اوایل دهه ۱۹۹۰ تیم بسکتبال شیکاگو بولز مجموعه ای از بهترین بازیکنان جهان را در اختیار داشت و در رأس آنها استعدادی تکرارنشدنی به نام مایکل جردن می درخشید، اما چیزی که آن تیم را به یک افسانه تبدیل کرد، صرفا استعداد فردی جردن نبود. بلکه سیستم بی نقص و هماهنگی بود که مربی آن ها (فیل جکسون) حول محور این ستاره ها ساخته بود. هر بازیکنی نقش خود را با دقتی میکروسکوپی می دانست و درک می کرد که موفقیت تیم بر موفقیت فردی اولویت دارد. آنها گروهی از ستاره ها نبودند؛ یک کهکشان هماهنگ و یکپارچه بودند. این دقیقا همان نقطه ظریفی است که بسیاری از مدیران آن را نادیده می گیرند: تفاوت بین یک گروه از افراد بااستعداد و یک تیم با عملکرد بالا!
یک گروه مجموعه ای از افرادی است که برای یک مدیر مشترک کار می کنند و مسئولیت های فردی دارند، اما یک تیم با عملکرد بالا یک واحد زنده و همزیست است که اعضای آن دارای یک هدف مشترک، نقش های مکمل و از همه مهمتر تعهدی عمیق به موفقیت یکدیگر هستند. خروجی چنین تیمی همیشه چیزی فراتر و قدرتمندتر از مجموع خروجی های فردی اعضای آن است. این پدیده به صورت تصادفی رخ نمی دهد. این نتیجه یک طراحی دقیق و آگاهانه است. این فرآیند کیمیاگری یک رهبر است که فلزهای گوناگون استعدادهای فردی را به طلای درخشان موفقیت جمعی تبدیل می کند، اما بلوک های ساختمانی اصلی این معماری شگفت انگیز چیست؟
خلق امنیت روانی

اگر بخواهیم تنها یک عامل را به عنوان فونداسیون و پیش نیاز اصلی یک تیم با عملکرد بالا معرفی کنیم، آن عامل امنیت روانی خواهد بود. این مفهوم به این معنا نیست که همه باید همیشه با هم مهربان باشند یا هرگز با هم مخالفت نکنند. امنیت روانی یعنی اعضای یک تیم این اطمینان را داشته باشند که می توانند بدون ترس از تحقیر، تنبیه یا منزوی شدن ریسک های بین فردی را بپذیرند.
در یک تیم با امنیت روانی بالا یک عضو تازه کار جرأت می کند که یک سوال به ظاهر ساده را بپرسد. یک عضو باتجربه بدون ترس از قضاوت به اشتباه خود اعتراف می کند. هر عضوی ایده ای دیوانه وار و خارج از چارچوب را مطرح می کند، با علم به اینکه حتی اگر ایده رد شود، خود او رد نخواهد شد. این فضا بستر اصلی برای شکوفایی خلاقیت، یادگیری و نوآوری است. بدون این شالوده تمام تکنیک های مدیریتی دیگر، بر روی زمینی لرزان بنا خواهند شد.
خلق این فضا مستقیما برعهده رهبر تیم است. مدیری که در مقابل بازخورد منفی حالت تدافعی به خود می گیرد یا اولین کسی است که برای یک اشتباه فرد خاطی را سرزنش می کند، در حال نابودکردن بذر امنیت روانی است. در مقابل، رهبری که با پرسیدن سوالاتی مانند بچه ها چه چیزی را می توانستم بهتر انجام دهم؟ آسیب پذیری خود را نشان می دهد و بحث ها را از یافتن مقصر به حل کردن مشکل تغییر جهت می دهد، در حال آبیاری این بذر حیاتی است.
مطلب مرتبط: مدیریت تیم های کاری از کیلومترها دورتر
وضوح در هدف و نقش ها

امنیت به تنهایی کافی نیست. یک تیم امن اما بدون جهت مانند یک کشتی محکم است که در اقیانوس سرگردان است. دومین بلوک ساختمانی وضوح است؛ وضوح در دو سطح کاملا حیاتی: هدف و نقش ها.
• وضوح در هدف: اعضای تیم باید به صورت شفاف و عمیق پاسخ این سوال را بدانند: ما چرا وجود داریم؟ هدف یک تیم نباید صرفا لیستی از وظایف فصلی باشد. این هدف باید یک ستاره الهام بخش و معنادار باشد که تمام تلاش های فردی را در یک جهت، همسو می کند. وقتی اعضا بدانند که کارشان چه تاثیری بر روی مشتریان و اهداف کلی شرکت دارد، احساس مالکیت و تعهد بیشتری خواهند داشت. وظیفه رهبر نه تنها تعریف این هدف، بلکه تکرار و یادآوری مداوم آن است تا در گرد و غبار کارهای روزمره، گم نشود.
• وضوح در نقش ها: پس از مشخص شدن مقصد هر عضوی باید بداند که جایگاه او در این کشتی کجاست و چه مسئولیتی در قبال حرکت آن دارد. ابهام در نقش ها یکی از اصلی ترین دلایل بروز درگیری، اتلاف انرژی و کارهای تکراری در تیم هاست. در یک تیم با عملکرد بالا، هر فردی دقیقا می داند که مسئولیت های اصلی او چیست، چه انتظاراتی از او می رود و چگونه کار او بر روی کار دیگران تاثیر می گذارد. این وضوح، مانند یک رقص هماهنگ، از برخورد افراد با یکدیگر جلوگیری کرده و به حرکتی روان و کارآمد منجر می شود.
ترویج گفت وگو و تکثر

یکی از بزرگ ترین تصورات اشتباه درباره تیم های رویایی، این است که در آنها هیچ گونه اختلاف نظری وجود ندارد و همه با لبخند با هم موافق هستند. این پدیده که به آن هارمونی مصنوعی می گویند نشانه یک تیم سالم نیست؛ نشانه تیمی است که از درگیری می ترسد و در نتیجه، به راه حل های متوسط و مصالحه آمیز بسنده می کند.
تیم های با عملکرد بالا، از تضارب آرا نمی ترسند؛ آنها آن را در آغوش می گیرند. البته نه هر نوع تضاربی. آنها از درگیری های شخصی و مخرب پرهیز می کنند، اما تضارب ایده محور و سازنده را به شدت تشویق می نمایند. این یعنی اعضا می توانند با قدرت و استدلال، ایده های یکدیگر را به چالش بکشند، مفروضات را زیر سوال ببرند و بر سر بهترین راه حل، با هم بحث کنند، بدون آنکه این بحث به یک حمله شخصی تبدیل شود.
وظیفه رهبر در این میان، ایجاد قوانین بازی برای این مناظره های سالم است. او باید این اصل را جا بیندازد که ما به ایده ها حمله می کنیم، نه به افراد. رهبر باید اطمینان حاصل کند که همه صداها، به خصوص صداهای مخالف، شنیده می شوند.
در نهایت، پس از یک بحث سالم تیم می تواند حول محور یک تصمیم نهایی متحد شود، حتی اگر برخی اعضا در ابتدا با آن مخالف بوده باشند. این فرآیند، موتور محرکه ای است که بهترین و خلاقانه ترین ایده ها را به سطح می آورد.
اعتماد و مسئولیت پذیری متقابل

تمام عناصر قبلی در نهایت به این بلوک چهارم منتهی می شوند. در تیمی که امنیت روانی، وضوح و تضارب سازنده در آن وجود دارد، اعضا به یکدیگر اعتماد عمیقی پیدا می کنند. آنها اعتماد دارند که هم تیمی شان کار خود را با بالاترین کیفیت انجام خواهد داد. اعتماد دارند که اگر اشتباه کنند، مورد حمایت قرار خواهند گرفت و اعتماد دارند که بازخوردهایی که دریافت می کنند، از روی نیت خیر و برای کمک به رشد تیم است.
مطلب مرتبط: مدیریت انتظارات در تیم های کاری
این اعتماد بستری را برای قدرتمندترین شکل مسئولیت پذیری فراهم می کند: مسئولیت پذیری همه جانبه. در یک تیم متوسط این مدیر است که باید عملکرد ضعیف را پیگیری کند، اما در یک تیم با عملکرد بالا این خود اعضای تیم هستند که استانداردهای بالایی را برای یکدیگر تعیین می کنند و اجازه نمی دهند که عملکرد ضعیف یک فرد، به کل تیم آسیب بزند. آنها به راحتی می توانند به یکدیگر بگویند: این کیفیتی نیست که ما از خودمان انتظار داریم. این سطح از مسئولیت پذیری، نه از روی ترس، که از روی تعهدی عمیق به هدف مشترک و به یکدیگر نشأت می گیرد.
سخن پایانی
ساختن یک تیم با عملکرد بالا، یک پروژه با نقطه شروع و پایان مشخص نیست. این یک فرآیند باغبانی مداوم است. رهبر تیم، معمار و باغبان این اکوسیستم پیچیده انسانی است. وظیفه اصلی او، دیگر صرفا تخصیص وظایف و کنترل خروجی ها نیست. وظیفه اصلی او، طراحی و پرورش محیطی است که در آن، تمام این عناصر بتوانند رشد کرده و شکوفا شوند.
از امروز به تیم خود از این لنز جدید نگاه کنید. آیا اعضای تیم شما برای بیان ایده های شان احساس امنیت می کنند؟ آیا هر کدام از آنها می داند که چرا کارش مهم است؟ آخرین باری که یک بحث و مناظره پرشور اما محترمانه در تیم شما شکل گرفت، چه زمانی بود؟ پاسخ به این سوالات، نقطه شروع سفر شما برای تبدیل شدن از یک مدیر، به یک کیمیاگر واقعی است؛ کیمیاگری که می تواند با ترکیب درست عناصر یک گروه معمولی از انسان ها را به یک نیروی خارق العاده و توقف ناپذیر از موفقیت تبدیل کند.
منابع:
https://alcaldiasancristobal.gob.ve/
https://pkmmuka.cianjurkab.go.id/
https://collegiogeometri.mb.it/