هزاران سال است که ما انسان ها دور آتش جمع می شویم. نه فقط برای گرما، بلکه برای شنیدن قصه ها. آتش اولین سینمای بشریت بود؛ جایی که یک نفر با روایت داستان شکار یا سفر به سرزمینی دور یک قبیله را به یکدیگر پیوند می زد و یک هویت مشترک خلق می کرد. این نیاز بنیادین به داستان و تجربیات مشترک در دی ان ای ما حک شده و هرگز از بین نرفته است.
امروزه شکل آتش ها تغییر کرده است. آنها گاهی صفحه تلویزیونی هستند که میلیون ها نفر را برای دیدن قسمت آخر یک سریال محبوب میخکوب می کنند و گاهی یک کمپین تبلیغاتی ویروسی که همه در شبکه های اجتماعی درباره اش حرف می زنند، اما ماهیت آنها همان است: یک تجربه «یک به چند» که ما را به عنوان یک جامعه به هم متصل می کند.
حالا یک قصه گوی جدید، قدرتمند و بی نهایت خستگی ناپذیر وارد این محفل شده است: هوش مصنوعی. با ظهور این تکنولوژی ما در آستانه یک انقلاب در هنر داستان سرایی ایستاده ایم، اما این انقلاب دو مسیر کاملا متفاوت پیش روی برندها قرار می دهد. یک مسیر، استفاده از هوش مصنوعی برای ساختن آتش های بزرگتر و پرنورتر است و مسیر دیگر، خلق میلیون ها آینه کوچک و شخصی. انتخاب بین این دو مسیر سرنوشت برندها را در عصر جدید رقم خواهد زد.
جادوی دیرینه آتش های مشترک
در دنیای برندینگ آتش مشترک یک لحظه خاص است که یک برند خلق می کند و همه ما را دور آن جمع می کند. تبلیغات حماسی اپل در زمان استیو جابز، که نویدبخش به چالش کشیدن وضع موجود بود، یک آتش بزرگ بود. کمپین «فقط انجامش بده» نایک که ورزشکاران سراسر جهان را با یک پیام واحد متحد می کرد، یک آتش بود. اینها داستان هایی هستند که توسط برند روایت می شوند تا ما به عنوان مخاطب، احساس کنیم بخشی از یک جنبش بزرگتر هستیم.
مطلب مرتبط: کاربردهای هوش مصنوعی در بازاریابی
این مدل داستان سرایی، یعنی یک پیام برای همه، برای دهه ها بر دنیای تبلیغات و بازاریابی حکمرانی کرده است و هنوز هم قدرت خود را دارد. این رویکرد آگاهی از برند را به صورت گسترده افزایش می دهد، یک هویت مشخص و قدرتمند ایجاد می کند و به برند کمک می کند تا در فرهنگ عامه جایگاه خود را پیدا کند.
وسوسه اولیه برای استفاده از هوش مصنوعی نیز دقیقا در همین مسیر است. برندها می توانند از هوش مصنوعی به عنوان یک کارخانه تولید محتوای بی وقفه برای خلق آتش های بیشتر استفاده کنند. می توان از آن برای نوشتن سریع تر سناریوهای تبلیغاتی، ساختن تصاویر خیره کننده و تولید موسیقی متن های حماسی استفاده کرد، اما این رویکرد، با وجود جذابیتش، یک خطر بزرگ را پنهان می کند: افزودن هیاهوی بیشتر به دنیایی که از قبل هم از فرط اطلاعات، در حال انفجار است. استفاده از هوش مصنوعی فقط برای تولید انبوه سطحی ترین کاربرد این تکنولوژی انقلابی است.
انقلاب خاموش آینه های شخصی
مسیر دوم، مسیری ظریف تر، پیچیده تر و به مراتب قدرتمندتر است. در این مسیر هوش مصنوعی دیگر یک قصه گوی سنتی نیست که داستانی را برای جمع روایت کند. در اینجا، هوش مصنوعی تبدیل به یک «آینه ساز» می شود.
یک آینه شخصی در داستان سرایی روایتی است که در آن قهرمان اصلی داستان خود مشتری است. این داستان، به جای آنکه درباره برند باشد، درباره خود شماست. این داستان زندگی، علایق و داده های شما را به شما بازتاب می دهد و باعث می شود احساس کنید که دیده و درک شده اید.
مطلب مرتبط: هوش مصنوعی و بازاریابی
شاهکار بی چون و چرای این رویکرد کمپین سالانه اسپاتیفای رپد (Spotify Wrapped) است. در پایان هر سال اسپاتیفای برای میلیون ها کاربر خود، داستانی منحصر به فرد تعریف می کند. این داستان، قصه سفر موسیقیایی شما در طول سال است: به چه آهنگ هایی بیشتر گوش داده اید، کدام هنرمندان را کشف کرده اید و سلیقه شما چگونه بوده است. اسپاتیفای با این کار دوربین را از روی خودش برداشته و آن را به سمت کاربر می چرخاند. این کمپین آنقدر شخصی و قدرتمند است که میلیون ها نفر با افتخار آن را در شبکه های اجتماعی خود به اشتراک می گذارند و عملا به سفیران رایگان این برند تبدیل می شوند.
این همان قدرت آینه است. نتفلیکس وقتی براساس تاریخچه تماشای شما، فیلمی را پیشنهاد می دهد، در حال نگه داشتن یک آینه در مقابل شماست. آمازون وقتی محصولاتی را به شما نشان می دهد که با خریدهای قبلی تان هماهنگ است، همین کار را می کند. این برندها نمی گویند «ببینید ما چقدر بزرگ هستیم»، بلکه می گویند «ما شما را می شناسیم و می خواهیم تجربه تان را بهتر کنیم».
هوش مصنوعی: معمار بی نهایت آینه
اینجاست که پتانسیل واقعی هوش مصنوعی آشکار می شود. قدرت اصلی این تکنولوژی، نه در توانایی تولید یک داستان برای همه، بلکه در توانایی خلق یک میلیون داستان منحصر به فرد برای یک میلیون نفر، آن هم به صورت همزمان است. هوش مصنوعی می تواند حجم عظیمی از داده های مشتریان را تحلیل کند و براساس آن، تجربه هایی کاملا شخصی سازی شده خلق نماید.
تصور کنید یک شرکت لوازم ورزشی مانند آندر آرمور (Under Armour) را. آنها می توانند به جای ساختن یک تبلیغ عمومی درباره فواید ورزش، از هوش مصنوعی استفاده کنند تا برای هر کاربر اپلیکیشن خود، یک ویدئوی کوتاه شخصی سازی شده در پایان ماه ارسال کنند. این ویدئو می تواند دستاوردهای ورزشی «خود آن فرد» را با موسیقی و تصاویری که با سلیقه او هماهنگ است، جشن بگیرد. این یک آینه است. یک شرکت مسافرتی می تواند براساس سفرهای قبلی و علایق یک مشتری، به جای فرستادن یک ایمیل تبلیغاتی عمومی، یک برنامه سفر رویایی شخصی سازی شده با استفاده از هوش مصنوعی برای او طراحی کرده و به عنوان یک پیشنهاد الهام بخش ارسال کند. این یک آینه است. این رویکرد، ارتباط با برند را از یک رابطه معاملاتی، به یک رابطه عمیقا شخصی و احساسی تبدیل می کند.
سخن پایانی
ما در نقطه عطفی در تاریخ ارتباطات ایستاده ایم. هوش مصنوعی به برندها این قدرت را می دهد که با مخاطبان خود به روش هایی گفت وگو کنند که تا پیش از این، در حد یک رویای علمی-تخیلی بود اما این قدرت، با یک انتخاب استراتژیک بزرگ همراه است.
آیا برند شما می خواهد از این تکنولوژی برای کارآمدتر شدن در فریاد زدن پیام های عمومی خود استفاده کند؟ آیا می خواهد به یک تولیدکننده انبوه آتش های مشترک تبدیل شود که در نهایت، شعله هایش در میان هزاران آتش دیگر گم خواهد شد؟
مطلب مرتبط: هوش مصنوعی و بازاریابی فوق سریع
یا اینکه می خواهد مسیر سخت تر، اما بی نهایت ارزشمندتر را انتخاب کند؟ مسیری که در آن، هوش مصنوعی به ابزاری برای همدلی در مقیاس بزرگ تبدیل می شود. ابزاری برای ساختن میلیون ها آینه که در هر کدام از آنها، مشتری بهترین تصویر از خودش را، که توسط آن برند ممکن شده، می بیند. انتخاب اول، شما را به یک شرکت موفق تبدیل می کند. انتخاب دوم، این پتانسیل را دارد که شما را به یک بخش جدانشدنی از زندگی مشتریان تان تبدیل کند. سوال کلیدی دیگر این نیست که آیا باید از هوش مصنوعی استفاده کرد یا نه. سوال واقعی این است: شما می خواهید قصه گوی چه نوع داستانی باشید؟ داستانی درباره خودتان یا داستانی درباره آنها؟
منابع: