باور کنید یا نه، اکثر مردم معتقدند که جهان کسب و کار با بحران رهبری روبه رو است؟ این فقط یک آمار نیست؛ این یک اعلام خطر است. در دورانی که بی اعتمادی به نهادها و برندها به اوج رسیده و ابهام پیش فرض ذهنی همگان شده است، رهبران کسب و کار یا در آتش این بحران می سوزند یا از دل آن ققنوس وار متولد می شوند.
اما چگونه می توان از گزینه دوم بود؟ این مقاله صرفا مجموعه ای از توصیه ها نیست؛ بلکه کالبدشکافی چهارستون اصلی رهبری تجاری است که در متلاطم ترین اقیانوس های کسب و کار نه تنها سازمان را شناور نگه می دارد، بلکه آن را به سمت ساحل امید هدایت می کند. سفری به ژرفای روانشناسی اعتماد و استراتژی بقا در دنیای آشوب زده امروز پیش روی شماست. پس با ما همراه شوید.
فرمان اول: لنگرگاه ثبات و فانوس دریایی شفافیت

ذهن انسان از خلأ اطلاعاتی بیزار است. در غیاب داده های روشن بدترین سناریوهای ممکن را به هم می بافد و این سناریوها بذر اضطراب، فلج تحلیلی و مقاومت در برابر هرگونه تغییر را در سازمان می کارند. تحقیقی که توسط موسسه گلوب اسکن انجام شده نشان می دهد ۷۸ درصد مردم حس می کنند دنیا با سرعتی غیرقابل تحمل در حال تغییر است. آنها در یک بحران چندگانه به سر می برند؛ حسی فلج کننده از اینکه بحران های متعدد در مکان های متعدد با پیامدهای متعدد به طور همزمان رخ می دهند.
رهبر تجاری موثر در چنین شرایطی نقش یک لنگرگاه را بازی می کند. وظیفه او خلق اطمینان کاذب نیست، بلکه ایجاد شفافیت قابل اتکا است. او نمی تواند آینده را پیش بینی کند، اما می تواند به طور شفاف توضیح دهد که چه چیزهایی را می دانیم، چه چیزهایی را نمی دانیم و برنامه ما برای کشف نادانسته ها چیست. این تمایز میان اطمینان و شفافیت هسته اصلی این فرمان است.
ارائه ثبات و شفافیت یک استراتژی دو وجهی است. از یک سو، با ارتباطات منظم، آرام و صادقانه اضطراب تیم را مدیریت می کند. وقتی کارمندان بدانند که در یک بازه زمانی مشخص (مثلا هر دوشنبه) گزارشی شفاف از وضعیت دریافت خواهند کرد، حتی اگر خبرها ایده آل نباشند، بخش زیادی از عدم قطعیت روانی آنها کاهش می یابد.
مطلب مرتبط: چگونه یک رهبر تجاری واقعی را تشخیص دهیم؟
از سوی دیگر، این شفافیت به تخصیص منابع ذهنی و عملیاتی کمک می کند. وقتی تیم می داند چه متغیرهایی ثابت و چه متغیرهایی در گذار هستند، انرژی خود را صرف حدس و گمان نمی کند، بلکه بر حل مسائل واقعی متمرکز می شود. به یاد داشته باشید، در یک توفان سهمگین، کاپیتان نمی تواند به خدمه قول دریا و آسمانی آرام را بدهد، اما می تواند با صدایی محکم و نقشه ای روشن، مسیر خروج از توفان را نشان دهد. این خود، بزرگ ترین منبع امید است.
فرمان دوم: قطب نمای اخلاقی و معماری اعتماد

یکی از تکان دهنده ترین آمارهای بحران رهبری تجاری مربوط به موسسه فوربس است. براساس گزارش این موسسه بسیاری از مشتریان در سراسر دنیا باور دارند رهبران تجاری و مدیران به طور عمدی سعی در گمراه کردن آنها دارند. این آمار فقط یک عدد نیست، بلکه نمایانگر یک زخم عمیق بر پیکره اعتماد اجتماعی است. در دنیای کسب و کار این بی اعتمادی می تواند کشنده باشد. وقتی پایه های اعتماد فرو می ریزد، همکاری، نوآوری و تعهد نیز به دنبال آن سقوط می کنند.
رهبری موثر در چنین فضایی نیازمند یک قطب نمای اخلاقی تزلزل ناپذیر است. این قطب نما چیزی نیست جز یکپارچگی. یکپارچگی یعنی انطباق کامل میان حرف و عمل. رهبری که از اهمیت نوآوری سخن می گوید اما کوچک ترین شکست ها را به شدت مجازات می کند، یکپارچگی ندارد.
رهبری که ارزش کار تیمی را ستایش می کند اما در خفا، کارمندان را علیه یکدیگر تحریک می کند، فاقد این ویژگی است. کارکنان شاید به حرف های شما گوش دهند، اما رفتار شما را باور می کنند. این اصل بنیادین روانشناسی اجتماعی است.
برای ساختن این یکپارچگی شفافیت نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت است. مردم از چیزی که آن را درک نمی کنند، می ترسند و به آن بی اعتماد می شوند. شفافیت در تصمیم گیری ها، یعنی به اشتراک گذاشتن چرایی پشت چیستی اقدامات.
وقتی ساتیا نادلا سکان هدایت مایکروسافت را در دست گرفت، شرکت در یک بحران استراتژیک و هویتی قرار داشت. اولین گام های او ایجاد شفافیت در مورد چالش ها و چرایی تغییر جهت شرکت از موبایل و دستگاه ها به ابر و هوش مصنوعی بود. او قول موفقیت نداد، اما نقشه راه و منطق پشت آن را با همه به اشتراک گذاشت. این شفافیت، پایه های اعتماد را برای یکی از بزرگ ترین بازآفرینی های تاریخ شرکت های فناوری بنا نهاد. به خاطر داشته باشید، اعتماد مانند یک حساب بانکی است؛ با صداقت و یکپارچگی سپرده گذاری می کنید و با هر اقدام مبهم یا متناقض، از آن برداشت می کنید. در دوران بحران، این حساب بانکی باید همیشه پر باشد.
مطلب مرتبط: درس های رهبری تجاری از کارآفرینان موفق
فرمان سوم: رادار همدلی و سرمایه گذاری بر انسانیت

بخش بزرگی از جمعیت جهان از همه چیز در هراسند: از دست دادن شغل، تورم، تغییرات اقلیمی و جنگ اطلاعاتی. در این دریای پرتلاطم اضطراب مردم به دنبال رهبرانی هستند که آنها را بفهمند و برای شان اهمیت قائل شوند.
همدلی و شفقت در رهبری تجاری مهارت های نرم و تجملی نیستند؛ آنها ابزارهای حیاتی برای جمع آوری داده های انسانی هستند. رهبری که فاقد همدلی است، در واقع از یک حس حیاتی محروم است. او نبض احساسی تیم خود را حس نمی کند، نشانه های فرسودگی را نمی بیند و ریشه های عمیق مشکلات عملکردی را درک نمی کند. در مقابل، رهبر همدل از طریق پرسیدن، گوش دادن فعال و تلاش برای درک دیدگاه های دیگران، به لایه های پنهان اطلاعاتی دسترسی پیدا می کند که در هیچ گزارش عملکردی یافت نمی شود.
در سال ۲۰۱۵ شرکت یونایتد ایرلاینز با یک بحران بزرگ در روابط عمومی مواجه شد، زمانی که نقص فنی گسترده باعث سرگردانی هزاران مسافر شد. مدیرعامل وقت به جای ابراز همدلی فوری بیانیه ای خشک و فنی منتشر کرد که خشم عمومی را دوچندان کرد.
در مقابل، چند سال بعد و تحت رهبری تجاری جدید رویکرد شرکت در مواجهه با بحران ها کاملا دگرگون شد و همدلی با مسافران در اولویت ارتباطات قرار گرفت. این تغییر نشان داد که همدلی یک استراتژی قدرتمند برای بازسازی اعتماد و ترمیم برند است. رهبران بزرگ می دانند که در پایان روز، کسب وکارها توسط انسان ها و برای انسان ها اداره می شوند و نادیده گرفتن این حقیقت، نسخه تضمینی شکست در بلندمدت است.
فرمان چهارم: هنر الگوسازی و رهبری تجاری از طریق عمل

چرا کودکان بیش از آنکه از پندهای والدین بیاموزند، از رفتارهای شان الگوبرداری می کنند؟ ما با مشاهده، تقلید و الگوبرداری از دیگران، به خصوص افرادی که در جایگاه قدرت یا نفوذ قرار دارند، یاد می گیریم. حال این آمار را در کنار این نظریه قرار دهید: اغلب مردم هیچ الگوی عمومی را که بتوانند او را تحسین و از او الگوبرداری کنند، نمی بینند.
این خلأ الگو یک فرصت استثنایی برای رهبران کسب و کار فراهم می کند تا به مدلی قدرتمند برای تیم خود تبدیل شوند. رهبری با الگو بودن صرفا یک شعار مدیریتی نیست؛ بلکه موثرترین مکانیسم انتقال فرهنگ و ارزش ها در یک سازمان است. وقتی یک رهبر تجاری در شرایط سخت، آرامش خود را حفظ می کند، به جای سرزنش، به دنبال راه حل می گردد و مسئولیت شکست ها را برعهده می گیرد، به طور غیرمستقیم به تمام سازمان آموزش می دهد که رفتار صحیح در مواجهه با بحران چیست.
زمانی که فروشگاه های زنجیره ای تارگت در آمریکا با یکی از بزرگ ترین حملات هکری و سرقت اطلاعات مشتریان در تاریخ خود روبه رو شد، مدیرعامل وقت، گرگ استاینهافل، نه تنها مسئولیت کامل را پذیرفت، بلکه در نهایت از سمت خود استعفا داد. این اقدام، یک پیام قدرتمند به کل سازمان و بازار بود: در فرهنگ تارگت، مسئولیت پذیری در بالاترین سطح معنا پیدا می کند. این الگوسازی، هرچند پرهزینه، به بازسازی بلندمدت اعتماد مشتریان کمک شایانی کرد.
مطلب مرتبط: هنر رهبری تجاری در دنیای امروز
رهبران موثر می دانند که همیشه زیر ذره بین هستند. نحوه مدیریت جلسات پرتنش، نحوه واکنش به اخبار بد، نحوه برخورد با کارمندی که اشتباه کرده، همگی درس های عملی هستند که به مراتب از هر کارگاه آموزشی تاثیرگذارترند. در خلأ الگوهای اجتماعی، یک رهبر کسب وکار که ثبات، یکپارچگی و همدلی را در عمل زندگی می کند، نه تنها یک مدیر، بلکه به یک مرجع الهام بخش تبدیل می شود.
سخن پایانی
رهبری تجاری در دنیای امروز دیگر مدیریت یک کشتی در آب های آرام نیست؛ بلکه شباهت بیشتری به هدایت یک کشتی یخ شکن در قطب شمال دارد. شما باید دائما در حال شکستن یخ های عدم قطعیت، مسیریابی با قطب نمای درونی، مراقبت از سلامت خدمه در سرمای طاقت فرسا و نشان دادن شجاعت در عمل باشید. این چهار فرمان تاکتیک های مجزا برای شرایط بحرانی نیستند، بلکه اجزای یکپارچه یک فلسفه رهبری هستند که سازمان را در برابر هر توفانی مقاوم می کنند. در نهایت، وظیفه یک رهبر بزرگ فراتر از مدیریت بحران است؛ وظیفه او خلق امید است؛ امیدی که نه بر پایه وعده های پوچ، بلکه بر ستون های محکم ثبات، اعتماد و انسانیت بنا شده باشد.
منابع: