دفتر کار یک مدیر ارشد در سال ۱۹۷۰ را در ذهن خود مجسم کنید. دیوارهایی پوشیده از چوب، یک میز بزرگ و صندلی چرمی که صاحبش را بالاتر از تمام مراجعه کنندگان قرار می دهد. در آن دوران مدل رهبری روشن و تعریف شده بود. رهبر، ژنرالی بود بر فراز تپه که با تکیه بر تجربه، دانش و یک سلسله مراتب سفت و سخت به سربازانش دستور حمله می داد. اطلاعات به صورت قطره چکانی از بالا به پایین جریان داشت و موفقیت حاصل تصمیمات قاطع و درستی بود که در همان اتاق دربسته گرفته می شد. آن رهبر تجاری یک پاسخ دهنده بود؛ یک دانای کل که پاسخ تمام سوالات را در اختیار داشت. این مدل برای دهه ها کارآمد بود، اما امروزه تلاش برای رهبری با این ابزارهای قدیمی، مانند تلاش برای مسیریابی در یک کلانشهر مدرن با یک نقشه قرون وسطایی است؛ تلاشی که نه تنها بیهوده، بلکه خطرناک است.
جهان امروز دیگر یک میدان نبرد با قواعد مشخص نیست؛ بیشتر شبیه یک اکوسیستم پیچیده، غیرقابل پیش بینی و دائما در حال تغییر است. هوش مصنوعی شغل ها را بازتعریف می کند، تغییرات اقلیمی زنجیره های تامین را تهدید و بحران های جهانی مدل های کسب و کار را در یک چشم به هم زدن منسوخ می کنند.
در چنین دنیایی، بزرگترین خطر برای یک رهبر تجاری داشتن تمام پاسخ هاست. در عوض، حیاتی ترین مهارت های رهبری در آینده توانایی پرسیدن بهترین سوال ها، پذیرش فروتنانه ندانستن و ساختن محیطی است که در آن هوش جمعی بتواند بهترین مسیر را در میان آشوب پیدا کند. این مقاله کالبدشکافی همین مهارت های نوین است؛ مهارت هایی که تفاوت میان رهبران موزه ای آینده و معماران موفق فردای کسب و کار را رقم خواهند زد.
چرا مدل فرمانده و سرباز منقرض شده است؟

عامل اصلی این دگرگونی تغییر ماهیت کسب و کار است. در اقتصاد صنعتی ارزش در کارایی و تکرارپذیری بود، اما در اقتصاد دانشبنیان امروز ارزش در خلاقیت، نوآوری و سرعت انطباق نهفته است. در چنین فضایی یک رهبر که در رأس یک هرم اطلاعاتی نشسته به جای آنکه یک دارایی باشد، به یک گلوگاه تبدیل می شود. او به تنهایی نمی تواند سریع تر از هوش جمعی تیمش یاد بگیرد، ایده پردازی کند یا خود را با شرایط جدید تطبیق دهد.
رهبری تجاری مدرن دیگر به معنای داشتن قدرت بر روی دیگران نیست، بلکه به معنای توزیع قدرت در میان آنهاست. این یک شیفت پارادایم از مدیریت منابع انسانی به پرورش استعدادهای انسانی است. رهبر آینده یک کنترل کننده نیست؛ او یک باغبان است. او گیاهان را مجبور به رشد نمی کند، بلکه بهترین خاک را فراهم می آورد، علف های هرز را از میان برمی دارد و اطمینان حاصل می کند که هر گیاهی به اندازه کافی نور خورشید دریافت می کند تا به حداکثر پتانسیل خود برسد.
مطلب مرتبط: هنر رهبری تجاری در دنیای امروز: چگونه از یک مدیر به رهبر تجاری تبدیل شویم؟
جعبه ابزار جدید رهبری تجاری: سه قابلیت کلیدی برای دنیای ناشناخته

برای بقا و موفقیت در این اکوسیستم جدید رهبران باید جعبه ابزار ذهنی خود را به طور کامل به روزرسانی کنند. هوش هیجانی (EQ) و هوش منطقی (IQ) که برای دهه ها به عنوان دو بال موفقیت شناخته می شدند، امروز دیگر کافی نیستند. آنها به پیش نیاز تبدیل شده اند و سه قابلیت جدید در مرکز توجه قرار گرفته اند.
ضریب انطباق پذیری (AQ)؛ عضله بقا در توفان

ضریب انطباق پذیری (Adaptability Quotient) توانایی یک فرد برای سازگاری سریع و موثر با شرایط متغیر و نامطمئن است. این یک مهارت منفعل و واکنشی نیست، بلکه یک توانایی فعال برای دیدن فرصت در دل بحران است. رهبری با AQ بالا در برابر تغییر مقاومت نمی کند، بلکه از آن استقبال می نماید. او فرهنگ آزمون و خطا را تشویق می کند و به تیمش اجازه می دهد تا با خیال راحت، مسیرهای جدید را امتحان کرده و حتی شکست بخورند. شرکت کداک را در نظر بگیرید که با وجود اختراع دوربین دیجیتال، به دلیل عدم انطباق پذیری با دنیای جدید و وابستگی به مدل کسب و کار قدیمی فیلم، از اوج به ورشکستگی رسید. در مقابل، نتفلیکس از یک شرکت اجاره دی وی دی، به یک غول استریمینگ و سپس به یک استودیوی تولید محتوای جهانی تبدیل شد؛ نمایشی خیره کننده از قدرت AQ در سطح سازمانی.
ضریب کنجکاوی (CQ)؛ سوخت موتور نوآوری

در دنیایی که پاسخ ها به سرعت منسوخ می شوند، توانایی پرسیدن سوالات قدرتمند به یک ابرقدرت تبدیل شده است. ضریب کنجکاوی (Curiosity Quotient) یک میل سیری ناپذیر برای یادگیری، کشف و به چالش کشیدن وضع موجود است. رهبران کنجکاو، باور دارند که بهترین ایده ها می توانند از هر جایی و از هر کسی در سازمان سرچشمه بگیرند. آنها فرهنگ «چرا؟» و «چه می شد اگر؟» را در سازمان خود نهادینه می کنند. آنها شنوندگانی مشتاق هستند و به جای آنکه اولین نفری باشند که صحبت می کنند، آخرین نفری هستند که پس از شنیدن تمام دیدگاه ها، نظر خود را بیان می کنند. این کنجکاوی، پادزهر غرور و پیش فرض های ذهنی است و سازمان را در یک حالت یادگیری دائمی نگه می دارد.
مطلب مرتبط: مهارت هایی برای تبدیل شدن به رهبر تجاری بهتر
ضریب همدلی؛ زبان مشترک انسان و ماشین

شاید به نظر متناقض بیاید، اما هرچه هوش مصنوعی پیشرفته تر می شود، مهارت های عمیقا انسانی مانند همدلی، ارزشمندتر می شوند. در حالی که ماشین ها وظایف تحلیلی و تکراری را برعهده می گیرند، این توانایی درک احساسات، ایجاد ارتباطات معنادار و خلق یک محیط کار با امنیت روانی است که وجه تمایز رهبران انسان خواهد بود. همدلی در قرن بیست و یکم، فراتر از ابراز همدردی ساده است. این به معنای درک فعالانه دیدگاه های متنوع فرهنگی، نسلی و فکری در یک تیم جهانی است. این توانایی، چسبی است که یک تیم را حتی در شرایط دورکاری و پراکندگی جغرافیایی، در کنار یکدیگر منسجم نگه می دارد.
معماری همکاری: رهبر به مثابه یک شبکه ساز بزرگ

مشکلات آینده، مانند پایداری محیط زیست یا امنیت سایبری، آنقدر پیچیده و چندوجهی هستند که هیچ فرد، دپارتمان یا حتی شرکتی به تنهایی قادر به حل آنها نخواهد بود. در نتیجه، یکی دیگر از حیاتی ترین مهارت های رهبران آینده، توانایی تسهیل «همکاری رادیکال» است. این به معنای شکستن دیوارهای سنتی میان بخش های مختلف یک سازمان (مانند بازاریابی، فنی و فروش) و حتی فراتر از آن، ایجاد ائتلاف هایی میان شرکت ها، دانشگاه ها و نهادهای دولتی است.
رهبر آینده یک متخصص در یک رشته خاص نیست، بلکه یک «یادگیرنده همه فن حریف» با تفکر سیستمی است. او می تواند زبان متخصصان رشته های مختلف را بفهمد و آنها را حول یک ماموریت مشترک، متحد کند. او یک معمار پل است؛ پلی میان ایده های به ظاهر بی ربط، پلی میان انسان های با تخصص های گوناگون و پلی میان سازمان خود و دنیای بیرون.
قطب نمای اخلاقی: درخشش در عصر هوش مصنوعی

با قدرت گرفتن ابزارهایی مانند هوش مصنوعی، سوالات اخلاقی جدیدی مطرح می شود. چگونه از داده های مشتریان به صورت مسئولانه استفاده کنیم؟ الگوریتم های ما تا چه حد شفاف و منصفانه هستند؟ تصمیمات ما چه تاثیری بر جامعه و محیط زیست دارد؟ رهبران فردا نمی توانند این سوالات را به بخش حقوقی یا دپارتمان مسئولیت اجتماعی واگذار کنند. یک قطب نمای اخلاقی قوی و تفکر مبتنی بر پیامد، به بخشی جدایی ناپذیر از کیت ابزار رهبری تبدیل خواهد شد. شفافیت، مسئولیت پذیری و تعهد به خلق ارزشی که فراتر از سود سهامداران باشد، معیارهایی هستند که بهترین استعدادها و وفادارترین مشتریان را به سمت یک برند جذب خواهند کرد.
مطلب مرتبط: نکاتی که قبل از تبدیل شدن به یک رهبر تجاری باید بدانید
سخن پایانی
تبدیل شدن به یک رهبر برای آینده، یک فرآیند بیرونی برای یادگیری چند تکنیک جدید نیست؛ این یک سفر درونی برای بازسازی هویت و فرو ریختن باورهای قدیمی است. این به معنای جایگزین کردن «دانستن» با «یادگرفتن»، «کنترل کردن» با «توانمند ساختن» و «رقابت کردن» با «همکاری کردن» است.
رهبر آینده، شبیه به هنرمندان دوره رنسانس است. آنها در چندین رشته، از هنر و علم گرفته تا فلسفه، سررشته داشتند. آنها کنجکاو، سازگار و استاد تلفیق ایده های به ظاهر متضاد بودند. امروز، ما نیز در آستانه یک رنسانس جدید در دنیای کار قرار داریم. رهبرانی که بتوانند این روحیه رنسانس را در خود و سازمان شان بدمند، نه تنها در این دنیای پرآشوب زنده خواهند ماند، بلکه آن را شکل خواهند داد و آینده ای را خواهند ساخت که هم هوشمندتر و هم انسانی تر است.
منابع:
https://alcaldiasancristobal.gob.ve/
https://pkmmuka.cianjurkab.go.id/
https://collegiogeometri.mb.it/