir/u/7EBKudPW
به اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی :
نظرات :
قیمت های روز
پیشنهاد سردبیر
آخرین مطالب
محبوب ترین ها
وبگردی
مشاور مالیاتیخرید PS5خرید سی پی کالاف دیوتی موبایلاکستریم VXخرید از چینچوب پلاستماشین ظرفشویی بوشکامیونت فورسخرید بلیط هواپیماخرید جم فری فایرهارد باکستور ترکیهتور تایلند ؛ سفر رویایی به سرزمین لبخندهاسایت معتبر خرید طلاکابینت و کمد دیواری اقساطیخرید تاج گل ارزانسرور مجازیکد تخفیف فیلیموبیمه شک دار نگیر!نرم افزار بهای تمام شده شُماران سیستم
تبلیغات
  • تبلیغات بنری : 09031706847 (واتس آپ)
  • رپرتاژ و بک لینک: 09945612833

كلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ است و هرگونه بهره ‌برداری غیرتجاری از مطالب و تصاویر با ذكر نام و لینک منبع، آزاد است. © 1393/2014
بازگشت به بالای صفحه