از قدیم گفته اند «یک دست صدا ندارد» و شاید این عبارت هیچ جا به اندازه دنیای کسب و کار کاربرد نداشته باشد. جمله ای ساده اما پر از نکات کلیدی. در دنیای کسب و کار دقیقا همین ماجرا برقرار است. اگر برندی بخواهد به تنهایی، بدون تعامل و همکاری مسیر موفقیت را طی کند، دیر یا زود صدای پای شکست را خواهد شنید. شاید بتواند مدتی روی پای خود بایستد، اما اگر می خواهد بدود، باید دست در دست برندهای دیگر بگذارد.
بازار امروز صحنه ای پرهیاهو و رقابتی است. هیچ شرکتی جزیره ای مستقل نیست که بتواند بدون اتکا به دیگران، رشد کند یا حتی بقا داشته باشد. همانطور که در روابط انسانی، پیوندها می توانند منبع قدرت و اعتبار باشند، در دنیای برندها هم رابطه با دیگر کسب و کارها می تواند رمز ماندگاری، توسعه و نفوذ باشد.
شاید در گذشته برندها بیشتر به تعامل با مشتریان نهایی فکر می کردند، اما امروز، روابط بین برندها یا همان روابط B2B به یکی از کلیدی ترین مولفه های موفقیت تبدیل شده اند. تفاهم با تامین کنندگان، اتحاد با شرکای تجاری، هم افزایی با برندهای مکمل و حتی رقابت هوشمندانه با برندهای مشابه، همه بخشی از این معادله پیچیده اند.
روابط B2B مثل یک پل هستند؛ پلی میان فرصت ها، ظرفیت ها و به زبان خودمانی میان آنچه هست و آنچه می تواند باشد، اما ساختن این پل نیاز به مهارت دارد. باید بدانید چطور گفت وگو کنید و اعتماد متقابل بسازید.
ما در این مقاله قصد داریم اصول توسعه روابط برند در حوزه B2B را بررسی کنیم. اصولی که هر کدام همچون آجرهایی هستند برای ساختن پلی مستحکم میان برندها. اگر می خواهید بدانید چگونه می توان برندتان را از یک بازیگر تنها به عضوی اثرگذار در شبکه ای از روابط هوشمندانه تبدیل کرد، با ما همراه باشید.
اصل اول: اعتماد، بنای رابطه ای ماندگار
اگر بخواهیم توسعه رابطه میان دو برند را با ساختن یک خانه مقایسه کنیم، اعتماد همان پی سنگین و پنهانی است که همه چیز بر دوش آن بنا می شود. بدون این عنصر کلیدی هیچ رابطه ای دوام نمی آورد. برندها مانند انسان ها در دنیایی پر از ریسک و رقابت زندگی می کنند و تنها زمانی حاضر به شراکت می شوند که بتوانند پشت شان را به هم گرم کنند.
مطلب مرتبط: اصول مذاکره در کسب و کارهای B2B
اعتماد در روابط B2B یک شبه به وجود نمی آید. باید در گذر زمان، از دل رفتار حرفه ای، شفافیت در تعامل و پایداری در وعده ها ساخته شود. وقتی برند الف با برند ب وارد همکاری می شود، انتظار دارد اطلاعات حساسش محفوظ بماند، توافق ها رعایت شوند و هر اقدامی در راستای منافع مشترک باشد. درست مانند دو کوهنورد که اگر یکی بی احتیاطی کند، دیگری را هم به سقوط می کشاند.
یکی از مهمترین نشانه های وجود اعتماد در روابط برندها، قابلیت اتکا است. وقتی یک برند بتواند روی برنامه ریزی های طرف مقابل حساب کند، حتی در شرایط بحرانی، یعنی رابطه از مرحله کلمات عبور کرده و به مرحله باور رسیده است. برندهایی که به دنبال توسعه روابط بلندمدت هستند، باید نشان دهند که نه تنها توانایی، بلکه انگیزه لازم برای حمایت متقابل را نیز دارند.
شفاف سازی انتظارات، مستندسازی تعهدات و اجتناب از وعده های مبهم از جمله اقداماتی هستند که می توانند بذر اعتماد را در دل رابطه بکارند. البته، هیچ گاه نباید فراموش کرد که اعتماد همچون شیشه است؛ اگر ترک بردارد، حتی اگر ترمیم شود، اثرش باقی خواهد ماند. پس حفظ آن مهمتر از ساختنش است.
در نهایت، اگر برندی بخواهد روابط B2B پایداری داشته باشد، باید طوری رفتار کند که طرف مقابل، نبودنش را حس کند. این احساس، یعنی آن برند توانسته در میدان پرهیاهوی بازار، شریک قابل اعتمادی باشد؛ همانی که همه برندها آرزویش را دارند.
اصل دوم: ارتباط موثر؛ هنر شنیدن
بیشتر برندها در روابط خود به دنبال این هستند که چه بگویند، اما آنچه واقعا تفاوت ایجاد می کند، این است که چگونه گوش بدهند. ارتباط موثر در روابط B2B یعنی فراتر رفتن از ارسال پیام ها و رسیدن به سطحی از تعامل که هر دو طرف احساس کنند شنیده و درک شده اند. یکی از بزرگ ترین اشتباهات برندها این است که تصور می کنند چون پیام شان را فرستاده اند، کار تمام شده است. اما ارتباط تاثیرگذار یعنی فهم متقابل. بدین معنا که وقتی برند شما از برنامه توسعه محصول می گوید، برند مقابل بتواند آن را در چارچوب نیازهای خودش معنا کند. یعنی هر پیام نه صرفا برای اطلاع، بلکه برای درک، دریافت و بازخورد طراحی شود.
ارتباط موثر نیازمند زیرساخت هایی هست. از ابزارهای دیجیتال گرفته تا زبان مشترک و فرهنگ سازمانی، اما مهمتر از همه، نیازمند ذهن باز و نیت صادقانه برای فهمیدن است. گاهی یک تماس تلفنی مؤثرتر از 10 ایمیل رسمی عمل می کند، اگر در آن، همدلی و توجه واقعی باشد.
در روابط کاری ارتباط تنها میان مدیران فروش یا تیم های بازاریابی جریان ندارد. از بخش لجستیک تا منابع انسانی، از برنامه ریزان مالی تا تیم های فنی همه باید درک مشترکی از اهداف و فرآیندهای طرف مقابل داشته باشند. این گستره ارتباط، اگر با هماهنگی مدیریت شود، به خلق یک شبکه هم افزا می انجامد. در نهایت، ارتباط مؤثر در روابط برند به معنای توانایی ایجاد فضای گفت وگو است، نه صرفا انتقال پیام. فضایی که در آن، پرسش ها ارزشمندند، مخالفت ها محترم و توافق ها واقعی. چنین ارتباطی نه تنها مانع سوءتفاهم ها می شود، بلکه راه را برای خلق فرصت های تازه هموار می سازد.
مطلب مرتبط: ایجاد تمایز برای برند در عرصه B2B
اصل سوم: یافتن منافع مشترک؛ سوخت موتور رابطه های بلندمدت
هر رابطه ای حتی در دنیای کسب و کار، اگر فقط یک طرفه باشد، عمر کوتاهی خواهد داشت. روابط B2B هم از این قاعده مستثنا نیستند. برندها زمانی حاضر به همکاری، سرمایه گذاری و هم افزایی هستند که احساس کنند در این مسیر چیزی بیش از وظیفه نصیب شان می شود؛ منافعی که مشترکند و قابل لمس.
تعریف منافع مشترک نیازمند گفت وگوی صادقانه و شفاف است. برند الف باید بداند برند ب به دنبال چیست و بالعکس. گاهی این منافع ممکن است اقتصادی باشد؛ مثل سود بیشتر، سهم بازار بزرگ تر یا کاهش هزینه ها، اما در بسیاری مواقع ارزش های غیرمادی مثل اعتبار برند، نوآوری مشترک یا توسعه بازارهای جدید به مراتب مهمترند.
مشکل زمانی ایجاد می شود که یکی از طرفین، منافع خود را در مرکز قرار دهد و سهم شریک را نادیده بگیرد. این همان جایی است که اعتماد آسیب می بیند و رابطه وارد فاز تردید و تعلیق می شود، اما وقتی هر دو برند با نگاهی برد-برد وارد میدان شوند، رابطه نه تنها پایدار می ماند، بلکه از دل آن، همکاری های تازه ای نیز متولد می شود. برای شناسایی و تثبیت منافع مشترک، ابزارهایی مثل جلسات مشترک استراتژیک، تدوین برنامه های مشارکتی و حتی تحقیقات بازار مشترک بسیار مؤثرند. برندهایی که حاضرند کمی زمان بگذارند تا نگاه طرف مقابل را بشنوند، بهتر می توانند نقاط اتصال را بیابند و از آن فرصت بسازند.
در پایان، هیچ چیزی مانند احساس «با هم بُردن» نمی تواند دو برند را به یکدیگر وفادار نگه دارد. وقتی برندها حس کنند موفقیت شان گره خورده به موفقیت شریک شان، رابطه از مرحله همکاری عبور کرده و به مرحله اتحاد واقعی می رسد و این همان نقطه ای است که رشدِ ماندگار از آن آغاز می شود.
اصل چهارم: پایداری در تعامل؛ رابطه برندها یک مسابقه سرعت نیست
بعضی ها فکر می کنند کافی است در ابتدای رابطه، چند قدم تند بردارند و چند توافق پرزرق و برق بنویسند، تا همه چیز حل شود، اما روابط B2B نه دوی صد متر است، نه پرش از مانع؛ این روابط بیشتر به یک پیاده روی طولانی شباهت دارد؛ ماجرا جالب شد، نه؟
پایداری در تعامل یعنی استمرار تماس ها، تداوم گفت وگو و پیگیری مداوم دغدغه های مشترک. برندهایی که فقط در زمان عقد قرارداد یا هنگام بحران ظاهر می شوند، در واقع نقشی شبیه مهمان های ناخوانده دارند. روابط سالم نیاز به مراقبت دارند؛ همانطور که باغچه ای برای گل دادن، به آبیاری مداوم نیاز دارد. این پایداری گاهی در قالب جلسات ماهانه، گزارش های دوره ای یا حتی پیام های ساده ای برای بررسی رضایت شکل می گیرد. نباید فراموش کرد که رابطه برندها مثل هر رابطه انسانی، اگر بی خبر رها شود، آرام آرام سرد می شود. یک سلام به موقع یا یک احوال پرسی حرفه ای می تواند شکاف ها را پر کند.
مطلب مرتبط: برندهای قابل اعتماد در عرصه B2B و ویژگی های اصلی آنها
پایداری همچنین به معنای تعهد در شرایط سخت است. وقتی همه چیز خوب پیش می رود، حفظ تعامل آسان است، اما برندهایی که در شرایط بحرانی هم کنار شریک خود می مانند، وفاداری واقعی را نشان می دهند. این پایداری گاهی مهمتر از سود است؛ چون نشانه ای از اصالت رابطه دارد. در مجموع، تعامل پایدار نه تنها روابط را گرم نگه می دارد، بلکه اعتماد را عمیق تر می کند. اگر برندها بخواهند روابط شان صرفا مقطعی نباشد، باید بیاموزند که در صحنه ماندن مهمتر از ورود باشکوه است.
اصل پنجم: انطباق پذیری؛ رمز زنده ماندن در یک جهان متغیر
هیچ دو برند مشابه هم نیستند. هر کدام فرهنگ، ساختار، اهداف و حتی زبان خاص خود را دارند. در این میان، برندهایی موفق ترند که توانایی تطبیق با واقعیت های طرف مقابل را دارند. تطبیق پذیری یعنی دیدن دنیا از پنجره دیگران، نه فقط از قاب خود.
تغییرات بازار، نوسان های اقتصادی، تحولات فناوری یا حتی تغییر در مدیریت می تواند رابطه برندها را تحت تأثیر قرار دهد، اما برندهایی که ذهنی باز و رویکردی منعطف دارند، به جای گله و عقب نشینی، دنبال راه حل های تازه می گردند. آنها فهمیده اند که هیچ رابطه ای همیشه روی خط مستقیم حرکت نمی کند.
انطباق پذیری یعنی گاهی لازم است سیاست های همکاری را بازبینی کنیم، چارچوب قراردادها را منعطف تر بنویسیم یا حتی سبک ارتباط را با شرایط جدید وفق دهیم. مثلاً اگر برند مقابل وارد فاز توسعه بین المللی شده، شاید لازم باشد جلسات به زبان انگلیسی برگزار شوند یا فرآیندهای گزارش گیری تغییر کنند.
این اصل به ویژه در همکاری های بلندمدت حیاتی است. برندهایی که اصرار دارند همه چیز مطابق قواعد خودشان پیش برود، معمولا یا تنها می مانند یا به زودی دچار اصطکاک می شوند، اما آنها که گوش شنوا دارند و پاهای چابک می توانند هر جاده ای را با شریک شان همقدم شوند.
در نهایت، تطبیق پذیری یک هنر است؛ هنر حفظ اصالت در عین انعطاف. برندی که می تواند با شرایط تازه هماهنگ شود، هم نشانه بلوغ دارد، هم ظرفیت رشد و این دقیقاً همان چیزی است که دیگر برندها را به ادامه مسیر با او ترغیب می کند.
اصل ششم: خلق ارزش مشترک؛ وقتی دو برند با هم می درخشند
همکاری میان برندها نباید صرفاً برای رفع نیازهای فردی باشد؛ هدف نهایی باید خلق ارزشی باشد که هیچ کدام به تنهایی از پس آن برنمی آمدند. این ارزش می تواند محصولی نوآورانه باشد، یک تجربه کاربری خاص یا حتی تغییر نگرش بازار نسبت به یک صنعت. برندهایی که بتوانند به جای رقابت صرف، به دنبال هم افزایی بروند، معمولا دستاوردهایی خلق می کنند که فراتر از انتظار است. مثلاً تصور کن یک شرکت فناوری با یک برند آموزش آنلاین همکاری کند؛ نتیجه می تواند یک پلتفرم آموزشی هوشمند باشد که هم از تکنولوژی بهره می برد، هم از محتوای تخصصی. این همان ارزش مشترک است؛ چیزی تازه، که از دل همکاری بیرون آمده.
خلق ارزش مشترک نیازمند برنامه ریزی دقیق و گفت و گوهای شفاف است. برندها باید بدانند چه چیزی می توانند روی میز بگذارند و در مقابل، چه چیزی به دست خواهند آورد. این فرآیند، اگر به درستی طراحی شود، می تواند به مزیتی رقابتی برای هر دو طرف تبدیل شود.
مطلب مرتبط: فروش بیشتر در کسب و کارهای B2B
از سوی دیگر، وقتی برندها بر سر خلق ارزش مشترک توافق کنند، تعهدشان به رابطه نیز عمیق تر می شود. آنها دیگر فقط به منافع کوتاه مدت فکر نمی کنند، بلکه چشم اندازی وسیع تر می بینند که در آن، موفقیت شان به موفقیت شریک گره خورده است. در پایان باید گفت روابطی که صرفاً برای بقا شکل می گیرند، شاید چند صباحی دوام بیاورند، اما آنهایی که بر پایه خلق بنا شده اند، مسیر پیشرفت را هموارتر می کنند و چه چیزی ارزشمندتر از آنکه دو برند، با هم بدرخشند؟
سخن پایانی
در دنیایی که تغییرات بازار لحظه ای اتفاق می افتد و رقابت تا مرز بی رحمی پیش می رود، آنچه یک برند را سرپا نگه می دارد نه فقط کیفیت محصول است و نه تبلیغات پرزرق وبرق؛ بلکه روابطی است که با دیگر برندها می سازد، حفظ می کند و عمیق تر می سازد.
اگر کسب و کاری هستید که به دنبال رشد واقعی اید، باید از این اصول نه فقط به عنوان توصیه های تئوریک، بلکه به مثابه نقشه راه استفاده کنید. گاهی لازم است وقت بگذارید برای شناخت بهتر شریک تجاری تان؛ گاهی باید صبوری کنید تا اعتماد شکل بگیرد و گاهی هم باید غرورتان را کنار بگذارید و با واقعیت های تازه هماهنگ شوید. اینها هزینه نیستند، سرمایه گذاری اند؛ سرمایه گذاری روی روابطی که به جای دیوار، پل می سازند.
در بازار امروز هیچ کس به تنهایی قهرمان نمی شود. موفقیت یک برند بیش از هر چیز در گرو روابطی است که بلد است چگونه بسازد و نگه دارد. پس اگر می خواهید برندتان در میان رقبای همیشه سرزنده دیده شود، بهتر است از همین حالا دست به کار شوید.
منابع: